پناهنده پناهنده مادر بزرگش را در چمدانش گذاشت رستم و سهرابش را در چمدانش گذاشت کودکی اش را در چمدانش گذاشت ... و راه افتاد پناهنده نمی داند چقدر طول کشید یک روز یک سال یا هزار و یک قرن پناهنده به مقصد که رسید چمدانش را باز کرد مادربزرگش را دید که چهار زانو در چمدان مرده است سهرابش را دید که رستمش را کشته است و کودکی اش پیرمردی بود که در چمدان می گریست پناهنده پاسپورت جهانی اش را بغل کرد به چمدان رفت و کنار مادر بزرگ و رستم و پیرمرد دراز کشید... پناهنده درِ چمدان را بست و دیگر هرگز از چمدانش بیرون نیامد عرفان نظرآهاری به مناسبت روز جهانی پناهنده ٢٠ ژوئن منبع @diaran_ir diaran.ir 282 views15:01