Get Mystery Box with random crypto!

لات ناگفته را از ذهن و چشم هایش خواندم. سرم را نزدیک گوشش بردم | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

لات ناگفته را از ذهن و چشم هایش خواندم. سرم را نزدیک گوشش بردم و بعد و آهسته گفتم، نازنینم، به من اعتماد کن. مراقبت هستم. به تو صدمه نمی زنم. دختر شهوتی
وقتی جملاتم را با صدای آهسته و نفس های گرم و صدای گرفته ام گفتم، آهسته لاله گوشش را خوردم و حرکت عجیبی نشان داد. انگار که لرزید و سرش را ازم جدا کرد.
دستم را تا لب های کوسش رساندم و دیدم که وای، خدای من چقدر خیس شده. شورت این از شورت من بیشتر خیس شده. کوسش لزجی و کاملا خیس بود. با خوردن دستم روی چوچول و لب های کوسش، تمام بدنش می لرزید اما دیگه مقاوتی نداشت. رها شده بود و در اوج لذت بردن بود. با دو انگشت وسطی ام، از روی چوچولش تا چاک کوسش را می مالیدم و هر لحظه سرعت دستم را شدیدتر کردم. هنوز یک دقیقه ی نگذشته بود که با هر دو دستش منو بغل کرد و روناش رو محکم بهم چسباند. دستمو تکان ندام و فهمیدم که ارضا شده. عاشق این لحظه بودم و دستم راستم را پشت گردنش بردم و سرش را بالا کردم. کشته این لحظه بودم. دیدن چشم های معصوم شهوتی که حالا آرام شده بود منو می کشت. سرم را پایین بردم روی لب های غنچه اش و اونم با بی حالی همراهی ام کرد.
فهمیدم که دیگه خسته شده و از حال رفته. دستم که با آب کوسش کامل خیس بود، را آهسته از لای پاهایش بیرون کشیدم. می خواست خودش را جمع و جور کند. سرش را بالا گرفتم و انگشت هایم که با آب کوسش خیس بود را آوردم و لیس زدم. آه که شرم عجیبی داشت و از دیدن این حالت کیف کرد.
شلوار و پیراهنش را مرتب کرد و دوباره به چشم هایم زل زد. لبخند شیرین و سپاسگزارانه ای کرد و دوباره منو به بغل گرفت و گفت. آه فرهاد. این روز در زندگی ام خاص ترینه.
لطفاً رفیقم بمان و از اعتمادی که کردم پشیمانم نساز. بهش قول دادم و ما هم نزدیک خانه اش رسیده بودیم. بخاطر اینکه همسایه هایش قضاوت بدی در موردش نکنند که با ماشین چه کسی آمده، از همانجا خداحافظی کردیم و ما دوباره برگشتیم. شورت منم خیس بود و اصلا هدفم ارضا شدنم نبود. تمام این اتفاقاتی که منو به وجود آورده بود. دهنم از خنده بسته نمی شد چون این شروع یک رابطه شیرین با نازیلا بود.
این داستان کاملا واقعی ست بجز اسم های مستعار. هرچند سعی کردم کاملا با لهجه دری ننویسم ولی بیشتر از این فارسی هم بلد نبودم و اگر جایی اشتباه نوشتم، تفاوت گویش بعضی واژه هاست.
ادامه خاطرات بعدی را هم بنویسم؟

نوشته: فرهاد