#دلنوشته_6840 سلام.میخوام یه دلنوشته بنویسم لطفا بذارین تو ک | داستانها و دلنوشته ها
#دلنوشته_6840
سلام.میخوام یه دلنوشته بنویسم لطفا بذارین تو کانالتون امروز تولدمه.تولد ۳۳ سالگی به جای اینکه خوشحال بشم خیلی ناراحتم.هیشگی تولدمو یادش نیست هیشکی تولدمو تبریک نگفت.حتی پدر و مادرم امروز می‌خوان برن به جشن عمم که هنوز واسه نوه ی به دنیا نیومدش روز دختر گرفتن.همه دعوتن منم دعوتم اما نمیرم.امروز حتی همسرم هم دیروز برای دخترش روز دختر رو تبریک گفت و امروز هم میره پیش دخترش تا حضوری بهش تبریک بگه و کادو اینا بده.ولی من چی حتی همسرم روزای تولدمو یادش نیست وقتی هم بدونه تولدمه کلی مسخرم می‌کنه و بعدش میگه شوخی کردم.هیچ وقت هم یه تبریک خشک و خالی نمیگه چه برسه به جشن و کادو و...وقتی عزیزترین و نزدیک ترین آدمای زندگیت روز به این مهمی رو فراموش کنن و براشون ارزش و اهمیتی نداشته باشه واقعا زندگی برام بی معنی میشه.درحالی که من تولد تک تکشون و یادمه و تا جایی که از دستم بر بیاد سورپرایزشون میکنم.بعضی آدما چقدر بد شدن.توی زندگیم تنها و تنها دلخوشیم پسرمه که ۶ سالش که مرام و معرفتش از همه آدمای اطرافم بیشتره.تنها دلگرمی به این زندگی و دنیا پسرم که بینهایت دوسش دارم اگه اون نبود قطعا منم در بین این آدمای بی احساس و بی عاطفه الان نبودم. لطفا بذارین تو کانالتون تا بقیه نظر بدن تا بلکه کمی دلم آروم بشه.ممنونم از لطفتون
