Get Mystery Box with random crypto!

مهتاب بلد نبود برنده بجا بازی می کردیم می بستیم 11 شهرام میباخ | داستان

مهتاب بلد نبود برنده بجا بازی می کردیم می بستیم 11 شهرام میباخت با فرانک بازیشم خوب بود می زدم شهرام برای خرید شام سوئیچو میگرفت می رفت تا بیاد منو فرانک بازی می کردیم چند روز همین بود یه روز تا شهرام رفت به بهانه دستشویی انتراک دادم گفتم برم دستشویی و بیام تو با این خانم بازی کن شوهرشم نبود (غیر ما هم زن و مردی بازی می کردن) رفتم سمت سوئیت دیدم ماشینم پشت سوییت زیر درختا پارکه سمت پنجره اتاق خوابم رفتم دیدم بعله شهرام مهتابو انداخته زیر کیرشو صدای اخ اوووخ مهتاب از پنجره اتاق شنیده میشه پرده داشت ولی یه پنجره هم بالاتر سمت غروب داشت پرده نداشت آخراشو از اونجا اشکارا می دیدم کارشون تمام شد ابشو پاشوند صورتو سینه و اخرش کرد دهنش
 
رفتم سمت سوئیت بغلی اول مهتاب اومد بیرونو نگاه کرد دید من یا فرانک نیست اشاره کرد شهرام یه کف دستی زد در کون زنمو ماچی کرد رفت گاز ماشینو گرفت بتاخت رفت
داشتم میرفتم سمت باشگاه دیدم فرانک داره میاد پرسید دیر کردی گفتم توالت عمومی را داشتند می شستند رفتم سوئیت دیر شد گفت منم شوهر زنه اومد دادم بازی کردن دیگه حالشو نداشتم اومدم
بریم الانم شهرام میاد تا رفتیم تو هنوز مهتاب خودشو مرتب نکرده بود موهاش پریشان و معلوم بود تو مشتهای شهرام بوده بوی شهوت اتاقو گرفته بود شهرام زنگ زد مجبورم برم از تو شهر غذا بگیرم اینجا فقط جوجه داره
مهتاب میخواست بره دوش بگیره که زودتر فرانک رفته بود خواست بره با فرانک دوش بگیره. نذاشتم منم مهتابو لحظه از چشم نمی ذاشتم گیر داده بودم تا اونا بیان میخام بکنمت بدجوری کیرم سیخ شده و مهتاب طفره می رفت مجال ندادم تا پیرنشو که خیسم بود و بوی اب کیر میداد در اوردم لای سینه هاش بوی اب کیر شهرام و خیسی ان معلوم بود کسش که قرمز شده و معلوم بود چه کیری شخمش زده داد می زد خاطر جمع شدم که تو کصش میزاشته اخه تا نگاه کردم رو شکمش بود فکر کردم لای سینه هاش میزاشته ولی اشکار نکردم با پیراهنش لای سینه و گردنشو به بهانه ای که عرق کرده پاک کرد تا لباشو خوردم بوی منی شهرام از دهنشم می اومد دیدم میگفت بریز تو دهنم چرا هدر دادی ابتو میخام که صداش برید نگو بقیشم ریخته بود تو دهنش خودم حدس زده بودم چون سرش نزدیک کیرش بود از پنجره میدیدم
میترسید بفهمم شوری اب کیرشو تا بزور زبانمو کردم تو دهنش قشنگ حس کردم اصلا به روش نیاوردم اتفاقا خیلی هم حشری شدم زودم ابم اومد خوشحالم شد که نفهمیدم
از 20 روز به بعد میدونستم که میذاره ابشو بریزه تو کصش درست روز 20 فروردین بود با مجتمع چیچست تسویه کردیم شب را تو روستای ارامنه قره کلیسا موندیم با حسابی که می کردم سه یا چهار بار زنمو گاییده بود ناهار را قرار شده بود تو خونه درست کنیم گفتم بیاین حکم بزنیم بازنده درست کنه برنده میره عشق و حال تو سد و میچرخه میاد شام باید بازنده ها حاضر کنند منو فرانک شدیم شهرام و مهتاب زنم. زن و شوهر ضربدری تا گفتم ضربدری چشای مهتاب و شهرام خندید و تو دلشون دونستم چه تصور کردن ولی فرانک ببو بود اخه سنشم کوچک بود 19سالش بود تو خانواده مذهبی بزرگ شده بود تازه قاطی ما شده بود از جلدش در اومدداول مغنعه و چادر عربی سر می کرد
 
تک انداختیم من شدم حاکم با وجودی که دستم چهارتا خشت داشتم یک دل گفتم پیک پیک تک را هم زیر برگها دیده بودم مال اونا بود قصدم این بود ما ببازیم اونا برن حال کردن طوری هم گفتم انگار مجوز زنها را گرفتم که برنده زن بازنده را بکنه
دور بعد شاه بیبی سرباز پیک اومد با یک برگ درشت دیگه دست بعدیم سه تا حکم اومد تک خاجم اومد برا من دست رفیقم که فرانک باشه با کورکوری که میخوند فهمیدم پر حکمه نگو فقط همون یا تک حکم را اونا دارن
یه برگ الکی اندختم مهتاب هم یه برگ بیخودی زد آسشو فرانک زد و شهرامم برگ درشتی انداخت اون شدمال فرانک تک دل انداخت بعد خشت شاه انداخت بعد حکم که اونا یکدست گرفت بقیه مال ما شد با انداختن دستهای مانده دیدم هر چند مال ما بوده ولی رو بی بی دل من فرانک شاهشو نزده تک دلم که رفته بود فهمیدم اینا دوس دارن ببازن تو خونه سکس کنند خاطر جمع درم قفل کنند با امنیت تمام به بهانه دستشویی رفتم تو اومدن حوله را ورداشتم یواشکی کلید درو ورداشتم هیچکی ندید
دستِ بعدی تا 4 دست مال ما شد یکدست را ناچاری بردن دستهای بعدی باز ما برنده شدیم و کلی لوغوز خوانی و گورکوری دستورات خرید و پخت را نوشتیم با فرانک دادیم دستشان رفتیم سمت سد بعدشم رفتیم ارومیه کلی فیلم و عکس و خرید زنگ زدن حدود 11 بود کجایید شام حاضره زود بیاین گفتم ما دوریم شما بخورین مال ما را نگهدارین ساعت 2 بعد نصف شب برسیم یالله داره فرانک پارازیت مینداخت اشاره کردم حرف نزن تا مکالمه تمام شد گفت چرا 2 گفتم الکی خواستم اذیتشون کنم تا 12 نشده اونجاییم خندید گفت خوب کردی بذار دق کنن خخخخخ