Get Mystery Box with random crypto!

در خونه مارو هم تمیز کن برق بنداز. خشکم زده بود، دوباره گفت: ن | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

در خونه مارو هم تمیز کن برق بنداز. خشکم زده بود، دوباره گفت: نه با اون آب کثافت ها! اول برو عوضش کن تمیز بشه بعد. چیزی نداشتم بگم که دوباره داد زد: فهمیدی؟! گفتم بله چشم. در رو بستن و رفتن، صدای خندشون از توی آسانسور میومد.
بعد از اینکه کثافت جلوی در خونم رو تمیز کردم رفتم کهنه هارو شستم آب کاسه رو هم عوض کردم و رفتم نشستم جلوی در خونشون مشغول تمیز کردن ورودی خونه اونها شدم. اینقدر همیشه کیسه زبالشون رو میزاشتن جلوی در بمونه روی سرامیک هاشون جا انداخته بود و هرچی میکشیدم پاک نمیشد. ولی از ترس اینکه دوباره بهم گیر بدن نزدیک یک ساعت نشستم زور زدم وقتی دیدم نمیشه رفتم یکم آب جوش آوردم و با زحمت زیاد بالاخره تمیز شد و واقعا برق افتاد.
چند روز بعدی مشکل خاصی نداشتم فقط خیلی گوش به زنگ بودم که هروقت زنگ میزنن برم آشغالشون رو سریع یا بیارم توی خونه یا ببرم بزارم جلوی در که دوباره کثیفکاری نشه تا اینکه هفته به آخر رسید و دوباره جمعه شد، صدای زنگ در اومد منم سریع رفتم به عادت اینکه حتما باز زباله هست. ولی شوهرش بود. دستش به کمرش بود بدون سلام علیک فقط گفت: جلوی در خونمون رو خوب تمیز کردی. گفتم خیلی ممنون لطف دارید که در جوابش سوئیچ ماشینش رو پرت کرد سمت من، گرفتمش و گفت: حالا که تمیزکاری بلدی میری ماشین رو میشوری، من کارواش هارو قبول ندارم روی ماشینم خش میندازن مادرسگا!
نمیدونستم چی بگم تابحال ماشین نشسته بودم. چند قدم رفت بعد برگشت زیر چونم رو با دستش آورد بالا توی چشمام نگاه کرد و با لحن تهدید آمیزی گفت: درست میشوریا حتی لای لاستیکاش ی تیکه گل و لجن نمونه فهمیدی؟! گفتم بله چشم.
با خودم چنتا سطل و کهنه و برس و یدونه هم مسواک کهنه که داشتم رو بردم پایین افتادم به جون ماشین و نزدیک ۲ ساعت تمام زحمت کشیدم تا کاملا بی نقص تمیز شد. به عنوان اولین باری که توی عمرم ماشین شستم واقعا از کارم راضی بودم.
خسته و کوفته برگشتم بالا و خواستم زنگ بزنم که سوئیچ ماشین رو تحویل بدم ولی دیدم در خونشون بازه تا صدای بسته شدن در آسانسور اومد شوهرش داد زد: بیا تو!
من با لباس خیس و کثیف خجالت میکشیدم ولی به هر حال ناخودآگاه ی یا الله آروم گفتم و رفتم داخل. شوهرش با همون شلوارکش نشسته بود روی کاناپه جلوی تلویزیون، گفت: بیا تو ببین خانمم کار داره برات.
سرم رو چرخوندم ولی پیداش نکردم، اونم اصلا توجهی به من نکرد، داشت تلویزیون نگاه میکرد و هر از گاهی هم با گوشیش ور میرفت تا اینکه بالاخره از توی توالت در اومد. حجاب نداشت برای همین منم سرم رو انداختم پایین و فقط گفتم: سلام! در جوابم فقط گفت: تا وسایل نظافت دستت هست ی دفعه برو سرویس‌هامون رو هم رسیدگی کن. و راهشو کشید و رفت توی بغل شوهرش نشست و با خنده ای شیرین شروع کرد به بوسیدن لبهاش.
داشتم میرفتم سمت توالت که داد زد: اول در خونه رو ببند بعد برو من حال ندارم پاشم! گفتم: چشم.
رفتم توالت مشغول شدم همه جور شوینده و برس داشتن نیاز به وسایل من نبود. توالت نسبتا بزرگی بود هم فرنگی داشتن هم سنتی تقریبا وسط تمیز کردن سرامیک‌های کف بودم که در باز شد و شوهرش اومد تو. بلند شدم وایسادم و گفتم هنوز تموم نشده یکم دیگه مونده. بی توجه به من همونطور پا برهنه و بدون دمپایی اومد تو و گفت: تو به کارت برس و چرخید سمت توالت فرنگی. من خشکم زد حالم ی طوری شده بود که قبلا تجربه مشابهی ازش نداشتم، سرش رو خم کرد سمت من همزان با پایین کشیدن شلوارکش با تحکم خاصی گفت: مگه نگفتم بشین کارت رو بکن؟ خواستم بگم خب اینطوری نمیشه که وسطش دوباره اینبار با صدای بلندتری گ