Get Mystery Box with random crypto!

تپلی کُس 1399/09/14 زن شوهردار زن بیوه خیانت ما تو یک آپارت | داستانکدع📚🔞

تپلی کُس

1399/09/14

زن شوهردار زن بیوه خیانت

ما تو یک آپارتمان ۶۰ متری زندگی می کنیم. من و شوهر و دختر ۴ ساله ام. عادل، شوهرم، یک مرد معمولیه. نه کیرش ۳۰ سانته، نه ۴۵ دقیقه می تونه تلمبه بزنه و نه هیکل ورزشکاری داره. کارمند شهرداریه. صبح تا شب هم دنبال یک لقمه نونه. قبل ازدواج برای مدتی دوست پسرم بود و بعدش ازدواج کردیم. البته این تنها دوست پسرم نبود. قبل از عادل دوست پسر و بکن چندتایی داشتم. ولی بعد از شوهر کردنم، برای دو سال اول همه چیز رو کنار گذاشتم. تا اینکه یک بار که از سر بیکاری و بی حوصلگی رفته بودم، مجتمع تجاری و داشتم ویترین ها رو نگاه می کردم یک پسره شروع کرد کرم ریختن و من هم همینطوری شماره اش رو گرفتم و چند روز بعد بهش زنگ زدم و بلاخره چند هفته بعد آب کیرش رو تو کونم پاشید.
این شروع ماجرا های پسر بازی من بعد از ازدواجم بود. دیگه بعد از اون پسره، ماهی یکی - دو بار اگر پا می داد، می رفتم به یکی از این مال ها و پاساژها و یکی رو می کشیدم روی خودم. هم کیری نوش جان می کردم و بعضی وقت ها هم هدیه ای می گرفتم ازشون از جنس هایی که تو مغازه شون می فروختن. خلاصه هم من راضی و هم اونا راضی! تو همین مدت هم به تجربه فهمیده بودم که کی چه کارست و با هر کسی باید چطور برخورد کرد. بعضی ها اگر سر تا پام رو هم طلا می گرفتن، بهشون نمی دادم، ولی ندید، حاضر بودم که آب بعضی ها رو تا ته بخورم. اگر زیاد داده باشی، می تونی مردها رو از روی قیافه بشناسی که کی کیرش می ارزه که براش لخت شی و کی سرکاریه و از این شل هاست.
حالا تصور کنید که یک همچین آدمی، داره زندگیش رو می کنه که یک دفعه خدا یک همسایه تازه می ذاره سر راهش. واحد روبرویی چند ماهی خالی بود تا اینکه شنیدیم که فروختنش و مالک جدید هم یک زنه. همون روزی هم که اثاث کشی کرد، چند باری رفتم و سروگوشی آب دادم و براشون چای بردم. این آشنایی ادامه پیدا کرد تا اینکه سر هفته همه زیر و روی زندگی همسایه جدید، سمیرا، رو درآورده بودم. به تازگی کار طلاقش تمام شده بود و این خونه رو هم با پول مهریه اش خریده بود و بقیه اش رو هم داده بود دست برادرش که باهاش کار کنه و ماهیانه خرجش رو بده. آدم سر و زبان دار و زرنگی نبود و می گفت داداشش مجبورش کرده بوده که روز عقد مهریه رو تو سند ازدواجش بنویسه، وگرنه خودش فکر می کرده که زندگی عاشقانه که مهریه نمی خواد!
خوب که واسه هم درد دل کردیم و دیگه بینمون یک اعتمادی بوجود آمده بود، ازش درباره سکس هاش پرسیدم که گفت مدت هاست که کسش تار عنکبوت بسته. نه امکانش رو داشته و نه حال روحیش خوب بوده. منم چند تا خاک بر سرت بهش گفتم و اینقدر کیر کیر کردم که دهنش رو آب انداختم و قرار شد که براش یک دوست پسر پیدا کنیم. حتی چند باری بردمش خرید تا ببینه چطوری این مردهای کس پرست رو روی یک انگشت می چرخونم و تشنه از لب چشمه برشون می گردونم و با یک شرت خیس تو خماری می ذارمشون. راستش این جور مواقع شرت خودم هم خیس خیس می شد و به سختی خودم رو نگه می داشتم تا وا ندم. یک ته شرمی هم بود، هنوز نمی خواستم سمیرا بفهمه که من چقدر جنده ام.
روز موعود رسید و دیگه بهش گفتم که امروز می خوام یک کُسی بدم و اگر تو نخواستی وارد بازی بشی از دور تماشا کن. بعد از حمام، جلوی آینه یک دستی به کس تر و تمیزم کشیدم و با زبان انگشتم رو خیس کردم و یکی کمی چوچولم رو ناز کرد و بهش گفتم که امروز مهمان داره. بعد ساپورتم رو بدون شرت پوشیدم و طوری بالا کشیدمش که خط وسط کلوچه ام مثل لب های کسم از زیرش معلوم بود. بالا رو هم، یک تاپ کوتاه که نافم پیدا بود رو بدون سوتین پوشیدم. نوک ممه هام هم پیدا بود. یک آرایش غلیظ و مانتو و یک لچک هم روی سرم. قشنگ له له کیر می زدم. سمیرا هم به نسبت همیشه خیلی جنده ای پوشیده بود ولی حالا حالا باید آب کیر می خورد تا می فهمید که هر کیری به چه کاری می آد.
دکمه های مانتوم رو باز گذاشته بودم و تو خیابان، با دست نگهش می داشتم. تا رسیدیم سر خیابان یک تاکسی سمند نگه داشت و من جلو نشستم و سمیرا عقب، هنوز نمی دونست که می خواد بیاد تو بازی یا نه! برای همین طوری رفتار می کرد که انگار با من نیست. طوری تو تاکسی نشستم که مانتوم باز باز شد و لنگ و پاچه ام به خوبی کیر راست کن بود. اگر راننده تلاش می کرد، می تونست که کلوچه خوشمزه ام رو هم ببیننه. به هرحال، طرف با دیدن اون وضع تا آخرش رو خونده بود، ولی نمی دونست که من دارم خودم رو گرم می کنم و قراره جای دیگه بدم. پس شروع کرد زبان ریختن، البته یک طوری که سمیرا خیلی توجه اش جلب نشه. همین طور که زیر چشمی داشت دید می زد، از سمیرا پرسید که مقصد کجاست و بعد با صدای آرام تر گفت «تو رو می رسونم هر جا بری.»