🍃اشعار کلاسیک🍃

2022-05-27 22:30:32 بیابانی خالی ام
می توانید
مرده هایتان را در من دفن کنید

#علیرضا_قاسمیان_خمسه باز کردن / نظر دهید

2022-05-27 19:30:55 صدایِ ترانه‌ای غمگین در رادیو شنیده می‌شود
‏و من به چیزی غیرِ تو فکر نمی‌کنم
‏زنده ماندن،
‏در روزهایی که این قدر از تو دور افتاده‌ام
‏کارِ آسانی نیست.

#ناظم_حکمت باز کردن / نظر دهید

2022-05-27 17:01:05 باغی که در آن آب، هوا، روشن نیست
هرگز گل یک‌ رنگ در آن گلشن نیست

هر دوست که راست‌ گوی و یک‌ر و نبُود
در عالم دوستی کم از دشمن نیست

#فرخی_یزدی باز کردن / نظر دهید

2022-05-26 22:30:19 خانه دلتنگ غروبی خفه بود

#هوشنگ‌_ابتهاج باز کردن / نظر دهید

2022-05-26 20:45:24 مردم یک جامعه وقتی کتاب می‌خوانند، چهره‌ی آن جامعه را عوض می‌کنند، یعنی به جامعه‌شان چهره می‌دهند. یک جامعه‌ی بی‌چهره را می‌شود در میان مردمی کشف کرد که در اتوبوس، در صف اتوبوس، و در اتاق‌های انتظار، و در انتظارهای بی‌اتاق منتظرند و به هم نگاه می‌کنند و از نگاه کردن به هم نه چیزی می‌گیرند و نه چیزی می‌دهند.
جامعه‌ای که گروهِ منتظرانش به هم نگاه می‌کنند جامعه‌ی بی چهره‌ایست.

#یدالله_رویایی باز کردن / نظر دهید

2022-05-26 17:01:05 باد مشام شهر را پُر از بوی انهدام کرده است. هیچ‌ کس از ملامت آفتاب به ملایمت بی‌ اعتبار دیوارها پناه نمی‌ برد. سفره‌ های بی‌ تعارف، وعده‌ های توخالی، شکم‌ هایی که جای نان گلوله می‌ خورند.

#بهزاد_زرین_پور باز کردن / نظر دهید

2022-05-25 22:31:03 من عهد تو سخت، سست می‌ دانستم 
بشکستن آن درست می‌ دانستم 

این دشمنی‌ ای دوست! که با من ز جفا 
آخر کردی نخست می‌ دانستم

#مهستی_گنجوی باز کردن / نظر دهید

2022-05-25 19:31:20 حق با بهار بود، با همان ساقه‌های لُخت. بر این پهنه‎‌ی خاک چیزی هست که به رغمِ ما ادامه می‌دهد. خوب است که جلوه‌های بودن را به غم و شادی ما نبسته‌ اند.

#هوشنگ_گلشیری باز کردن / نظر دهید

2022-05-25 17:01:30 مردم باید گشنه و محتاج و بی‌سواد و خرافی بمانند تا مطیع ما باشند. هیچ می‌دانید ما بیش‌تر به گدا احتیاج داریم تا گدا به ما، چون ما باید صدقه بدهیم، اعانه جمع کنیم، غصه‌خوری بکنیم تا نمایش داده باشیم و به‌علاوه وجدان خودمان را راحت بکنیم.
‏
#صادق_هدایت باز کردن / نظر دهید

2022-05-24 22:31:30 اشعار کلاسیک pinned «قناعت می‌ کنم با درد چون درمان نمی‌ یابم تحمل می‌ کنم با زخم چون مرهم نمی‌ بینم #سعدی» باز کردن / نظر دهید