Get Mystery Box with random crypto!

آیا با زمام‌داری رضاشاه آرمان‌های جنبش مشروطیت از دست رفت؟ #V | مجمع دیوانگان

آیا با زمام‌داری رضاشاه آرمان‌های جنبش مشروطیت از دست رفت؟
#V 097

نویسنده میهمان: علیرضا افشاری (روزنامه‌نگار و کارشناس ارشد تاریخ) @Afshari52 - این روزها، که صدمین سالروز کودتای سیدضیا و رضاخان را پشت سر می‌گذاریم، در یادداشت‌های شمار بالایی از کنشگران سیاسی و تحلیل‌گران تاریخ معاصر، حتا آنهایی که دشمنی ایدئولوژیک یا کینه‌ای شخصی نسبت به رضاشاه ندارند، این جمله را می‌خوانیم که دستاوردهای دوران پادشاهی رضاشاه به قیمت از دست دادنِ آرمان‌های جنبش مشروطیت تمام شد، به‌گونه‌ای که چنین داده‌ای ـ امروز ـ بسیار بدیهی می‌نماید. اما آیا، در واقع، چنین بوده است؟ به سخن دیگر، آیا هدف جنبش مشروطه فقط محدود کردنِ قدرت و اختیارات شاه، و نیز گسترش دموکراسی (مردم‌سالاری) از راهِ برپاییِ مجلسی قانونگذار از منتخبان مردم، بوده است که با روی کار آمدنِ رضاشاه این دو متوقف و در نتیجه مشروطه تعطیل گردید؟

اگر پیشینه‌ی جنبش مشروطه را، همان‌گونه که شماری از تاریخ‌نویسان چنین کرده‌اند، به شکست‌های ایران از امپراتوری روسیه برسانیم به نظر می‌رسد که چند موضوع ــ به‌ویژه «نهضت بیداری ایرانیان» و نیز توسعه و «جنبش نوسازی ایران» ــ با هم آمیخته شده و در نهایت جنبش مشروطیت فرو کاسته شده باشد به مطالبه‌ی شماری از روشنفکران. در این‌باره توضیحی می‌دهم.

آنچه در شخص و دربار ولیعهد در تبریز رخ داد و از دغدغه‌های وی و گردانندگان آن دربار برمی‌آید عقب‌ماندگیِ ایران است؛ نخست از زاویه‌ی نظامی و سپس و در تعامل با آن، از زاویه‌ی دانشی. فرستادن کسانی برای فراگیریِ دانش ــ عموماً مرتبط با نظامی‌گری و نیز پزشکی ــ به غرب و نیز دعوت از مستشارانی نظامی در همین راستا صورت گرفت. این، همان رویه‌ای است که بعدها به‌گونه‌ای ریشه‌ای‌تر، جامع و نظام‌مند بر دستِ امیرکبیر پی گرفته شد، که می‌دانیم در آن شکل ناکام ماند هر چند بعدها گوشه‌هایی از آن برنامه بر دستِ کسانی دیگر دنبال شد. روشنفکران ایرانی در آن مقطع نیز، به‌ویژه آنانی که به سفری خارجی (روسیه، عثمانی و فرنگ یا اروپا) رفته یا در قفقاز در پیوند با تحولات جهانی بوده‌اند، بیشتر بر خرافه‌زدایی و نقد دین، توجه به دانش و تاریخ (بازآفرینیِ ایرانیت)، اهمیت قانون و کوتاه آن‌که بیرون رفتنِ انسان ایرانی و کشور ایران از آن وضعیت عقب‌مانده تأکید داشتند. و بر این‌ها باید خواست‌های بدیهیِ امنیت، فقرزدایی و باسوادی را افزود. روزنامه‌نگارانی هم بودند که می‌کوشیدند همگان را با معنای ملت و کشور ایران آشنا کنند. خواستِ استقلال ایران هم از سوی گروه‌های مختلفِ مردم در رابطه با امتیازهایی که به خارجی‌ها (طبیعتاً روسیه و انگلیس) داده می‌شد همواره وجود داشته است که دست‌کم برای یک بار در جریانِ قیام تنباکو شعله‌ور شد. سرانجام با ورود بازرگانان و بازاریان و طرحِ مطالبه‌ی عدالت و برپاییِ عدالت‌خانه‌ جنبشِ مشروطیت، به‌گونه‌ای رسمی، کلید خورد تا در نهایت با خواست‌هایی که گروهی از روشنفکران در تحصنی که معترضان به اوضاع ــ در غیاب روحانیان مشروطه‌خواه ــ در سفارت انگلستان برپا کرده بودند و مشروط شدن قدرتِ پادشاه و برپایی مجلسی از نمایندگانِ مردم را مطرح می‌کرد شکلِ نهایی‌اش را یافت.

اگر این فهرستِ بلندبالا را بخواهیم جمعی ببندیم شاید چنین شود که به جهتِ «نوزایی اندیشه‌ای» و «نوسازی سازمانی» نیازمندِ حکومتی بودیم که با دست از دادنِ بخشی از قدرتش اجازه دهد و یاری کند تا:

ـ مجلسی برپا شود که، برای پیشرفتِ ایران قانونی اساسی را بنویسد و سپس آن را گسترش داده و کامل نماید (خواستِ قانون و نیز طرحِ مبانی نوزایی اندیشه‌ای و سازمانی به‌گونه‌ای که همگان بر روی آن اجماع و توافق کنند)؛

ـ دولتی برپا شود که، آن قانون را پیاده و امنیت و استقلال را برقرار سازد و زیرساخت‌های سیاسی، اقتصادی، آموزشی، بهداشتی و فرهنگی را بسازد؛

ـ و دادگستری‌ای برپا شود که، قانون‌مدارانه و بی‌تبعیض، ضامنِ داد و عدالت در کشور باشد و جلو زیاده‌روی قدرت‌مندانِ جامعه، و حتا دولت، را بگیرد.

ـ آزادی و دموکراسی هم طبیعتاً ذیلِ همان قانون اساسی گنجانده و بر دستِ دولت و دادگستری مراقبت و ضمانت خواهند شد.


برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_

.