کتابِ افغانستان؛ پیشاملّتِ نادولت، منتشر شد. قسمتی از کتاب: | دیاران
کتابِ افغانستان؛ پیشاملّتِ نادولت، منتشر شد.
قسمتی از کتاب:
گیاهِ افغانستانِ ذهنِ من، زمانی جوانه زد که بهوقتِ نمازِ نیمروز، در مسجد جامع هرات، نشسته بودم بر زمین؛ دو نوجوانِ هشتنهدهساله دیدم دستها دردستهم و سرها بهسویِ هم خم، فرورفته در بحرِ خود و پشت به من و رو به گنبد مسجد. بهگمانم در جستوجوی خدای بودند. ناگهان، به گذشته پرتاب شدم و آنانرا در خود دیدم؛ درواقع، کودکیام را دیدم، نه! بلکه نیاکان خود را دیدم در ششصدهفتصدسال پیشازاین. درلحظه، وارد یک دهلیز شدم پرازپیچوخم؛ سرم گیج رفت و بهخوابی کوتاه رفتم و سرخوش شدم و در دالان زمان، بهشتاب رفتم و برگشتم. نه نشان، نه نشانی و نه نشانه؛ نه کودکی درمیان بود و نه مستیِ سرخوشانه. ماتومبهوت، نشستم و دست بر سر کشیدم و دو دست بر چهره؛ چشمانم خیس بود از گريه. نفهمیدم چه بود و چه شد؛ هرچه بود کشاکشِ تن و روان بود و هرکدام، بهسویی، روانه. افغانستان، در جانم نشست.
نویسنده اثر: محسن خلیلی (استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد)