Get Mystery Box with random crypto!

ر گذشتیم و لحظه به لحظه، قسمت های بیشتر رونش را می مالیدم. تا | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

ر گذشتیم و لحظه به لحظه، قسمت های بیشتر رونش را می مالیدم. تا این دلم من خیلی تحریک شده بودم. دست چپم را بردم از روی لباس، روی شکمش و شروع کردم به مالیدن و آهسته چنگ زدن شکمش. نگاهم فقط به چشمانش بود. با تمام وجودم عاشق لحظه ای بودم که با چشمانش بهم اجازه هر کاری بدهد و کاملا شهوتی شده باشد. اگر چشم به چشم نمی شدیم، شاید بیشتر ازی برایم فرصتی نمی داد. با چشمانم فقط خواهش می کردم چون پر از شهوت بود و شاید از روی دلسوزی مانع نمی شد.
یکدفعه یی بعد از دیدن دو طرفش، دست راستش به سمت صورتم جلو کشید و دور گردنم حلقه کرد. سرش را نزدیک سرم آوردب و اصلا باورم نمی شد که لب هایش را به لب هام بچسباند. بی نهایت این لحظه را دوست داشتم چون به هدفی که باید او هم همراهی ام کرد و مثل من بی قرار شود، رسیدم. بیشتر از لذت لب هایش، مغزم از شوقی که ایجاد شود و از رضایتی که به این سرعت داد در حال انفجار بود.
از گردن و موهایش با دست راستم گرفتم و شروع کردم به خوردنش. چشم هایش بسته بود و می دیدم که واقعا حرفه ای است. باورم شد که واقعا دیگه تحریک شده و از هر حرکتی لذت می بره. به چشم های بسته اش می دیدم و حس فوق العاده ای داشت وقتی رضایت کامل و تحریک شدنشو می دیدم.
دست چپم که روی شکمش بود را از زیر لباسش بالا آوردم تا به سینه هایش. پاهایم را به ساق پاهایش می مالیدم و هر دوی ما دیوانه شده بودیم. من کشته صدای نفس هایش بودم. نفس های گرم و کشیده اش به حدی رسیده بود که فراموش کرده بود داخل ماشین همرای با دریور هستیم.
از دیدن بی قراری این حدش در دلم لبخند می زدم که دختری به این غرور که تا شش ماه قبل حتی همرایش شوخی نمی کرد، حالا با یک حرکت عادی کاملا مال من شده. به باور کامل می گویم لذتی که از دیوانه شدن و تحریک شدنش می بردیم، به مراتب بیشتر از لمس رون ها، سینه ها و تمام وجودش بود تا این دم.
می خواست تمام بدنش را بهم بچسباند و شجاعتی بی نظیری پیدا کرده بود. طوری شده بود که انگار برای آخرین بار در دنیا می خواهد بی قرار شود و تا آخر ادامه بدهد. صدای آه کشیدنش را دیگه ظاهراً دریور هم حتی می شنید. دستش که بدور گردنم بود و هنوز با چشمان بسته از هم لب می گردیم، خودش را بهم چسباند طوری که بقل همدیگر را پر کردیم. بزرگی و سفتی سینه هایش را از قفس سینه هم حس می کردم.
با دست چپم که قبلا سینه هایش را می مالیدم، از روی شلوارش بردم وسط پاهایش. کوسش را چنگ زدم و با نزدیک شدن کف دست و انگشت های دستم روی کوسش، هر دوپاشو محکم بهم گره زد. می خواست مانع شود اما نفسش بند می آمد. این لحظه من هر کاری می کردم تا بدترش کنم. دیدن حال خرابش در آن لحظه لذیذتر از کردن کوس نادیده اش بود برام. با مالش کوسش ادامه دادم. کف دستم روی کوسش بود و هر چهار انگشتم که بهم چسبیده بود را تا پایین کوس می بردم و محکم تر می مالیدم. حرکات موج دار کمرش و محکم گرفتن من از تخت شانه هایم، منو دیوانه تر می کرد.
بی نظیرترین حسی بود که شیرینش را یقینا تا آخر عمر با خودم دارم. کافی نبود، صدایش را می خواستم. می خواستم آه بلندی بکشد. می خواستم گوش هایم با صدای آهش پر شود. لرزش تنش را می خواستم. ارضا شدنش را می خواستم. می خواستم به بغل خودم آرام شود و حتی تویه ماشین.
دامنش را بالا کشیدم و دستم چپم را داخل شلوار و شرتش بردم. وقتی فهمید که دستم داخل شورتش هست، احساس خطر کرد و با چشم های شهوتی و ترسیده اش، مستقیم بهم زل زد. مشخصا با آن چشم های شهوتی و تن داغ و قلب بی قرار و ترسیده اش، برایم گفت که من دخترم. مراقبم باش. کاری نکن.
تمام این جم