2021-06-19 20:36:22
آینهیی روبهروی شمع یادداشتها
سعید عبداللهی
تا جایی که خاطراتم قد میدهند و بهیاد دارم، دو جور کتابخوانی داشتهام. سر و کله زدن با کتاب را از سالهای پایانی کودکی و آغاز نوجوانی، با «قصههای خوب برای بچههای خوبِ» زندهیاد مهدی آذریزدی و «تلخون» زندهیاد صمد بهرنگی شروع کردم. یک شروع کنجکاوانه و حادثهجویانه که با شیرینکاریهای زبان قصهنویسی، من را بهطرف کتاب میکشاند. از آن دورهها هیچ چیزی ننوشتم که برایم مانده باشد. فقط یک سطر شعر در ۱۰ ـ ۱۱ سالگی نوشتم که نگهش داشتم و ۱۸ سال بعد به یک شعر کامل بالغ شد.
در نوجوانی و اوان جوانی هم چندان از کتابها یادداشت برنداشتم؛ مگر گاهی که چیزهایی دربارهی کتابی با برداشت آزاد خودم مینوشتم. [که خیلیهایشان هم در توفان سیاسی روزگاران پشت سر از بین رفتند.]
اما کتابخواندن بهشیوة علمی و گاهی تحقیقی همراه با یادداشتبرداری را در ۳۰ سال گذشته تجربه کردم. هرچه هم اندوختم و سرمایه و منبع تولید بسیاری نوشتههایم شد، مدیون همین ۳۰ سال نظم مطالعاتی و یادداشتبرداری هستم. دیگر برایم مطالعه بدون یادداشتبرداری گویی شخم زدن زمینی بیحاصل است. مثل بستن آخرین برگ یک کتاب که احساس کنی چند سطرش هم برایت باقی نمانده است. این را مطلق نمیکنم و به همهی کتابها و متنها تعمیم نمیدهم؛ چرا که خیلی کتابها و مقالهها خواندهام که از آنها یادداشتی برنداشتهام، ولی مضمون آنها را بهیاد دارم. یا شاید تجربهی دیگران را ندارم و از موفقیت آنها بیاطلاعم.
منظورم از این یادداشت کوتاه این است که یادداشتبرداری یا فیشبرداری از کتابها و مقالهها، سرمایهیی بسیار گرانقدر در مسیر آینده است که حتا شاید هیچ تصوری از دستاوردهای آن حین یادداشتشان نداشته باشیم.
هر کتابی را که از آن یادداشتی برداشتهام، عناوین کلی آن در قفسهی مغز و حافظهام جای گرفتهاند. تصویری از مفاهیم آن کتاب حین رویدادها و نویسندگی و مرور خاطرات، برایم تداعی میشوند و در بسیاری جاها که نیازشان داشتهام، من را سرراست به همان نشانی میبرند. این در حالی است که آن مجموعه کتابها که از آنها یادداشت برنداشتهام، برایم چنین تداعیهایی را نمیآفرینند.
سالهای سال است در حاشیهی کتابهایی که خواندهام [چه کاغذی، چه دیجیتالی] خطکشیها و علامتگذاریها کردهام تا روزی یادداشتشان کنم؛ اگر هم نرسم، همان علامتگذاریها حکم یادداشت را دارند و میدانم که سرمایهیی در بانکی ذخیره شده است.
آنچه موجب این یادداشت شد، یادآوری خاطرهی نوشتن قطعهیی از کتاب «مسائل فلسفه» اثر برتراند راسل است. این قطعهی پر از راهنما و معنا را در یک روز داغ تابستان سال ۱۳۹۲ از کتاب راسل یادداشت کردم و گذاشتم در پوشهی یادداشتبرداریها. در ۸ سال گذشته فقط یکبار حین نوشتن مطلبی اجتماعی سراغش رفتم. از این نمونهها در مورد یادداشت از کتابهای دیگر هم داشتهام که طی چند سال، فقط یک یا دو بار سراغشان را گرفتهام و یا حین گفتوگو با دیگران، از این یادداشتها کمک گرفتهام.
در صبح خنک چند روز پیش مشغول تکمیل کتابی بودم. حوادث کتاب در اواخر دههی ۶۰ میگذرند. رسیدم به جایی که وصف دوستی را مینوشتم. دوستی که یک استدلال فلسفی را در جملهیی ساده به من گفته بود. جملهی او این است: «اگر بدانی چرا باید رنج بکشی، دیگر رنجها ساده و دوستداشتنی میشوند؛ ولی وای به روزی که ندانی چرا باید رنج بکشی». یادآوری این جمله که آن را همان موقع در تهران نوشته بودم، من را بلافاصله به یادداشتبرداری از کتاب راسل راهنمایی کرد. آن را در قفسهی حافظهام پیدا کردم و رفتم سراغ پوشهی یادداشتها.
بازخوانی چندبارهی این یادداشت، مروری بر علت کمبودها و داشتههای دنیای بشری را برایم تداعی نمود. کمبودها را «رنج» و داشتهها را «رهایی» بنامیم. لابهلای کتابها، نوشتهها، گفتوگوها و رویدادها نشانههای رنج و رهایی بشر را یادداشت و ثبت کنیم تا این آینه، شمع نوشتهها را بیشتر و بیشتر بتاباند و رو بهسوی جهان و زندگی آینده، روشنایمان بخشد و به یاریمان بیاید...
۲۹ خرداد ۱۴۰۰
یادداشت از کتاب «مسائل فلسفه»
دایره مینا جدید
@daamina2
https://bit.ly/2TIqSKu
79 viewsedited 17:36