Get Mystery Box with random crypto!

#گی امیر و هیرسام پارت«۱» امیر_«کی اینکارو باهات کرده؟» هیرسا | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

#گی
امیر و هیرسام پارت«۱»

امیر_«کی اینکارو باهات کرده؟»
هیرسا+«نمیدونم چی شد هیچی یادم نمیاد»
امیر_«هرکی هرچی بهت تعارف کرد باید بخوری؟تو ابمیوه ات دارو ریختن چیز خورت کردن»
هیرسا+«چی میگی..»
حسابی گیج و منگ بود کنارش رو تخت نشستم و نگاهم ناخوداگاه به بدن برهنه اش افتاد که پر بود از اثار کبودی و رد سیلی...
یه خشم عجیبی کل وجودمو گرفت و بهش گفتم_«میرم دنبال اون حرومزاده ای که باهات اینکارو کرده حقشو میزارم کف دستش»
+«از کجا میخوای پیداش کنی مگه دیدی کی بود؟»
_«نه تا درو وا کردم در رفت ولی پیداش میکنم...»
اومدم پاشم که محکم بازومو کشید و گفت+«نمیتونی پیداش کنی ولش کن...راستی از کجا فهمیدی اینجام کل مهمونی حواست به من بود مگه نه!!!؟ اگه به جرم استاکری ازت شکایت کنم حالت جا میاد.!؛؟»
با تعجب بهش زل زدم و توپیدم بهش_«عوض تشکرته همین الان نجاتت دادم!!!!»
رو تخت ولو شده بود و نفس نفس میزد با صدای ضعیفی گفت+ «حالا هر چی ...بیا کمکم کن...»
چشمم افتاد بین پاها و لباس زیرش که مایع سفیدی ازش بیرون زده بود معلومه با قرص محرک جنسی ای چیزی مواد خورش کردن...
تماشای هیرسا تو اون وضعیت برام لذت بخش بود اما تمام تلاشمو کردم که احساسمو سرکوب کنم چون هوش و حواسش سرجاش نبود و بخودم این اجازه رو نمیدادم تو این شرایطش باهاش کاری کنم
۰+«امییییر!!!برام یه دختر جور کن دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم»
نفس عمیقی کشیدم و گفتم «از کجا برات دختر بیارم اینجا فقط منم»
موقع حرف زدن باهام صداش میلرزید و وسوسه ام میکرد با خودم بشدت درگیر بودم که چیزی که تو سرمه و رو به زبون نیارم و با بی تقاوتی گفتم_«نمیتونم برات دختر جور کنم خودت با کیرت ور برو جق بزن من میرم بیرون تا کارت تموم شه و بعد برگردیم خوابگاهمون»
پاشدم برم که بازومو کشیدو گفت«لطفا کمکم کن دیگه بیشتر ازین نمیتونم تحمل کنم»
_«میخوای چیکار کنم!؟»
نزاشت حرفمو تموم کنم منو کشید سمت خودش و بوسید ازین حرکت یهوییش جا خوردم اما دیدم حیفه این فرصت از دست بره صورتشو تو دو تا دستم گرفتم و منم شروع کردم به بوسیدنش
لباشو از هم وا کرد تا نفس بکشه زبونمو بردم تو دهنش یه اه عمیقی کشید که تنم لرزید و بیشتر حشری شدم
شروع کردم به مکیدن و گاز زدن گردنش که معترضانه گفت« نکنننن!!! درد داره!!!»
اما توجهس نکردم و ادامه دادم...معلومه دارو خیلی قوی بوده چون هیرسا همچنان داره بغل و نوازشم میکنه !!!
دستاشو مهار کردم و بهش گفتم«دیگه هیچ کاری باهات نمیکنم مگر اینکه بگی واقعا میخوای!! حوصله ندارم فردا بگی تو حال خودم نبودم و سواستفاده کردی!!!»
نمی خواستم تمومش کنیم اما باید به خودش بیاد و بفهمه داریم چیکار میکنیم
همیشه به بودن باهاش فک میکردم اما نه اینطوری نه وقتی موادخورش کردن و تو حال طبیعی خودش نیست
+«هممم...نمیدونم...»
بدنش داغه داغ بود و اونقد با دیدنش حال میکردم که یادم رفت برم دنبال اونیکه مواد خورش کرده بود
دیگه نمیدونستم باید حال طرفو بگیرم یا ازش تشکر کنم که به این روز انداخته اش...
_«اگه بخوای باهات ور میرم...اما اگه بگی نه همینجا تمومش میکنم و ازین مهمونی کوفتی میزنیم بیرون...»
+«فقط انجامش بده زود باش...»
نزاشتم جمله شو تموم کنه خم شدم روش و شروع کردم به بوسیدنش مچ دستاشو گرفتم و بالاسرش قفلشون کردم
سینه عضلانیش و لمس کردم و با نوک سینه هاش که سفت شده بودن حسابی ور رفتم
حس کردم تنش زیر دستم لرزید داغه داغ بود
بدنش به خوبی به تماسمون جواب میداد اگه نمیخواست اگه این رابطه زوری بود تو این حس و حال نبود مگه نه؟؟؟
اگه فردا بعد تموم شدن این قضیه شر کرد و انگ تجاوز بهم زد چی!؟تو این یه سال مگه نشناختیش ندیدی چقدر مودیه؟!
هیرسا صراحتا بهم گفته بود که گی نیست و حتی ازین ماجرا بدش میاد
از وقتی تو دانشکده همو دیدیم و هم اتاقی شدیم بدجور به دلم نشسته بود و باهم خوب کنار میومدیم اما از وقتی قضیه گی بودن منو فهمید فاصله گرفت تا اینکه امشب تو این مهمونی تولد همکلاسیمون دوباره همو دیدیم
نکنه این مشتاق بودنش بخاطر تاثیر موادیه که بهش خوروندن باید همین الان تمومش کنم!!!
اصلا هر چه بادا باد دیگه برام مهم نیست بعدش چی میشه فقط الان میخوام تو چنگم داشته باشمش...
+«چرا وایسادی...زود باش بزار راحت شم...»
دستم و گرفت و گذاشت وسط پاش کیرشو از رو لباس زیرش لمس کردم داغ و سفت بود معلوم بود کامل تحریک شده...
شورتشو دراوردم کیرشو گرفتم تو دستم یکمی سایزش از من کوچیکتر بود اما بازم از اندازه نرمال بزرگتر بود با دستم کیرشو میمالیدم و بالا پایین میکردم