Get Mystery Box with random crypto!

اونوقت نمیگه آرش زنمو فریب داد نمیگه آرش مخ زنمو زد ازم طلاق ب | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

اونوقت نمیگه آرش زنمو فریب داد نمیگه آرش مخ زنمو زد ازم طلاق بگیره تاخودش صاحب بشه مهسا گفت میخوای یه چیزی بگم تا باور کنی گفتم چی گفت اتفاقا پیشنهاد سیروس بود که صیغه تو بشم من دیگه کلا هنگ کرده بودم مهسا وقتی رفت بیرون از اتاق خواب تازه من داشتم به تمام مدتی که با اینا بودم فکر میکردم که کی چجوری کجا من اشتباه کردم خلاصه نازنین زنگ در روز دوم من تمام افکارم بهم ریخت گفتم حالا با این چجوری روبروبشم خجالت میکشیدم خلاصه صدای این دو خواهر با قهقهه خنده منو مشتاق کرد که خجالت رو بزارم کنار برم پیششون از اتاق خواب اومدم بیرون ووقتی سلام کردم به نازنین گفت به به آرش خان خسته نباشید صبحتون بخیر البته با خنده می گفت اینارو بعدشم گفت چطور بود آرش ?گفتم خونه راحتیه خوب خوابیدم مهسا و نازنین زدن زیرخنده نازنین گفت خونه رونمیگم که صاحب خونه رو میگم چطوربود سرموانداختم پایین گفتم شرمندم نازنین خانم جسارت زیادی کردم گفت ای بابا ول کن این حرفاروشرمندگیت بی مورده آرش زودباش صبحونه روبخوریم خیلی کارداریم گفتم چکاری؟ چی شده؟ بازم زدن زیرخنده گفت آرش کلا تعطیلی هاااا انگار بابا بریم محضر یه صیغه نامه بدیم بخونن منم فخرکنم که همچین فامیلی گیرم اومده گفتم اختیاردارین منکه همیشه درخدمتتون هستم گفت پس بیا صبحونه روبزنیم بریم خلاصه آماده شدیم رفتیم محضر یه صیغه نامه خوندن منو مهسا شدیم رسما زنو شوهر وقتی برگشتیم خونه نازنین تدارک یه جشن خودمونی چیده بودالبته غیرازخودمون دعوتی نداشتیم منومهسا نازنین وآیدا که تاعصرباهم رقصیدیم خوردیم شادی کردیم شام خوردیم که نازنین گفت درسته دیشب شب زفاف داشتین ولی رسما امشب اولین شب زفافتونه منم واقعیتیش باحرفای نازنین داشتم تحریک میشدم که دستم رفت روی رون مهسا که دیدم اونم مثل من حالش خرابه ولی حضورنازنین باعث شده بودکه خودمون روکنترل کنیم که نازنین زدسیم آخر وگفت عروس خانم دومادوببوس مهساهم باخنده اول لپمو بعدش لبمو بعدش نازنین گفت حالا نوبت دوماده که عروس روببوسه منم لبشوچسبیدم وقشنگ مکیدم لب پایینشو که دست مهسااومد گردنم ولب گرفتنمون کمی طولانی شد که نازنین گفت بابا منم آدمم هااا باخنده میگفت البته که ماهم باخنده جداشدیم وهرسه خندیدیم باهم که نازنین گفت خوبه حالا من اینجابودم وگرنه کاربه جای باریکی میکشیدهاااا که مهساگفت آبجی گلم ایشالاه امیرتوهم زودی آزادبشه خودم یه همچین جشنی برات بگیرم که جبران کنم گفتم یعنی چکارکنی مثلا گفت میرم شب پیششون تاصبح میمونم تانتونن کاری بکنن که برای این حرفش که تیکه بودواسه نازنین خندیدیم که نازنین گفت حالا که اینجورشد تاصبح اینجامیشینم هرکاری هم خواستین بکنین پیشتون هستم گفتم نازنین خانم پاشوبرقص حالا گفت بخاطردومادگلم چشم میرقصم نازنین یدونه تاپ ودامن کوتاه تنش کرده بودکه واقعا جذاب شده بودیه آرایش ملایم هم داشت باموهای سیاه درازش چهرشوقشنگ کرده بودخب 32سالش بوداونم از25سالگیش بیوه شوهرداربوده اونم اندازه مهسادلش شوهرمیخاست ولی امشب که اینجوردلبری میکنه بااون لباساش آرایشش فقط بخاطرخوشحالیه مهسابود یدونه دخترنازهم که داشت آیدا حرف گوش کن شام روکه خوردرفت خوابیدحالا این وسط یه چیزی بوداونم حضورمن بین این دوتا بالاخره آدمیم دل داریم هوس داریم شهوت داریم منومهساکه منتظریه جرقه بودیم چون کیرمن سیخ بود کوس مهسا آبدار وقتی نازنین بلندشدبرقصه گفت آرش پاشوباهم برقصیم که مهساهم گفت اره پاشو برقص شاه دومادکه هرچیاشاره دادم به مهسا که کیرم سیخه بدمیشه انگاراصلا متوجه نمیشدکه نازنین اومددستموگرفت کشوندوسط که دس