Get Mystery Box with random crypto!

داستان ايرانی

لوگوی کانال تلگرام dastanirani2 — داستان ايرانی د
لوگوی کانال تلگرام dastanirani2 — داستان ايرانی
آدرس کانال: @dastanirani2
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.08K
توضیحات از کانال

محلی برای آگاهی از اخبار و رویدادهای مربوط به داستان ایرانی

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 27

2021-10-06 21:38:29 «وای» در «ایشان»

نفیسه مرادی: یکی از انواع مواجهه با متنِ رمانِ «ایشان»، متنی که نوعی از رابطه‌ی چندسویه‌ی میانِ اسطوره، تاریخ، حقیقت و واقعیت را به مخاطب نشان می‌دهد، خوانشی اسطوره‌ای‌ست.

یکی از جذابیت‌های «ایشان» برای من، استفاده‌ی به‌جا از اساطیر کهن است و یکی از مفاهیمِ موردعلاقه‌ی من در اساطیر ایرانی که در «ایشان» نویسنده از آن استفاده کرده است، «وای» است. «وای» همان وَیو (Vayu) در متن‌های پهلوی است و همان بادی که یکی از اسرار آمیزترین خدایان هندوایرانی است... اوست که نورهای گلگون یعنی برق را ایجاد می‌کند و سپیده‌دم را هویدا می‌سازد... در اساطیر ایران برای او، هم آفریدگار (اهورَه‌مزدا) قربانی می‌کند و هم اهریمن (اَنگرَه مَینیو)... آفریدگار برای او قربانی می‌کند و از او می‌خواهد که آفریدگانِ اهریمن را نابود کند تا آفریدگان خوب حفظ شوند... آدمیان نیز به درگاه وای دعا می‌کنند خصوصا در مواقع خطر... در حالی که اهوره‌مزدا در بالا و در روشنی فرمانروایی می‌کند و اهریمن در پایین و در ظلمت، وای در فضای میان آن دو، یعنی در خلأ حکمرانی دارد، به این ترتیب در وای مفهوم بی‌طرفی نیز هست...

و من از نخستین باری که «ایشان» را خواندم، تا به امروز بارها و بارها این صحنه‌ی زیبا را در خواب دیده‌ام؛
«با شین‌های ایشان ابرهای سیاه و قهوه‌ای آسمان را می‌گرفتند و با سین‌های حکیم ابرهای سفید و کم‌رنگ. من و سنگین‌بانو آن پایین بودیم و گریه می‌کردیم. بعد سنگین‌بانو ورد خواند. وردش این بود. سین به شین سَر. ای وای. سین به شین سَر. ای وای را خیلی بلند می‌گفت. آن‌قدر وای وای کرد که باد وزید. بادها به کمکِ حکیم آمده بودند و سنگین‌بانو حالا می‌رقصید. دودستماله می‌رقصید و من هم دست می‌زدم. بعد حکیم ماغ کشید و باران گرفت...»

پل‌ها

بیشتر درباره‌ی «ایشان»:
فصل اول رمان ایشان را با صدای نویسنده بشنوید
ایشان‌خوانی و گفت‌وگو درباره‌ی ایشان
مکاشفه‌ی قهرمان
«ایشان»؛ زاده شدن از دل روایت‌ها
سفر اسطوره‌ای
مجهولی معلق و معوق به‌نام «ایشان»
وقتی افسانه‌ها رنگ واقعیت می‌گیرند
270 viewsاحمد ابوالفتحی, 18:38
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 10:52:42
قابل توجه علاقمندان به کارگاه های داستان نویسی

بهار رضایی گَلِج؛ مسئول و برگزار کننده کارگاه های ادبی #سِهره ( آموزش آنلاین )

در صورتی که تمایل به ثبت نام دارید می‌توانید اطلاعات لازمه را از طریق واتساپ با شماره‌های
۰۹۳۷ ۹۵۰ ۷۲۶۷
۰۹۱۲ ۱۳۹ ۷۲۶۷
بدست آورید .
@dastanirani2
30 viewsFariba Chalabiyani, 07:52
باز کردن / نظر دهید
2021-10-06 01:24:33 ‌بی‌نیاز

احمد ابوالفتحی: این آدمِ آرام که چهره‌اش در این عکس فکور و کمی غمگین ثبت شده عاشق داستان بود. عاشقی خدمت‌گزار که رفتنش یکی از بدییاری‌های مهم داستانِ فارسی در دهه‌ی نود محسوب می‌شود.

او عاشقانه می‌خواند، عاشقانه نقد می‌کرد، عاشقانه راهنمایی می‌کرد. بی‌چشم‌داشت هر چه یاد گرفته بود را با دیگران تقسیم می‌کرد، فضا برای دیده شدنِ دیگران فراهم می‌کرد و از این شکایتی نداشت که دیگرانی که در فضایی که او فراهم آورده امکانِ تنفس یافته‌اند، عموماً او را نمی‌بینند.

سرگذشت برخی از معدود جوایزِ داستانیِ اثرگذار و شریفِ سال‌های اخیر را اگر پی بگیرید به نامِ فتح‌الله بی‌نیاز خواهید رسید. سرگذشتِ انتشار برخی از آثارِ مهمِ این سال‌ها را هم اگر پی بگیرید متوجه اثرگذاری او خواهید شد. ولی این آدمِ اثرگذار کتاب‌های خودش را کجا منتشر می‌کرد؟

شاخص‌ترین آثارش، آثاری نظیر مکانی به وسعت هیچ را ناشرانی کوچک که خیلی زود محو شدند منتشر کردند و آثاری نظیر فرنگیس را هم خودش منتشر کرد. با آن همه اعتباری که داشت، با آن همه مهری که به آثار دیگران داشت، آیا نمی‌توانست برای آثار خودش لابی‌های جفت و طاق ترتیب بدهد؟

می‌توانست و نکرد. برای همین است که حالا، چند سالی بعد از مرگش بیش از آثارش او را با مهربانی‌اش، با عشقش به داستان و با شفقتش نسبت به دیگران به‌یاد می‌آوریم. برخی شبیه نامش هستند. او هم بود؛ بی‌نیاز.

وقتش است که آثار بی‌نیاز بازخوانی شوند. مکانی به وسعتِ هیچِ او از بسیاری از این هیاهوهای بسیار برای هیچ که حلوا حلوا می‌شوند خواندنی‌تر است.

دیروز سالگرد درگذشتش بود.

پ.ن.: می‌گفت چند هزار کلمه در کامپیوتر دارم که فقط زنم از آن‌ها خبر دارد و بسپرده‌ام بعد از مرگ منتشر شوند. از سرنوشت آن کلمات کسی خبر دارد؟

پل‌ها
117 viewsاحمد ابوالفتحی, 22:24
باز کردن / نظر دهید
2021-10-05 09:39:25 نشدن‌ها و شدنِ احمدِ محمود

احمد ابوالفتحی: "عمری دراز و دستی کوتاه". این توصیفی است که احمد محمود در ۶۳ سالگی، به‌سالِ ۱۳۷۳ از دورانی که بر او گذشته دارد. ۶۳ سال که عمری نیست. چه بر او گذشته که چنین احساسِ پیری می‌کند؟

"با همه‌ی اشتیاقی که داشتم نشد." این جمله را درباره‌ی تحصیلِ نیمه‌تمامش گفته است اما "نشدن" بخشی از زندگیِ اوست.

" گرفتارِ امر سیاست شدم." این اولینِ نشدنِ مهمِ زندگی‌اش است. زندان و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی تبعاتِ این نشدنِ ابتدایی بود.

تازه ازدواج کرده که به زندان و تبعید می‌رود. برمی‌گردد و پدر می‌شود اما امرار معاش در اهواز برایش نشدنی است. از حقوق اجتماعی محروم است و در تفسیری حیرت‌انگیز‌ این حقوق کار کردن را هم شامل می‌شود! مجبور می‌شود به جیرفت برود و آنجا کار کند بلکه شکم خانواده سیر "بشود".

بعدتر رمانی می‌نویسد که توجه همه را جلب می‌کند. با آن رمان امکان این‌که وضعش روبه‌راه شود فراهم بود، اما "نشد"! چه پیش از انقلاب و چه پس از آن. بعد از انقلاب از حقِ تالیفِ #همسایه_ها حدود یک‌میلیون تومان نصیبش می‌شود. پول خوبی بوده و می‌توانسته پولِ ادامه‌داری بشود. "نشد"! انتشارش را ممنوع کردند تا آن پول نصیب مافیای افست شود. همسایه‌ها خرمایی بود بر نخیل و دست او کوتاه!

ماجرا فقط مالی نبود. ترکیبی از حسد و نگنجیدن در گفتمان حاکم بر فضای ادبی باعث شد در دوران حیاتش چنان‌که استحقاقش را داشت در مقام نویسنده‌ای بسیار بزرگ پذیرفته "نشود". داستان‌هایش توان سرگرم‌سازی داشتند و مورد اقبال بودند و روایت کج‌وکوژی از رمان مدرن سرگرم‌کنندگیِ داستان را چندان خوش نداشت و تحقیر می‌کرد. این‌گونه بود که عیبِ آثارش ضریب خورد و حسنِ آثارش ضریبِ منفی! علاوه کنید به سرگرم‌کنندگی، تمایل‌های چپِ آثارش، به‌ویژه همسایه‌ها را. او و آثارش در دورانی که چپ ناگهان کفر ابلیس شده بود ناگزیر بودند تاوان خبط‌های ریز و درشتِ انواع چپ را پس بدهند.

این‌ها همه نشدن بود؛ اما شدن: می‌خواست نویسنده‌ای حرفه‌ای باشد. انقلاب که شد خودش را بازخرید کرد تا این رویا را تحقق ببخشد. کاری کردند که این هم نشود؛ همسایه‌ها را سر بریدند. ولی با همه‌ی زحمتی که کشیدند پای این‌یکی ایستاد و "شد".

هر صبح کارمندوار قلم برداشت و نوشت و خوب نوشت. به‌شیوه‌ی خودش نوشت و مخاطبِ خودش را پرورش داد.

دوام آورد. "هنر تحمل" را به‌قیمتِ کاستن از کیفیت و کمّیتِ حیات، هنرمندانه و تمام و کمال اجرا کرد و در نهایت شد آن‌چه باید.

پاک زیست و پاکبازانه خود را وقف نوشتن کرد و بر قله نشست. به‌قیمت کهولت در اوایلِ شصت‌سالگی.

پل‌ها

بیشتر درباره‌ی احمد محمود در پل‌ها:
احمد محمود و همسایه‌هایش
آنچه بر سر احمد محمود آوردیم
270 viewsاحمد ابوالفتحی, 06:39
باز کردن / نظر دهید
2021-10-05 00:05:10 دهمین نشست از سلسله نشست‌های شب‌های داستان فارسی در باشگاه همشهریان داستان

نقد و بررسی رمان «زخم‌زار» اثر «شهره احدیت» با حضور منتقدان «شیوا مقانلو» و «پژند سلیمانی»


این نشست دوشنبه ١٢ مهر ۱۴۰۰ از طریق کلاب‌هاوس در کلاب «با هم داستان» برگزار شده است.

برای اطلاع‌یافتن از جلسات آینده‌ در کلاب «با هم داستان» عضو شوید:
https://www.clubhouse.com/club/%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86

#با_هم باشیم:
@ba_ham_dastan
348 viewsاحمد ابوالفتحی, 21:05
باز کردن / نظر دهید
2021-10-02 22:59:19
آداب خود زنی در تاریکی مطلق
نویسنده : احمد آرام
انتشارات پاتیزه، چاپ اول
322 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 85.000 تومان

#رمان_فارسی
#معرفی_کتاب
#انتشارات_پاتیزه
502 viewshasan mahmoodi, 19:59
باز کردن / نظر دهید
2021-10-01 21:20:05 #داستان_شب کانال داستان ایرانی
ادامهٔ داستان کوتاه بلند «توده»

انتخاب شده از مجموعه داستان «برج چهارم"

نوشته: # مریم ناصری


@dastanirani2
535 viewsbehrooz naseri, edited  18:20
باز کردن / نظر دهید
2021-10-01 21:19:28 فایل دوم ادامهٔ داستان کوتاه بلند «توده»
513 viewsbehrooz naseri, 18:19
باز کردن / نظر دهید
2021-09-30 20:12:12 چنین است مترجمی

احمد ابوالفتحی: گفته‌های سانچو پانزا در رمان دن‌کیشوت سرشار از ضرب‌المثل است. ده‌ها ضرب‌المثل اسپانیایی که محمد قاضی در ترجمه‌اش برای تک‌تک آن‌ها معادلی متناسب از میان ضرب‌المثل‌های فارسی یافته و در زیرنویس اصل ضرب‌المثل و گاه دلیل انتخاب معادل را توضیح داده است.

قاضی دن‌کیشوت را از فرانسوی ترجمه کرده اما به متن فرانسه بسنده نکرده است. او ترجمه‌اش را با متن اسپانیولی هم تطبیق داده است. از کجا می‌شود فهمید؟ از یک زیرنویسِ مرتبط با همین ضرب‌المثل‌ها. آن‌جا که مترجم فارسی می‌گوید مترجم فرانسوی این ضرب‌المثل را بد فهمیده و ترجمه کرده و معادل فارسی منتخب من بر پایه‌ی نسخه‌ی اسپانیایی است.

با این همه دقت، قاضی مترجمی نیست که خود را علامه‌ی دهر بداند. در صفحه‌ی ۱۶۳ از چاپ اولِ جلد دوم دن‌کیشوت (منتشر شده در سال ۱۳۳۷) دن‌لورنزو اشعاری را که برای یک مسابقه‌ی ادبی سروده به خواهش دن‌کیشوت می‌خواند. دن‌لورنزو ستایش‌گر سنت است و عاشق اشعار قدیمی و به سبک قدما شعر می‌گوید. شیوه‌ی او در سرودن این است که یک شعر پیچیده از قدما را با ابیاتی که در ذیل هر بیتِ آن شاعر می‌آید شرح می‌دهد. قاضی از میان انواع شعر فارسی معادل "مخمس" را برای این نوع سرایش انتخاب کرده و در چاپ اول به همین معادل بسنده کرده، اما از جایی به بعد در تجدید چاپ‌های کتاب به این نتیجه رسیده که فقط این معادل منظورش را درست نمی‌رساند و در توضیح زیرنویس به این موضوع اشاره کرده که این‌ نوع از سرودن شعر به صنعت تضمین در شعر فارسی هم نزدیک است.

محمد قاضی چنین مترجمی بود. زحمتی بسیار برای ترجمه‌هایش می‌کشید و هوشمندانه و دانشورانه ترجمه می‌کرد. سال‌ها بعد از انتشار دن‌کیشوت در گفت‌وگویی با نشریه‌ی کتاب امروز که موسسه‌ی انتشاراتی فرانکلین منتشر می‌کرد، در پاسخ به سوال نجف دریابندری درباره‌ی چگونگی یافتن زبان مناسب برای ترجمه‌ی دن‌کیشوت می‌گوید زمان نوشته شدن دن‌کیشوت با عصر صفوی معاصر است و ما در آن دوران و پیش و پسِ آن متونی از جنس رمانس‌های پهلوانی کم نداریم. من تحت‌تاثیر زبان آن متون دن‌کیشوت را ترجمه کردم و از جمله تحت‌تاثیر زبان امیرارسلان نامدار. سال‌ها بعد دریابندری در ترجمه‌ی بازمانده‌ی روز از همین الگو استفاده کرد.

روز مترجم بر محمد قاضی، نجف دریابندری، منوچهر بدیعی، احمد میرعلایی، عبدالله کوثری و دیگر مترجمانِ خلاق و کوشا که کم‌فروشی نمی‌کنند مبارک.

پل‌ها
510 viewsاحمد ابوالفتحی, 17:12
باز کردن / نظر دهید