2021-08-28 22:19:04
چرا افراد خودشان را فریب میدهند!؟ اگر تصور میکنید شما از پدیده خودبهتربینی مصون هستید، یک لحظه فکر کنید آخرین باری که عکسی بیهوا از خود دیدید و دوست داشتید، کی بوده است؟
اگر شبیه بیشتر افراد باشید، احتمالا خیال میکنید عکس های بیهوا از شما را خوب نگرفتهاند. در مورد خودم، اطمینان دارم که دوستانم نه تنها عکاس هایی بد، بلکه قطعا مبتلا به دیگر آزاری هم هستند. اما حقیقت تلخ این است که دوستانمان عکاسهای بدی نیستند؛ ما آن اندازه که خیال میکنیم خوش قیافه نیستیم و به همین علت است که عکس های بیهوا از خودتان را دوست ندارید: چون چیزی را که واقعا هستید نشان میدهند، نه آنچه فکر میکنید هستید، شما عکسهایی از خودتان را ترجیح میدهید که از زاویه مناسب و در لحظه مناسب گرفته شدهاند، و همین عکس ها را در فیسبوک یا تیندر یا پرونده شغلی تان میگذارید.
پژوهش اپلی و ویتچرچ نمونهای عالی از خودفریبی واقعی است، اما به ما نمی گوید چرا افراد خودشان را فریب میدهند، و این پرسشی است کهاز زمان سقراط و افلاطون محل بحث و جدل بوده است... کافی است نگاهی به عکس خودم در نوجوانی بیندازم تا بفهمم خودشناسی چه زیان عظیمی میتواند به دنبال داشته باشد. موقعی که کلاس نهم بودم، اگر ذره ای می دانستم که چه قزمینی هستم، اصلا حتی حاضر نبودم مدرسه بروم، چه رسد به اینکه بخواهم با بغل دستیام دوست شوم. فروید هم به ارزش خودفریبی پیبرده بود، و باور داشت که هدف از آن محافظت از ما در برابر جهانی است که اغلب ناخوشایندتر از آن است که بتوان تحملش کرد. این عقیده شاید تا اندازهای صادق باشد، چون ممکن است اگر بدانیم دوستان و همسایگانمان واقعا چه نظری درباره ما دارند نتوانیم حتی امروز را به فردا برسانیم.
رابرت تریورز، وقتی در میانه دهه ۱۹۷۰ استاد جوانی در هاروارد بود، پاسخ ساده و زیرکانه ای برای این پرسش پیشنهاد داد، هرچند فکر او را روانشناسان به مدت بیش از چهل سال نادیده گرفتند. نظر او این بود که ما خودمان را فریب میدهیم تا بتوانیم دیگران را بهتر فریب دهیم. اگر خویشتن کلاس نهمی من (به خطا) تصور کند که من قزمیت نیستم، در این صورت وقتی سر کلاس زیست شناسی از همکلاسی خوشگلم میخواهم با هم بیرون برویم، آن دختر با وضع بغرنجی روبه رو می شود. از یک سو، کاملا واضح است که من قیافهای ندارم. اما از سوی دیگر ظاهرا من طور دیگری فکر میکنم، پس شاید چیزی بیش از آنچه ظاهرم نشان میدهد داشته باشم.
اعتماد به نفس کاذب میتواند سودمند باشد، مشروط به اینکه بتوانم دیدگاه های بزرگنمایی شده درباره خودم را به دیگران هم بقبولانم و اگر در قبولاندن نظرات بزرگنمایی شده درباره خودم به دیگران خیلی ماهر باشم، شاید لازم نباشد هزینههایی را که اشاره کردم بپردازم (مانند اینکه بینیام خرد شود یا آنکه پیش آن دختر کنف شوم). آن فردی که راحت میتواند مرا کتک بزند شاید پیش خودش فکر کند من قویتر از چیزی هستم که ظاهرم نشان میدهد و شاید بهتر باشد بیخیال شود، و زنی که میتواند شوهر خیلی بهتری پیدا کند شاید گول بخورد و فکر کند آن شوهر «خیلی بهتره من هستم. هرچه باشد، من از خیلی پیش از آنها خودم را می شناسم، پس شاید نادیده گرفتن نظر من درباره خودم ابلهانه باشد».
تریورز درست زده بود وسط خال که می گفت خودفریبی را بهتر است نوعی سلاح اجتماعی تصور کنیم. «بیل به علاوه ۲۰ درصد تصور خودفریبانه» فقط در پی این نیست که از روان خود در برابر جهانی مسلما نامهربان محافظت کند؛ بلکه میکوشد کاری کند که دیگران از او خوششان بیاید و از برخورد با او اجتناب کنند.
به بیان کلیتر، تمایل به بزرگنمایی درباره خود را «تکامل» در من ایجاد کرده است تا کمکم کند به دستاوردهای اجتماعیای برسم که اگر درباره اینکه واقعا چه هستم صادق باشم به آنها دست نمییابم. یادمان باشد تکامل دنبال شادی ما نیست دنبال موفقیت ماست.
منبع: کتاب «جهش اجتماعی»
اثر ویلیام فون هیپل، نشر نو
ترجمه میثم محمد امینی
@CityAcademy
43 views19:19