هر وقت مرحوم 'محمد آزاد جلالیزادە' را میدیدم ، یا نوشتەای از | دیدگا: کانال رسمی خالد توکلی
هر وقت مرحوم "محمد آزاد جلالیزادە" را میدیدم ، یا نوشتەای از ایشان میخواندم، احساس میکردم اسم با مسمایی دارد و "ز هر چە رنگ تعلق پذیرد "آزاد" است. این آزادگی در تمامی شئون زندگیاش نمایان بود: چە آن گاە کە در مقام یک استاد در کلاس حاضر میشد و چە زمانی کە بەعنوان یک فعال سیاسی نوشتاری را منتشر یا در بارە موضوعی اظهار نظر میکرد، رفتار و منشش بیش از هر چیز نمایشگر آزادی از رنگها و تعلقات بود. آزادگی آنچنان با شخصیت و زندگیاش عجین شدە بود کە دنیا را سخت بیبنیاد میدانست و بە هیچ چیز آن دل نبستە بود. در واقع، این کنج محنتآباد برای "آزاد" بسیار کوچک بود، روحی بزرگ داشت و همە سخنها را میشنید، بە مخالفانش احترام میگذاشت اما در برابر تبعیض و نابرابری زبانی بیپروا داشت.
بە جهانی بهتر از آنچە هست میاندیشید، میخواست در ساختن آن سهم مهمی داشتە باشد و بە همین دلیل با هیجان و گاهی شتابزدە در فعالیتهای اجتماعی، مسئولیت برعهدە میگرفت تا شاید بتواند گرهی از کارهای فروبستە بگشاید.
این ویژگیها باعث شدە بود همه "آزاد" را دوست داشتە باشند و آزادگیاش را بستایند. بە هر جمعی وارد میشد کینەها را میشست و گفتوگو و احترام متقابل را جایگزین غرضورزی و حسادت میکرد.
اکنون کە این دوست از دست رفتە است، میدانیم کە خلٲ بزرگی در جمع فعالان و فعالیتهای مدنی بەوجود آمدە است و متٲسفانە جایش بەسادگی و بەزودی پر نمیشود.