رویایی که با آن زندگی میکنم! @darvishnameh به تجربه در | محمد درویش
رویایی که با آن زندگی میکنم!
@darvishnameh
به تجربه دریافتهام که اغلب مردم شاید فراموش کنند که تو چه گفتهای و چه کردهای؛ اما هرگز فراموش نمیکنند که چه حسی در آنها ایجاد کردهای ...
رسول یونان میگوید: ما غصههایمان را شمردیم و به خواب رفتیم ... باید هم کابوس میدیدیم!
هشتصد سال پیش مولانا گفته بود: تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیدهست ؛ چو دو دیده را ببستی، ز جهان جهان نماند.
خلاصه اینکه بوتیمار نباشیم در زندگی، به خصوص اگر طریقِ کنشگری پیشه کردهایم! دهخدا میگوید: بوتیمار نام مرغی است که او را غمخورک هم مینامند؛ چرا که پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود، با وجود تشنگی آب نخورد.
میگویند: بس است خیالبافی ... روی زمین راه برو درویش! و پاسخ میدهم: ما خیالبافها فقط تعدادمان کم است؛ وگرنه شما اینک خیالباف بودید!
زندگی مثل رنگآمیزی یک بوم سپید است ... خطوط را باید با امید کشید، اشتباهات را با آرامش پاک کرد، قلمو را در صبر غوطهور ساخته و با عشق رنگ زد ... آنگاه به قول سیدعلی صالحی عزیز: همه چیز درست خواهد شد و روزی سرانجام شبِ تاریک از چراغِ ترکخورده عذر خواهد خواست ...
این یادداشت را تقدیم میکنم به هموطنان عزیزی که زیر پست قبلیام با خشونت هر چه تمامتر مشغول نوازش هم شدهاند ... یادتان باشد که مدت توقف ما در گیتی، از تداوم ضرباهنگِ یک بشکن هم هزاران بار کمتر است! همین و تمام ...