Get Mystery Box with random crypto!

#سارا قسمت 1 عروس ، دوماد اومدن - صدا پر از شاد پردیس بود ک | دنگه کوردی

#سارا

قسمت 1

عروس ، دوماد اومدن -
صدا پر از شاد پردیس بود که اومدن پرهام و لعیا رو خبر
مي داد.تمام
کسانی که تو سالن بودند به سمت در خروجي رفتند که این
لحظات رو
!تماشا کنند به جز من که توانایي دیدن مرگ رویاهامو نداشتم
اشک تو چشمام حلقه بست.چیزی که اون روزا مهمون
همیشگی چشمام
بود.من همیشه پرهامو مرد زندگیم مي دونستم و حاال اون
داشت با کسي غیر
از من ازدواج مي کرد.پرهام پسر عمه من بود و چهار سال
. از من بزرگتر بود
!دقیقا چهار سال و دو ماه و بیست و سه روز
تا قبل از اون روز که خبردار شدم پرهام از دختر همسایه
شون خواستگار
کرده، هر شب با فکر روزهایي که با پرهام ازدواج کرده ام
خوابم مي برد.نمي
تونستم باور کنم تمام محبت ها پرهام به من فقط به خاطر
نسبت خانوادگي
.بوده ومن اونارو به اشتباه، به حساب عالقه گذاشته بودم
چه لحظه هایي که همه با هم به گردش مي رفتیم ومن جز
چشمای مشکی
پرهام چیز یادم نمي موند.پرهام هم بارها مچم رو وقتي بهش
زل زده بودم
گرفته بود و جوابم رو با لبخند مي داد؛من هم از خجالت قرمز
مي شدم و
رومو بر میگردوندم.اما چند لحظه بعد دوباره روز از نو روز
!از نو
یادمه واسه عروسي خواهرم وقتي از آرایشگاه برگشتم پرهام
منو دید.چند لحظه
به صورتم خیره شد و بعد با خنده گفت:عروس بشي چي
!میشي؟
اینو گفت ورفت .اما من همونطور خشکم زده بود و رفتنش و
نگاه مي
کردم.نفسم به شماره افتاده بود و حال غریبي پیدا کرده
بودم.همون یه جمله
کافي بود که تا یک ماه با هر اتفاق وحشتناکي هم خم به ابروم
نیارم !هر بار که مي خواستم کمي آروم بگیرم و بي خیالش
بشم


پایان قسمت 1
ادامه دارد