2021-08-17 08:08:58
..
انتـهای یڪ کوچه ی بارانی بود ڪه
بی خبــر ...
آوار عشق بـردل افتاد
و هوای دلدادگی برسرم...
انتهای یڪ کوچه ی بارانی بود که
زیر سایه ی سه حرف افسـونگـر
ع ش ق ...
عقل و دینــم رو به زوال رفت ...
آن هنگام که هزاران راز نهفته در پس لبخندش نقش بسته بود ...
انتهای یک ڪوچه بارانی بود ڪه ...
بـا سکوت خود سخـن گفتم ...
او شنید...
و با نگاهـش پاسخ داد...
و اینگـونه، زبـان عشق متولد شد ...
شیوامیثاقی
238 views05:08