Get Mystery Box with random crypto!

تا رسیدیم ساعت نزدیک 12 شب بود غذا آماده بود تو اشپزخونه مشترک | داستان

تا رسیدیم ساعت نزدیک 12 شب بود غذا آماده بود تو اشپزخونه مشترک خبری از هر دو نبود فرانک گفت کجان؟!
 
گفتم اونا یا پاسور بازی می کنند یا خوابن بذار اذیتشون کنم وحشت زده بشن تو آشپزخونه ببین غذا وضعش چیه تا من بترسونمشان اون رفت اشپزخونه که مشترک با صاحبخونه بود من کلید درو یواش باز کردم چیزی پشتش بود باز نمی شد نگو صندلی گذاشتن یواش یواش هل دادم تا نصفه باز شد گفتم ماااا اومدییییییم کنیز و نوکرموووون کجان ؟! دولا شدم مثلا کفشمو در میارم که از اتاق منو مهتاب هر دو اشفته و نیمه عریان پریدن بیرون مهتاب با پیراهن خواب و شهرام با یک پیژامه برعکس بدون زیرپوش و پیراهن
گفتم پس شام کوووو کنیزم خخخخخخ؟ کاری کردم که اونا فکر کردن تو کفش در اوردنی ندیدمشون زود در اتاق شهرامم باز کردن یعنی هر کدام تو اتاق خودمان بودیم
مهتاب با دلهره گفت خوابمون می اومد رفتیم تو اتاقامون جدا خوابیدیم !! (جدا؟!!!) که دید اشتباه کرده گفت جدن خوابیدیم و… فرانکم هم حالا تازه رسیده بود پشتم بود بَبو بود نفهمید چیه (مهتاب لباس خواب تنش بود معلوم بود شورتم نداره من میدونستم اخه فرصت ندادم بپوشه انگار حسی می گفت داره زیر شهرام نفس نفس می زنه همینجورم بوده قصدن نذاشتم فرانک اونا را ببینه مهتاب زود اومد مانتوش پیش در اویزون بود پوشید به فرانک گفت نیا تو بریم شامو بیاریم تو اشپزخونس فرانک گفت اشپزخونه بودم باشه رفتن اشپزخونه شهرامم با پیژامه ای که برعکسم بود نمی فهمید اومد نشست سر میز هی الکی چشاشو می مالید تا شامو خوردیم خیلی دیر وقت بود بلافاصله رفتیم اتاقامون مهتابو دوشب بود نگاییده بودم میدونستمم تو اون دوشب شهرامم نتونسته بود بکنتش ولی حتم داشتم کسش پر از اب شهرامه خواست به دستشویی بره بزور نذاشتم گفتم میدونم شهرام تو را گاییده بری ابروتو می برم !! انتظار چنین حرف و حدیث را نداشت
مانتو را که در اورد حدسم درست بود اب کیر شهرام از کصش لای پاشو خیس کرده بود نمیدونم این مرد چاه ارتزین داشته هرچه با انگشتم می کشیدم بیرون تمام نمیشد خیلی هم غلیظ بود مهتاب گریه می کرد گفتم نترس من بیشتر از قبل دوستت دارم. غصه نخور انسانها جایز الخطا هستن عزیزم تو همه چیز منی گفت میدونم تو هم بردی فرانکو گاییدی شهرام گفت الان داریوش داره فرانکو می کنه منم خر شدم گفتم نه من وقتی غزالی چون تو را دارم با کسی هرگز همبستر نمی شوم از تو خواهش می کنم به روی شهرامم نیار بذار اسرارتون بین خودتون بمونه چون برملا بشه زندگی فرانک داغون میشه ابروی منو تو هم می ره
 
منم اگه جای تو بودم اون کارو می کردم مهم نیست از ارزش تو هیچ برام کم نشده افتخار می کنم که زنی به زیبایی تو دارم که مردی مثل شهرام نتونسته جلو خود را بگیره و با تو سکس کرده
مهتاب مثل ابر بهاری گریست ارامش کردم گفتم اگر تو هم زن شهرام بودی اگر میدونستم با یکبار با تو سکس کردن تیکه تیکه ام خواهند کرد از تو و سکس با تو نمی گذشتم پس شهرامم جرمی نداره احساسش فرمانروا بوده چیزی از تو کم نمیشه بی خیال
راحت باش انقدر راحت که چشم و دلت سیر شود
منم هرگز فرانک را نمی کنم چون
1. کص اون مثل غار شده با گاییدن های شوهرش با اون کیر اسبی اش که دیدی به چه راحتی سر پا میرفت توش مال من به دردش نمیاد (واقعا این فکرو می کردم وگرنه امشب راحت میتونستم هر چقدر دوست دارم بکنمش راهم میداد)
2. کیر من به هیچ زنی غیر تو بلند نمی شود که بکنم
3. همه مردان چه دوست و اشنا و فامیل و هر که تو را می بینه تنها ارزوش میشه شبی با تو بودن چرا من این همه نعمت را فراموش کنم که همیشه پیش توام
تو بزرگترین ثروت و هر انچه همه ارزویش می کنند یکجا هستی و هر زمان در بغل منی چرا تو را آزرده خاطر کنم بتو این اختیار را می دهم آشکارا تا زمانی که از شهرام سیر نشده ای دور از چشم من و زنش طوری که فقط تو و شهرام بداند سکس کن اینجوری تابلو و ناشیانه عمل نکنید اگر من حدس نمی زدم که سکس نداشتید بدان که فرانک را نمی فرستادم اشپزخونه تا شما لو نرید و سرو صدا نمی کردم که بفهمید و از تخت پیاده شده فقط پیراهن خواب را فرصت کنی بپوشی و شهرامم پیژامه برعکس شده را
ببین شرط می بندم لباسهای شهرام زیر تخت ماست
تا دست بردم زیر تخت شورت و پیراهن شهرام اومد بیرون و شلوار زنم
 
دیگر گریه های مهتاب تمام شده بود از ته دل منو می بوسید اجازه خواست بره دوش بگیره تا میتونه خودشو داخل کصشو تمیز کنه بیاد سکس کنیم گفتم این کار اجازه نمیخاد مگر تو برده ای اگر خسته ای با هم میریم تا خودم بشورم بغلشو باز کرد گفت فدای شوهر فهمیده و با گذشتم بشم من بتو خیانت کردم تو منو با حرف و حرکاتت مدیون کردی من اگر بمیرم هم دیگر با شهرام یا کس دیگری حتی فکر سکس هم نمی کنم منو ببخش اعتراف کنم که بار اولم هم نبود این هشتمین باری بود که خیانت می کردم تو هر بارم دو تا سه بار سکس می کردیم شهرام سیری پذیر نبوده و نیست امشب بیشترین زمان و