Get Mystery Box with random crypto!

داود همراز

لوگوی کانال تلگرام davoudhamraz — داود همراز د
لوگوی کانال تلگرام davoudhamraz — داود همراز
آدرس کانال: @davoudhamraz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 9
توضیحات از کانال

داود همراز ، همراز عاشقان ، همراز دردها و رنج های سوته دلان ، و شریک خاطره های تلخ و شیرین یاران است..

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2019-09-16 11:25:09 ‍ ( من ميسوزم ) قطعه اى از کتاب در دست نگارش داود همراز.... پورعبدا..95/8/29 ویرایش ۹۶\۹\۹

آى آدمها ، من خورشيدم ، ستاره اى از بى نهايت ستارگان خدا
چون شما انسانها آنقدر در زمين ، به زمين مشغوليد که ديگر يادتان رفته نگاهى به آسمان کنيد ، مجبور شدم ياد آورى کنم که عزيزان ، شما متعلق به زمين نيستيد چون همه شما در زمين ، تاريخ انقضا داريد و هر چه از این خاک ، چه پاک و چه ناپاک انباشته ايد را بايد در پایان عمر ، بر زمين نهاده به وطن اصلى ی خودتان که در فراسوى کهکشانهاست باز گرديد... راه پرواز به آسمان بستگی به یک زندگى درست در زمين است که این زیبا زندگی کردن در زمین هم آنچنان که مى گويند سخت نيست ، فقط کافيست يکبار ، نمايشى که من هر روزه با طلوع و غروبم براى شما از يک زندگى زيبا به تصوير مى کشم را به دقت نگاه کنيد و همان حرکت مرا الگوى زندگى بر زمین و پروازتان بر آسمان قرار دهيد
من هر روز در صبحى زيبا به طلوعى پا بر زمين مى گذارم... سپس آرام آرام جان گرفته از زمين برمى خيزم و خود را از صخره هاى سخت بالا کشيده به بلنداى کوهها مى رسانم و در اين اوج ، هرچه ميتوانم بر کوه و دشت و دريا و به تمام پستى ها و بلندى ها يکسان مى تابم و به فرموده ى خدايم بدون در نظر گرفتن قوميتها ، نژادها و تفکيک کردن خوبها و بدها ، صادقانه در خدمت تک تک ، جماد و نبات و انسانم ....
وقتى در ظهر ، در اوج‌ و در بلندترين مرتبه ى آسمان قرار مى گيرم.، بلافاصله از کرسى ی احتمالى غرور ، آرام آرام خود را پايين ميکشم و بعد از انجام وظيفه به تکليف بندگى و فرمانبرى از آنچه دست زيباى آفرينش برايم ترسيم کرده باز در فرودى زيبا ، به بستر زمين و خاک باز مى گردم و در غروبى با گونه اى سرخ ، همچون شهيدى ، صورت بر زمين نهاده ، جان به جان آفرين تسليم مى کنم...
يعنى حرکت ، و طلوع و غروبم در اين يک روزه عمر ، دقيقا با اخلاقيات جهان آفرينش ، موازى و هم گون است..
هر چند در اين سفر یک روزه ی طلوع تا غروبم ملیونها تن از وجودم را میسوزانم تا گرما بخش زمین وحیات شما آدمها باشم ، ولى به همين سوختنم ، لذتى از ايثار و بخشش مى برم که ناسوخته ها هرگز نمی برند ..
آرى من لذت سوختن در عشق ، و لذت مهربانى کردن بدون چشم داشت را همانگونه ميبرم که خدايم به من آموخته است .
حال اى انسانها ، اگر از من اين راه و رسم سفر را بياموزيد حتما شما هم فراتر از من بر آسمان خداوند خواهيد درخشيد
فراموش نکنيد که هيچ خورشيدى در غروب عمرش نمى ميرد... چون اراده خداوند بر آن است که بفردايى در جهانى فراختر از زمين تولدی دیگر یافته و خورشیدتر از خورشید دیروز بتابید...... مگر شما قطره اى از وجود آن خدای لايزال نيستيد ؟ پس تا خدا هست شما هم هستيد و مرگ ، پنجره اى براى طلوع دیگر شما در آسمانهای بالاتر است ، همانند من که بعد از هر غروبى باز بفردایی طلوع ميکنم و با سرعتی حدودا برابر یک ملیون کیلومتر در ساعت بسوی قرارگاهی والاتر یعنی بسوی ستاره وگا در حرکتم ..یادتان نرود که شما هم به همراه زمین با سرعت ۱۰۷ هزار کیلومتر در ساعت بی آنکه برگی بر روی درختی بلرزد !! به دور من در گردشید و به همراه من در لابه لای کهکشانها به سمت و سویی مقرر در حرکتید ، پس در این سفر عظیم از هدف اصلی باز نمانید که هرچه در چمدان هایتان به غیر از نور انباشته اید برایتان بی ثمر است ..درودتان خورشيد

( توضيح تصوير : در اين عکس ، در يک سو زمين با متعلقات فانى و از بين رفتنى ، با تصويری سياه و سفيد به نمايش در آمده که مردى از نردبانى بالا رفته و قبل از مرگش ، دنياى اصلی و رنگى و جاودانه را در آنسوى اين ديوار تماشا ميکند... روى ديوار به لاتين نوشته شده : ( شروع از اينجاست ).. يعنى زندگی ابدی در جهانی رنگی و والا بعد از عبور از اين ديوار زمين است که یک صدم ثانیه بعد از مرگ تن در زمین با پرواز روح آغاز میشود .. )..داود همراز ..پورعبدا..
@davoudhamraz
106 views08:25
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:24:54 کبوتر شکسته بال

‍ صدا: راحله افسری
کانال گوینده:
شاعر-نويسنده: داود همراز
تنظیم و میکس: آرش


كاري از كانال#حس_تازه
87 views08:24
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:24:54 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
‍ ‍ ‍ ‍منت نهاده به همه دوستانتان فوروارد کنید
این شعر آشکارا تفاوت عشق حقیقی به امام حسین و عشق ریایی را با زبانی ساده بیان میکند

شعر ( حلقه های عشق ) سروده داود همراز ( پورعبداله )


کربلا گر میروی دل پاک کن
با صداقت رخ بر آن افلاک کن

نه فقط دل ، پاک کن خوان از حرام
پاک گشتی صحن آن مولا خرام

گر به جیبت گَرد ِ حق الناس هست
کن یقین ، نور سفر زین راه جست

گفته مولایت به ظهر کربلا
گفته اش باید نوشتش با طلا

هر که دارد حق ِ مردم گردنش
من نخواهم اَسبش او زین کردنش

من نخواهم اینچنین یاری کنون
کو ثوابش گر بیارامد به خون

شد حسین آری شهیدی بر نماز
پاک باید پس ز ما این جانماز

رکن اصلی در نمارت این بود
گر لباست پاک شد ، آمین بود

میشود آیا بود جیبت حرام
بعد گویی عاشقم بر آن امام ؟؟!!!!!!!

گر بود پیشانی ات پر پینه سنگ
نیست سودت گر تو خوردی پول ننگ

بهترین آیت برای گفته ام
آن شهیدان ، ‌لاله های خفته ام

ذره ای کو از حرامی جیبشان
کربلا اینگونه میخواهد نشان

نامزد بودند ، اما جبهه ها
هدیه میدادند حلقه بر خدا

داود همراز ، آگه باش امان
مال مردم آتشی باشد به جان

وای بر حالت خوری از مردمان
سوختی خوردی اگر یک دانه دان

گر بسازی برج‌ و ویلا از حرام
گفته مولا کربلایم نخرام

پس مزن بر سینه و سر با ریا
کو‌ پذیرد او ز آقا زاده ها

آری آنروزی ز دوزخ میرهی
هرچه خوردی مال مردم پس دهی


راه ِ توبه باز باشد بر همه
حر هم بخشیده شد در القمه
1.4K views08:24
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:24:54 ‍ اتچ بات:
‍ ‍ ‍ شعر ( عطسه ى شيطان ) سروده ى داود همراز... پورعبداله 94/7/26...ويرايش 96/2/4
خواستم دست تهيدستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد
باغ جنت ، باغ دربستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

خواستم در تنگناها ره گشايم بر فقيران تا چنين ،،،،
تنگى ى گورم ره جستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

خواستم با بخشش از اين سکه هاى خفته و بى خاصيت ....
مستمندان را کمک دستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

خواستم ياد آورم قارون شده همسايه ى فرعون بخاک ....
از خودم اين غفلت و مستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد


خواستم بر بام مسکينان ببارم تا به ناز شست خود...
يک ( oky ) از خالق هستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

خواستم روحم جلا بخشم به نيکى ، ره سپارم آسمان ...
از زمين ، پايم از اين پستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

من سوار کشتى ى ثروت ، بديدم صد غريقان را به آب...
از غريقان خواستم دستى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

داود همراز شد صفرت فراوان نزد خالق ، توبه کو ؟...
خواستم 100 گر نشد 60 تى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد

آنقدر ماندم ز ره ، تا عزراييل آمد به استقبال جان ...
خواستم از عزراييل وقتى بگيرم ، باز شيطان عطسه کرد
69 views08:24
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:24:54 مثل عباس کسی هست دلاور باشد
با همه تشنگی اش یاد برادر باشد

شاعر داود همراز
اجرا راحله افسری
148 views08:24
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:21:26
@shabishaerane
59 views08:21
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 11:21:26 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ (‍ غم حسین)

#شاعر جناب داود همراز

#تنظیم:جناب مهدی صالحی

#باصدای بانو راحله افسری


@shabishaerane
55 views08:21
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 10:15:33 ‍ ‍ شعر ( راز غم در غروب ) سروده داود همراز (پورعبداله ) ۲۷/۷/۹۴ ویرایش نو ۲۸/۶/۹۷
گر غروب اینگونه دل را میکند پر از بلا
دامن خورشید شد خون در غروب کربلا
کربلا از شور عشقی راستین آمد پدید
میدهد بر عاشقان یک راه زیبا را را نوید
گفت گاندی گر حسین را هند بهتر می شناخت
سیلی اش را زودتر بر گوش ظلمت مینواخت
گر شدش خورشید بر نیزه برای راستیست
گر شدی عاشق ولی غافل ، بدان از کاستیست
آنکه لبیکش بگوید ، کو بگوید یک دروغ
در دل تار ریاکاران کجا نوری فروغ
در عزایش گر زدی بر سر ، زدی بر سینه ها
باید اول سینه شویی از بدی از کینه ها
شمر را صد بار گر کشتی به شمشیرت برون
این چه سودت تا نکشتی اول آن شمر درون
روز در مسجد چو میخواندش نمازش را یزید
ناکس اندر شب به میخانه چو ماری میخزید
کربلا یعنی حسین و آسمان و عشق و یار
کی در این سودا بگنجد این زمین کهنه بار
او ننوشید آب را ، عباس تشنه در فرات
ثروت دنیا نشد سیرت ، تو گردی در کرات !!؟؟
عاشقی گر بر سوار ماهروی ذوالجناح
خود نباشی ای مبادا کوفی و در آن جناح
داود همراز بوسد دست آن مردی خدا
گر بداند از چه رو شد از حسین ات سر جدا
از شهیدان گر بپرسی خوب گویند حکمتش
راز عاشورا بداند جبهه و حاج همتش
49 views07:15
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 10:15:33
عاشورا به سر آمد و رسالت زینب شروع شد
رسالت زینب چه بود ?
اینکه فریاد زند :حسین تشنه ی آب نبود و تشنه عدالت بود
آری حسین اگردست از عدالت جویی میکشید ،یزیدیان فرات را بنامش میکردند

از داود همراز
43 views07:15
باز کردن / نظر دهید
2019-09-16 10:13:12
‍ ‍ ‍ شعر ( همراز )
بزرگ بودن به ثروت و مال و منال و شهرت و قدرت نیست ، بزرگ بودن فقط به داشتن دلیست که خانه ی خداست
من دست بوس ِ دستان ِ سیاه ِ واکسی ِ محلمان هستم که قلبی سپید دارد ..داود همراز
121 viewsedited  07:13
باز کردن / نظر دهید