کُسم رو میشنیدم. رضا اینقدر ادامه داد تا بالاخره ارضا شدم. با | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖
کُسم رو میشنیدم. رضا اینقدر ادامه داد تا بالاخره ارضا شدم. با انگشتهای یک دستش، لبهام رو لمس کرد و با دست دیگهاش، کُسم رو توی مشتش گرفت. بعد از چند دقیقه، دوباره ازم خواست که دمر بشم. سوراخ کونم رو چرب کرد و گفت: اولین بار که دیدمت، فقط به سوراخ کونت فکر کردم.
پشتم خوابید و کیرش رو به آرومی فرو کرد توی سوراخ کونم. دردم اومد اما دردش، بینهایت برام لذتبخش بود. رضا وزنش رو کامل روی من انداخت و شروع کرد به تملبه زدن. سرم رو به سمت آشپزخونه چرخوندم. مانی اینبار داشت عسل رو میکرد. دقیقا تو همون پوزیشنی که چند دقیقه قبل، مشغول کردن سیما بود. با صدای سیما سرم به سمت دیگه سوئیت چرخید. سیما روی کیر بردیا نشسته بود و داشت روی کیرش، بالا و پایین میشد.
رضا بعد از چند دقیقه، از من خواست که به حالت داگی بشم. از پشت موهام رو گرفت توی مشتش و با سرعت بیشتری توی کونم تلمبه میزد. موفق شدم دوباره درجه شهوتم رو ببرم بالا و مطمئن بودم که میتونم یک بار دیگه هم ارضا بشم.
در همین حین، داریوش از حموم اومد بیرون. حولهاش رو پوشیده بود. رفت کنار اُپن آشپزخونه. یک نخ سیگار روشن کرد و با آرنج دستش به اُپن آشپزخونه تکیه داد. بعد سرش رو به سمت همهمون چرخوند و شروع کرد به نگاه کردن ما.
نوشته: شیوا