Get Mystery Box with random crypto!

مریم سپید 1402/02/30 #دوست_دختر وارد مغازه شدم میخواستم بند س | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

مریم سپید
1402/02/30
#دوست_دختر

وارد مغازه شدم
میخواستم بند ساعتمو بزرگترش کنم، منتظر موندم فروشنده خانومی که جلوتر از من بود رو راه بندازه. به محض ورود عطری که توی مغازه پیچیده بود توجهم رو ناخودآگاه به سمت خودش جلب کرد. این عطر در عین آشنایی برام خیلی مبهم بود. اصلا چرا یه عطر باید اینقدر فکر منو مشغول کنه؟
یه دقیقه نگذشته بود که یدفعه فهمیدم این رایحه چرا اینقدر آشناس. این عطرِ لعنتیِ مریمه.
بدون درست کردن بند ساعت از مغازه زدم بیرون. تازه میتونستم بدون فکر کردن بهش یک روزمو بگذرونم. ماشینو برداشتم، رفتم دو نخ سیگار گرفتمو رفتم جایی که خلوت باشه. به‌ هرحال شهر کوچیکه و شانس منم کیری. داشتم میرسیدم که اهنگ بعدی پلی شد.
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی، مرا دیوانه کردی
امشب چه با ناله، غم از هر دیده می بارد
دلم در سینه مینالد، مرا دیوانه کردی
رفتی مرا تنها به دست غم رها کردی
به جان من خطا کردی مرا دیگر نخواهی
پیدا شدی بازم تو در جام شراب من
از این حال خراب من بگو دیگر چه خواهی
با خودم گفتم: کیرم تو این شانس.
پارک کردم و سریع سیگار رو سریع روشن کردم. " لعنتی از صدتا تراپیست بهتره. "
بیاین یکم بیشتر از خودم و مریم بگم براتون. من علیرضام ۲۲ ساله که از همه نظر یه آدم نرمال و متوسطی‌ام به غیر از قد و میزان حشری بودنم که ماشالله تو هردو عنشو در آوردم. اما مریم و امان از مریم. مریم یک طنازِ تمام عیار، یک عشوه‌گر، یک دختر کامل و فوق حشری بود. من و مریم از زمان دبیرستان همو میشناختیم ولی رل زدنمون توی ترم اول دانشگاه من و سال اخر دبیرستان اون اتفاق افتاد. من دانشگاه نزدیک شهرمون قبول شدم و رفت و آمد برام آسون بود.
بیاین باهم بریم به اولین باری که من مریمو از کص گاییدم.
آخر هفته بود و من برگشته بودم خونه و تنها هدفم سکس با مریم بود. قرار شد فردا وقتی مامان باباش رفتن به روستاشون به من زنگ بزنه و من برم خونشون. خدا خیر بده این کنکور رو، بهترین بهانه‌س برای تنها موندن تو خونه.
ساعت ۸ صبح من حموم رفته، شیو کرده، خط ریش گرفته و عطر زده منتظر نشسته بودم. نمیدونم چرا شبایی که میدونستم قراره فرداش برم خونه مریم اصلا خوابم عمیق نمیشد، مدام بیدار میشدم از اون هیجانی که وجودمو فرا میگرفت. گوشیم زنگ خورد، خود بیشرفش بود. صدامو بیحال کردم که انگار خواب بودم.
من: الو
مریم: سلااااام جیگرم، خواب بودی؟
من: آره عزیزم
مریم: بسه بسه، پاشو زودی بیا اینجا که دلم برات تنگ شده.
من: جووون، الان میام گشادش میکنم برات. (آره دوستان، من همین‌قدر خنکم)
مریم خندید و گفت: بیشعوررر، زود بیای
من یه چَشم کشدار گفتم و قطع کردم.
اسنپ گرفتم رفتم سر کوچشون پیاده شدم. دوباره اون حس استرس اومد تو وجودم، شبیه اون حسی که موقع امتحانای مدرسه میگرفتیم. نزدیک خونشون که شدم، زنگ زدم که در حیاط رو باز بذاره و پشت در منتظر بمونه. همینطوری به صحبت باهاش ادامه دادم که مثلا توی کوچه طبیعی جلوه کنم و همزمان منتظر زمان مناسب برای ورود سرعتی به خونه بودم. رفتم داخل و درو بست.
پرید بغلم و یه ماچ محکم از لپم کرد و سلام کرد. منم که نیشم تا بناگوش باز بود بهش سلام کردم و یه لب محکم گرفتم ازش. همینطوری بغلم بود که رفتیم توی خونه. برام چایی آورد و نشستیم به خوردن که باعث میشد آروم بشم. نمیدونم چرا این کیر من هرموقع من مریمو میدیدم مثل سنگ سفت میشد حتی وقتی که هیچ فکر سکسی‌ای نمیکردم. روی مبل بودم که سینی رو برداشت ببره تو آشپزخونه و بیاد کنارم بشینه.
ناخوداگاه به کونش خیره شدم. این آدم اگه میوه بود میشد گلابی. توی اون شلوا