Get Mystery Box with random crypto!

تاموداشتم اینوراونورمیکردم که نازنین متوجه شداون پایین چخبره ا | 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

تاموداشتم اینوراونورمیکردم که نازنین متوجه شداون پایین چخبره اومدنزدیک گفت بیخیال پسر برقص بزاراونم واسه خودش حال کنه برقص زودباش که چشاموبه چشای نازنین دوختم همون موقع یه چشمک شیطنتی زد که بعدش چرخیدخودشولوس میکردکه مطمئنم خودشوعمدازیادی قرداد کونشومالیدبه کیرم وفاصله گرفت واینکارش چندباری تکرارشدمن اومدم نشستم بغل مهساکه نازنین دست مهساروکشیدوسط که برقصه خودشم نشست نزدیک من مهساداشت میرقصیدمن فکرم درگیرشهوتی بودتوش بودونازنینی که نمیدونستم تاکی پیش مامیمونه چون من واقعا دلم سکس میخاست مهساکمی رقصیدخودشولوس میکردنازنین باهاش شوخی میکردومنم تظاهرمیکردم به حرفای اونامیخندم نمیدونم من چم شده بود اخه چراچشام همش روی رونای نازنین میرفت من چرااینقدربی جنبه شده بودم همینجوری توی خیالات خودم بودم که نازنین گفت آرش مشروب میخوری وقتی حرف مشروب روشنیدم گفتم مگه شماها مشروبم میخورین اصلا چجوری تهیه کردین ازکی خریدین که زدن به خنده ومهساگفت ترمزکن حالا بگیم دیگه گفتم بگو که نازنین گفت خیلی ساله توخونمون هست ولی فقط یبار خوردیم اونم هرکدوم یه استکان مزش خوشمون نیومدگذاشتیم همینجورمونده گفتم بیارببینم چی هست حالا نازنین پاشدکه بره بیاره پاشوزیادی بازکردازهم که منم اون موقع چشام رفت به پاهاش که شورتشودیدم ولی خیلی زودنگاموبرش گردوندم تانازنین رفت بیادمهسا اومددستشوگذاشت روکیرم گفت جووون کوسموباهاش میخارونم اوووف کوسم داره میسوزه آرش دلم کیرمیخاد گفتم هیس زشته صبرکن موقع خواب میکنمت عزیزم گفت حالا نمیشه اینجا بکنی اخه خیلی دلم میخادش ازصبح ازکوسم فقط آب میاد گفتم عه عزیزم صبرکن دیگه زشته که نازنین باخنده تودستش شیشه نیم روف روسی اومدگفت آبجی گلم صبرداشته باش دیگه بی جنبه باخنده البته منم پاشدم سه تااستکان آوردم ریختم گفتم بونکشین یسره برین بالا اول خودم خوردم بعدشم اوناخیلی سریع استکان روگذاشتن رولباشون ونازنین قورتش دادولی مهسانتونست قورت بده بلندشدرفت پای ظرفشویی ریخت بیرون منونازنین سه تاهم خوردیم کمی شوخی کردیم با همدیگه که مهسا انگشتامو تو دستش گرفته بود فشار میداد نازنین با لبخند بهم گفت آرش انگاراین آبجیم میخاره پاشین برین بخوابین ولی اگه دلت خواست بشینیم من هستم بیاحرف بزنیم هم اینکه ازاین مشروب بازم بخوریم خیلی بهم حال میده گفتم نازنین بزاربمونه فرداشب که مهسا گفت یعنی نمیای بخابیم گفتم خواب رونمیگم که مشروب رومیگم که زدیم به خنده نازنین همینجوری خندش زیادشده بودکه خودشونتونست نگه داره درازکشیدروزمین همینطوری میخندیدکه اون دامنش هم سرخوردشورتش نمایان شدمنم هرچی خواستم نگاهموبدزدم بهش نگاه نکنم نمیشدمهساهم اصلااعتراضی بهش نکردکه خودم دستشوگرفتم گفتم خودتوجمع وجورکن دختردوتااستکان زدی خوبه هااا ولی مطمئنن کاراش از عمدبود میخاست نشونم بده پاشدم اومدم ازروی اوپن یدونه سیگاربرداشتم روشنش کردم رفتم دم پنچره دیدم نم نم داره برف میادحال خوشی داشتم وجدانم راحت شده بودازبابت سیروس ولی یه مانع دیگه سرراه بود اونم امیرکه زنش هرلحظه داره جلوی چشام خودنمایی میکنه توهمین افکاربودم که نازنین گفت میره به آیدایه سربزنه بیادوقتی رفت مهسافرصت ندادنفس بکشم منوکشوندتواتاق خوابش وسریع لخت شدیم داشتیم همدیگرومیخوردیم کوس مهساکوچک بودخوشم میومد ممه هاش کمی بزرگتر کونش هم که طاقچه ای واقعابدن عالی داشت محوتماشای اندامش بودم به لباش هجوم بردم باولع میخوردیم لبای هموسرپابودیم دستموبردم روکوسش دیدم انگارلوله آب ترکیده چقدرخیس کرده این دخترازچشماش فقط شهوت میبارید کیرموگرفته بودتودس