Get Mystery Box with random crypto!

داستانکدع📚🔞

لوگوی کانال تلگرام dastani_18 — داستانکدع📚🔞 د
لوگوی کانال تلگرام dastani_18 — داستانکدع📚🔞
آدرس کانال: @dastani_18
دسته بندی ها: موسیقی
زبان: فارسی
مشترکین: 5.16K
توضیحات از کانال

پر از داستان های سکسی🔞
.
.
.
.
.
.
.
.

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-08-25 07:33:08 پایین میشد اخ و اوخش بلند شدو میگفت واییی دیوث کلفته گشادش کردی شوهرم میفهمه کیرم تا ته تو کسش بود هروقت احساس میکردم ابم داره میاد میکشیدم بیرون و با کیرم زربه میزدم تو کسش خلاصه ک در مقابل همچین کسی من نمیتونسسسستم مقاومت کنم کردم داخل سچارتا تلمبه زدم ابم اومد .چن ثانیه ای خوابیدم روشو لب گرفتیم .فقط بش میگفتم فهیم دوست دارم ممنونم ازت .خلاصه تموم شدو برگشتیم .بهم گفت این فقط واس کادو تولدت بود و تشکر بخاطر این مدت که منو ب زندگی امیدوار تر کردی بخاطر گوش شنوایی ک واسم داشتی و گفت ازت خواهش میکنم ازم همچین چیزی دیگ نخای .ولی من نمیتونستم مگ میشد همچین کسی و بیخیال بشم .چندباری ازش خواستم یبارم بعد مصرف قرصو اسپری حالی بش دادم ک همیش میگفت بهترین سکس عمرش بوده ولی همونطور ک میدونین سکس باعث سردی میش دیگ بهش هیچ حسی نداشتم همینطور اون کم کم رابطمون سرد شدو تمام .هیچوقت بهم نگفتیم تموم ولی دیگ سال تا سال خبری از هم نمیگیریم اونم دیگ پا نمیده واس سکس…
اینم داستان من اولین بار مینویسم ببخشید دیگ .خوش باشید
نوشته: فرهاد

@dastani_18
2.4K views04:33
باز کردن / نظر دهید
2021-08-25 07:32:39 فامیل زن عمو

1399/10/30

فامیل زن عمو

سلام .من فرهادم
بر خلاف تمام دوستان خوش هیکل و خوش چهره من قدم ۱۷۰ و یکمم خپلم چاق نیستم ولی
اخرای خدمتم بود تو مرخصی بودم تو فالورای زن عموم چرخ میزدم دیدم یکیشون از رو پروفایل بدک نیس چنتایی فالو کردم و همین بنده خدا اکسپتم کرد و خلاصه شدیم مخاطب همدیگ از قصد استوریاشو جواب میدادم و لایکش میکردم ولی خب جواب نمیداد خلاصه مام بمون فشار اومدو انفالوش کردیم .گذشت و روز اخر خدمت ی عکس گذاشتم و نوشتم خدافظ تیپ…
ک جواب داد و زدمش به مسخره بازی و دوسه روزی چت الکی میکردیم .
یهو نوشت یچیز بت بگم پررو نمیشی
_ن بگو
+بات چت میکنم و سر به سرت میزارم حس خوبی بم دست میده
_جدی .منم همیطور ولی خب همدیگرو نمیشناسیم
+ولی من امارتو دارم
_از کجا
+از عموتو زن عموت فلانی
منم خودمو زدم کوچه علی چپ که ا شما فامیلید پس و از این اراجیف ک من نمیدونستم و تازه فهمیدم و کسشر
ولی ی حسی بم میگفت این دست به یکی کرده با زن عمو منو سوژه کنن اخه مگه میش بعد چنتا پیام یهو همچین چیزی.ولی ب مرور زمان و صحبت فهمیدم ن ایطور نیستو خلاصه مدتی چتو تلفن و …اها یادم رفت بگم طرف مقابلم اسمش فهیمه است و یک خانم خوشگل و هیکلو اندام متوسط و متاهل .
ی بوتیک زنونه خود خانوم داشت قابل توجه ک بگم من و این خانم تا حالا همدیگرو ندیده بودیم .ولی این مدت اینقدر باهم وابسته شده بودیم که داشتم واقعا عاشقش میشدم .بالاخره یروز علارغم میل فهیم خانم ک نمیخاست رابطمون زیاد تر از اون پیش بره بخاطر شوهرش رفتم مغازش واقعا دوسش داشتم نگاهش که به نگاهم خورد دلم ریخت مشتری داشت زبونش بند اومده بود مشتریم تعجب کرده بود من تو بوتیک زنونه میخاست زایع نکنه گفت به به پسر خاله از این ورا یاد فقیر فقرا افتادی و خلاصه دکش کردیم رفت بیرون یهو گفت بیشعور تو اینجا چیکار میکنیو اومد جلوم بغلم کرد بهترین لحظه عمرم بود و سریع رفت عقب گفت خرابش کردی گفتم چیو میخاس سوپرایزم کنه چون دوسه روز بعدش تولدم بود گفت میخاسم واس تولد از خودم رو نمایی کنم .خلاصه قرار شد واس تولدم بریم بیرون میگفت منو شوهرمو و میشناسن اخه شهرمون کوچیک واقعا شوهرشم سر شناس بود .پس قرار شد بریم ی کافه بیرون شهر قلیون بزنیم رفتیم اما لژ نداشت متاسفانه بش گفتم بریم باغدوستم گفت بریم بهترم هست خلاصه کلیدو بگیرو برو انور شهر تو باغای اطراف رفتیم نشستیم ی قلیون چاق کردم رفتم بیرونو اومدم داخل اتاق شوکه شدم ماتوشو دراورده بود یدونه تاب سفید خوشگل نشسته بود فهیمه وقتی باهم چت میکردیم براش بوس میفرستادم میگفت لطفا بوس و این حرفا ن رابطمون باید محدود باشه یهو ایطوری .
گفت چیه نگام میکن
_میخای دیوونم کنی خره
+ن مگه من مانتومو در اوردم تو دیوونه میشی
_اره .من دیوونه خندیدناتم دیگ بدنت ک جای خود دارد.
+پس بیا ی بوستم کنم واس کادو تولدت تا تموم کنی
رفتم که بوسم کنه فیس تو فیس شدیم لباشو چسبوند رو لبام لبام یخ کرده بود از این اتفاقا
لبو گرفتم سرمو اوردم عقب نگاهمون بهم گره خورد باز لب همجا سکوت فقط صدای لبای فهیم تموم شد نشستم .تولدت مبارک بهترین همزبون من
نمیدونستم چی بگم بلند شدم دستشو گرفتم پاشد بقلش کردم چسبوندمش به دیوار فقط لباشو میخوردم ودسامو با ترس بردم پشتشو کونشو چنگ میزدم
دیدم عکس العملی نداره با دستش کیرمو مالوند احساس کردم کیرم که حسابی شق شده بود دوبرابر شد بازم بش گفتم لباستو در بیار بدون هیچ حرفی با ی لبخند اوکی و دادو با کمکش شلوارشو دار اوردم تابشو در اوردم
شروع کردم به لیسیدن شرتشو کشیدم پایین بهترین صحنه عمرم ی کس سفید تپل .کسش فرق میکرد با اون چیزایی ک تا حالا دیده بودم مثل ی تیکه دنبه بود قلمبه و نرم .رفتم پایین کسشو ی بوس کردم و سوتینشو دراوردم سینه هاش خشگل ۷۵ نوکای قهوه ای روشن و اینقد نوکش تیز شده بود عجیب بود برام لباسایخودمو در اوردم شرتمو ک در اوردم گفت هیییعععع
چته پس چقد کلفته این لعنتی مال شوهرم درازه تو کلفت گفتم خوبه ک دوتا اپشنو باهم داری خندید یکم با دس بازدیدش کرد روم نمیشد بش بگم بخور اخ گفتم شاید بدش بیاد شاید بعد بگه مال منم بخور من خودم بدم میاد واس همین نگفتم ولی خودش شروع کرد خوردن وای عالی بود کل بدنم داشت تخلیه میشد .مام که مثل شماها قوی نیستیم سریع داشت ابم میومد گفتم بسه بخواب.اگ میدونستم همچین اتفاقی قرار بیوفته که ی قرصی اسپری ،پمادی چیزی میزدم خوابید و شروع کردم سینهاشو خوردن نوکشون از شدت تیزیحالت هلال شده در نظر من وقتی سینهاشو میمکیدم و تندش میکردم صدای اخو اوخش زیاد میشد منم بدتر میکردم اینقدریخوردم از پایین با کیرم کسسو میمالوندم مثل مار میپیچید ب خودش احساس کردم ارضا شد اخه یهو صداش قط شد و فقط نفس نفس میزد کیرمو گذاشتم در کسش کردم داخل شاید باور نکنید اینگار داشتم ی دختر ۱۸ سالرو از کون میکردم ایقد سخت رفت تو ی اهی کشید شرو کردم تلمبه سینهاش جلوم بالا
2.3K views04:32
باز کردن / نظر دهید
2021-08-23 22:58:45 تپلی کُس

1399/09/14

زن شوهردار زن بیوه خیانت

ما تو یک آپارتمان ۶۰ متری زندگی می کنیم. من و شوهر و دختر ۴ ساله ام. عادل، شوهرم، یک مرد معمولیه. نه کیرش ۳۰ سانته، نه ۴۵ دقیقه می تونه تلمبه بزنه و نه هیکل ورزشکاری داره. کارمند شهرداریه. صبح تا شب هم دنبال یک لقمه نونه. قبل ازدواج برای مدتی دوست پسرم بود و بعدش ازدواج کردیم. البته این تنها دوست پسرم نبود. قبل از عادل دوست پسر و بکن چندتایی داشتم. ولی بعد از شوهر کردنم، برای دو سال اول همه چیز رو کنار گذاشتم. تا اینکه یک بار که از سر بیکاری و بی حوصلگی رفته بودم، مجتمع تجاری و داشتم ویترین ها رو نگاه می کردم یک پسره شروع کرد کرم ریختن و من هم همینطوری شماره اش رو گرفتم و چند روز بعد بهش زنگ زدم و بلاخره چند هفته بعد آب کیرش رو تو کونم پاشید.
این شروع ماجرا های پسر بازی من بعد از ازدواجم بود. دیگه بعد از اون پسره، ماهی یکی - دو بار اگر پا می داد، می رفتم به یکی از این مال ها و پاساژها و یکی رو می کشیدم روی خودم. هم کیری نوش جان می کردم و بعضی وقت ها هم هدیه ای می گرفتم ازشون از جنس هایی که تو مغازه شون می فروختن. خلاصه هم من راضی و هم اونا راضی! تو همین مدت هم به تجربه فهمیده بودم که کی چه کارست و با هر کسی باید چطور برخورد کرد. بعضی ها اگر سر تا پام رو هم طلا می گرفتن، بهشون نمی دادم، ولی ندید، حاضر بودم که آب بعضی ها رو تا ته بخورم. اگر زیاد داده باشی، می تونی مردها رو از روی قیافه بشناسی که کی کیرش می ارزه که براش لخت شی و کی سرکاریه و از این شل هاست.
حالا تصور کنید که یک همچین آدمی، داره زندگیش رو می کنه که یک دفعه خدا یک همسایه تازه می ذاره سر راهش. واحد روبرویی چند ماهی خالی بود تا اینکه شنیدیم که فروختنش و مالک جدید هم یک زنه. همون روزی هم که اثاث کشی کرد، چند باری رفتم و سروگوشی آب دادم و براشون چای بردم. این آشنایی ادامه پیدا کرد تا اینکه سر هفته همه زیر و روی زندگی همسایه جدید، سمیرا، رو درآورده بودم. به تازگی کار طلاقش تمام شده بود و این خونه رو هم با پول مهریه اش خریده بود و بقیه اش رو هم داده بود دست برادرش که باهاش کار کنه و ماهیانه خرجش رو بده. آدم سر و زبان دار و زرنگی نبود و می گفت داداشش مجبورش کرده بوده که روز عقد مهریه رو تو سند ازدواجش بنویسه، وگرنه خودش فکر می کرده که زندگی عاشقانه که مهریه نمی خواد!
خوب که واسه هم درد دل کردیم و دیگه بینمون یک اعتمادی بوجود آمده بود، ازش درباره سکس هاش پرسیدم که گفت مدت هاست که کسش تار عنکبوت بسته. نه امکانش رو داشته و نه حال روحیش خوب بوده. منم چند تا خاک بر سرت بهش گفتم و اینقدر کیر کیر کردم که دهنش رو آب انداختم و قرار شد که براش یک دوست پسر پیدا کنیم. حتی چند باری بردمش خرید تا ببینه چطوری این مردهای کس پرست رو روی یک انگشت می چرخونم و تشنه از لب چشمه برشون می گردونم و با یک شرت خیس تو خماری می ذارمشون. راستش این جور مواقع شرت خودم هم خیس خیس می شد و به سختی خودم رو نگه می داشتم تا وا ندم. یک ته شرمی هم بود، هنوز نمی خواستم سمیرا بفهمه که من چقدر جنده ام.
روز موعود رسید و دیگه بهش گفتم که امروز می خوام یک کُسی بدم و اگر تو نخواستی وارد بازی بشی از دور تماشا کن. بعد از حمام، جلوی آینه یک دستی به کس تر و تمیزم کشیدم و با زبان انگشتم رو خیس کردم و یکی کمی چوچولم رو ناز کرد و بهش گفتم که امروز مهمان داره. بعد ساپورتم رو بدون شرت پوشیدم و طوری بالا کشیدمش که خط وسط کلوچه ام مثل لب های کسم از زیرش معلوم بود. بالا رو هم، یک تاپ کوتاه که نافم پیدا بود رو بدون سوتین پوشیدم. نوک ممه هام هم پیدا بود. یک آرایش غلیظ و مانتو و یک لچک هم روی سرم. قشنگ له له کیر می زدم. سمیرا هم به نسبت همیشه خیلی جنده ای پوشیده بود ولی حالا حالا باید آب کیر می خورد تا می فهمید که هر کیری به چه کاری می آد.
دکمه های مانتوم رو باز گذاشته بودم و تو خیابان، با دست نگهش می داشتم. تا رسیدیم سر خیابان یک تاکسی سمند نگه داشت و من جلو نشستم و سمیرا عقب، هنوز نمی دونست که می خواد بیاد تو بازی یا نه! برای همین طوری رفتار می کرد که انگار با من نیست. طوری تو تاکسی نشستم که مانتوم باز باز شد و لنگ و پاچه ام به خوبی کیر راست کن بود. اگر راننده تلاش می کرد، می تونست که کلوچه خوشمزه ام رو هم ببیننه. به هرحال، طرف با دیدن اون وضع تا آخرش رو خونده بود، ولی نمی دونست که من دارم خودم رو گرم می کنم و قراره جای دیگه بدم. پس شروع کرد زبان ریختن، البته یک طوری که سمیرا خیلی توجه اش جلب نشه. همین طور که زیر چشمی داشت دید می زد، از سمیرا پرسید که مقصد کجاست و بعد با صدای آرام تر گفت «تو رو می رسونم هر جا بری.»
2.0K views19:58
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 01:11:31 سکس با زن فامیل


سلام دوستان این داستانی که مینویسم واقعیه و واسه خودم اتفاق افتاده و اگرم دقت کنید چیز خارق العاده ای نداره که بگید دروغه...من مهرانم و 20 سالمه
خب از اینجا بگم که یکی از فامیلهای دورمون میخواستن بیان شهر ما و با پدرم صحبت کردن و قرار شد که مستاجر ما بشن...یه اقا(رضا) و خانومش(فاطی) و یه پسر 2 ساله.
خلاصه اسباب کشی کردن و اومدن.این فاطی خانوم قصه ما قیافش به شدت تخمی بود...درحدی که میدیدم کیرم میخوابید جوری که انگار تا حالا بیدار نشده!!!(اینم شانس ما) 
از همون اول که اومدن یه چیزایی فهمیدم که این میخاره و ... از نگاه کردنش و بقیه رفتاراش.ولی چون اون موقع دوس دختر داشتم اصلا نگاشم نمیکردم.بازم میگم قیافش خیلی کیری بود...! اما بعدا که بیشتر توجه کردم فهمیدم بدن قابل قبولی داره.خلاصه یه چند ماهی گذشت و اون همچنان امار میداد و من دایورت میکردم... تا اینکه بعد چند وقت من با دوست دخترم به هم زده بودم و بد جور تنها شده بودم و افتاده بودم تو فکر فاطی خانوم..
از خودم بگم که قیافه معمولی دارم. قدم185 و ورنم 70 یکم لاغرم ولی بدنسازی کار میکنم. 
خلاصه تصمیم گرفتم که هم یه حالی به فاطی خانوم بدم که خیلی میخاره هم خودم که چند ماهی میشد تنها بودم یه حالی کنم...
شوهرش صبح میرفت سر کار تا 6 غروب.بچشم که 2 سالش بود و هیچی نمیفهمید.کم کم مهربون تر نگاهش میکردم و امار بازی میکردیم.ولی منتظر بودم که اون پیش دستی کنه..!
خلاصه هرروز پشمای سالار(کیرمو عرض میکنم) رو تمیز میکردم که قافلگیر نشم. تا اینکه یه روز اومد دم خونمون و به مامانم گفت که رفته بیرون و کلید رو داخل جا گذاشته.مامانمم صدام کرد گفت بیا برو ببین میتونی بازش کنی.منم که فهمیدم نقشه کشیده به مامانم گفتم کارم که تموم شد میرم پارک.تا به اندازه کافی وقت داشته باشم.خلاصه رفتم پایین و یکم با در ور رفتم که با یه لبخند مرموز با اون قیافه کیریش گفت برو اون ور کیلید دارم....! رفتیم داخل گفت بزار بچه رو بخوابونم میام پیشت.رفت و برگشت نشست پیشم.لبمو بوسید احساس کردم دارم بالا میارم!!سریع خودمو زدم به اون راه که انقد حشری ش
دم نمیتونم جلو خودمو بگیرم!!!دست انداختم دارزش کردم رو مبل با یه حرکت شلوارشو کشیدم پایین و با حرکت دوم تا خایه کردم توش.سعی میکردم سقفو نگاه کنم تا لذت ببرم!!! من کمرم زیاد سفت نیست و معمولا7_8 دقیقه ای ابم میاد.اما این دفه حداقل یه ربع کردم!! تا ابم اومد.بس که این زن تخمی بود خخخ.خلاصه ابم اومد و پا شدم زدم بیرون که مثلا خجالت کشیدم.بعد از اونم یه چند باری اس ام اس داد که بیا پیشم ولی من بهونه کردم که تو شوهر داری و نرفتم خخخ خلاصه تجربه خوب و تخمی بود...
مرسی که وقت گذاشتید


#پایان

@dastani_18
2.5K views22:11
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 00:37:24
- داغش کنی { }

@dastani_18
2.4K views21:37
باز کردن / نظر دهید
2021-08-22 00:36:23
جوون
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
@dastani_18
2.3K views21:36
باز کردن / نظر دهید