Get Mystery Box with random crypto!

#سارا قسمت4 دستمو محکم :مشت کردم و ناخن هام تو دستم فرو رفت. | دنگه کوردی

#سارا

قسمت4
دستمو محکم
:مشت کردم و ناخن هام تو دستم فرو رفت.به خودم نهی زدم
دیوونه شد ؟پس اون موقع تا حاال داشتم گل لگد مي کردم یا -
با تو حرف
مي زدم؟به جا اینکه وایسي این چیزارو نگاه کني زود
.تبریکتو بگو و برو
آب دهنمو قورت دادم وبا لبخند که از صدتا گریه بدتر بود
:صداش کردم
...ببخشید آقا پرهام -
هردوشون صورتشونو طرف من برگردوندن.پرهام منو که
دید لبخند زد،از
همون لبخندهایي که عاشق شون بودم و برای دیدنشون هر
کار مي کردم.اما
حاال حتي لبخندش هم متعلق به کس دیگه ای بود.صدا قشنگش
تو
:گوشم پیچید
سالم سارا.حالت چه طوره؟ -
همیشه وقتي مي خواست سالم کنه اسمم رو هم مي
گفت.اسممو خیلي
قشنگ مي گفت،اصال یه جور خا صي مي گفت.هر بار که
صدام مي زد قلبم
:مي ریخت.خودمو جمع وجور کردم و گفتم
ممنون،شما خوبین؟ -
از سوال احمقانه ام عصباني شدم و با حرص پنهاني بهش
:گفتم
البته حال شما که دیگه پرسید ن نداره،معلومه که خیلي -
خوبین...!بهتون
.تبریک مي گم
:نفس عمیقي کشیدم و تمام توانمو جمع کردم تا بتونم بگم
.خوشبخت باشین -
ممنون، لعیا جان ایشون دختر دایي ام، ساراست و البته . -
...هم باز بچگي
:لعیا دستشو از دست پرهام در آورد وگرفت طرفم
.از آشنایي باهاتون خوشوقتم -
دلم مي خواست دستشو رد کنم وبرم اما چاره ای نبود.دستشو
خیلي بي
احساس گرفتم.دستش خیلي گرم بود . دستشو
:رها کردم و به رسم ادب گفتم
.منم همین طور -
از کنارشون رد شد و رفتم طرف شیرین که دورتر از جایگاه
عروس و داماد


پایان قسمت ۴
ادامه دارد

@dangekordi24