Get Mystery Box with random crypto!

روایت فاطمه از روزی که طالبان به کابل آمد فاطمه موسوی کانون | دیاران

روایت فاطمه از روزی که طالبان به کابل آمد

فاطمه موسوی


کانون زنان ایرانی

ساعت ده صبح بود، ترس باعث شده بود آنیا را کودکستان نبرم. ساعت ۹ صبح مدیرشان هم در گروه پیام گذاشته بود کسانی که کودکانشان در کودکستان هستند بیایند دنبال بچه‌ها، اوضاع خوب نیست، ترانسپورت (وسیله حمل‌ونقل) نمی‌آید.
علی خانه بود، همکارش به او زنگ زد که من در راه دانشگاه هستم و تا برسم به دانشگاه  تو هم از خانه حرکت کن، هرچه علی اصرار کرد که امروز نمی‌شود، خطرناک است و بهتر است منتظر بمانیم، دوستش گفت جای نگرانی نیست بیا.
علی رفت، حدود بیست دقیقه بعدش حلیمه زنگ زد که فاطمه آقای هاشمی کجاست؟ میگند کوته سنگی دست طالبان افتاده و از تانک و تجهیزات و طالب پر شده است.
قبلش هم در گروه‌های تلگرامی که عضو بودم نوشته بودند طالبان از سمت کمپنی و قلعه وارد شدند.
ترس به وضوح در وجودم رخنه کرده بود، با علی هرچقدر تماس گرفتم ارتباط برقرار نشد. موتر (اتومبیل) را نبرده بود که با لینی) اتومبیل‌های خطی )برود. ۲۶ بار تماس گرفتم تا رخ شد. گفتم کجایی گفت کوته سنگی قیامت است دارم برمی‌گردم خانه.

متن کامل:
https://ir-women.com/18858