2022-06-17 20:26:26
چگونه بی هم روزها گذشت دردها میزبانان خوبی شدند مگر ماهمانی نبودیم که بی هم زندگیمان نمیگذشت که اگر یکروز هم رانمیدیدیم از زمینو زمان میپرسیدیم او کجاست چراخبری از اونیست وچاوشی خوب برای حال ما خوانده بود ....همه جا رو گشتم/کجایی عزیزم
بیا تا رگامو تو خونت بریزم/بیا روتو رو کن
منو زیر و رو کن/بیا زخمامو یه جوری رفو کن....
وچقدر تلخ شد زخمهایی که رفونشدوروکش شد
زمان با قلب پاک ما چه کرد چه برسرما آمد چه برسر عواطف ما آمد لعنت به رسم این دنیا که تمامش فراموشی وعادت به زخمهاست دلم میخواهد بمیرم و نبینم این روزهایی را که تورا ازخاطر میبرم لعنت به مشغله هایی که تورا ازمن گرفت اماعقده ی نداشتن تورادرسرم پروراند چشمهایت رادیگر به خاطرنمی آورم اینروزها عجیب قلبم ساز بی خیالی میزند ودست دوستی به آینده داده آینده ای که تودرآن هیچ نقشی نداری حتی نقش عابری که ازخیابان میگذرد که فقط من یک لحظه ببینمت ، پراز وهمو وحشت است این حس... روزی هزاران بار در افکارم از کوه پرت شدم ، پرت شدم در روزهای فراموشی ،خود را در دره ای بی ضربه یافتم اصلا نفهمیدم این چه دردیست که جسمم رانمیخراشد اما جان روحم را ساقط میکند اگر حقیقت را میخواهی من بی تو هیچ نیستم که اگر ملکه هم بشوم درمیان میلیونها آدمی که ستایشم میکنندضعف نداشتن تورا همچون خاری روی گل لمس میکنم
اما روزی که کارم با این دنیا تمام شد وخیالت راحت شد که دیگر منی نیست که در آرزوی تو باشد به دیدنم بیا لحظه ی مردنم فقط تو باش وفقط تومرا به خاک بسپار که سپردن من به خاک به دست کسی دیگر گناهی نابخشودنیست
ازآنجا که من فقط تورادوست داشتم فقط تورا...
#فاطمه_امیری
@deklamedarbad
257 viewsدکلمه درباد , edited 17:26