Get Mystery Box with random crypto!

مجمع دیوانگان

لوگوی کانال تلگرام divanesara — مجمع دیوانگان م
لوگوی کانال تلگرام divanesara — مجمع دیوانگان
آدرس کانال: @divanesara
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 16.32K
توضیحات از کانال

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.
ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.
اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها

2023-06-04 15:10:57 بیضایی، و روایتی فمنیستی از ناموس ملی

#A 420

آرمان امیری @armanparian - اصل ماجرایی که در تاریخ مشروطه به «حکایت دختران قوچان» شهرت یافت کمی محل ابهام است. روایتی که کسروی از این ماجرا ثبت کرده بخشی از این ابهام را مشخص می‌کند:

«ایرانیان عشق‌آباد، تلگرافی به مجلس فرستاده بودند بدین‌سان: «ما به چشم خود دیدیم که اطفالِ قوچانی‌ها را در عشق‌آباد مثل گوسفند و سایر حیوانات به ترکمانان می‌فروختند و کسی نبود دادرسی نماید…» در نشست ششم اسفند (۱۳ محرم) میرزا محمود کتابفروش آگاهی‌های گشاده‌تری در آن باره داده چنین گفت که داستان دو تاست: یکی آن که در سال گذشته در خراسان ملخ‌خواری شده و کشت‌ها بار نداده بود. مردم به شاه نامه نوشته و دادخواهی کردند و شاه گفت کسی برای بازرسی فرستاده شود. ولی عین‌الدّوله گوش نداد و آصف‌الدّوله [حکمران خراسان] و کارکنان او فشار آورده مالیات خواستند و مردم ناگزیر شده دختران خود را فروختند که ترکمانها خریدند. دیگر آن که سالار مُفخّم بجنوردی از سوی دولت برای جلوگیری از تاخت و تاراج ترکمان‌ها می‌بود و سالانه پولی از آن باره می‌گرفتی، ولی آصف الدّوله آن پول را بُرید و او نیز ترکمانان را برانگیخت که به خاک قوچان ریختند و پس از کشتار و تاراج شصت تن از زنان و دختران را دستگیر کرده با خود بردند و در عشق‌آباد فروختند».

به هر حال خبری که می‌دانیم تقریبا در بهار سال ۱۲۸۳ خورشیدی منتشر شد و سراسر کشور را در بهت و حیرت فرو برد، گزارشی بود از ظلم و جوری که کار مردمان خراسان را به «دختر فروشی» کشانده بود. این واقعه به مرور در حافظه‌ی تاریخ‌نویسی مشروطه کمرنگ شده است اما شواهد فراوانی وجود دارد که در زمان خودش اتفاق بسیار بزرگی بوده و تقریبا تمام کشور و طیف‌های سیاسی را (از مشروطه‌خواه تا ضدمشروطه) به واکنش وا داشته است.

افسانه نجم‌آبادی، در مقاله‌ی مفصلی* با مرور واکنش‌های آن زمان به واقعه‌ی فروش دختران قوچان، تلاش کرده پیامدها و اثرات آن بر انقلاب مشروطه، و همچنین مفاهیم سیاسی و ملی زمان را بررسی کند. در روایت خانم نجم‌آبادی، ماجرای فروش دختران قوچان در زمان خودش، پلی میان تعصبات سنتی جامعه‌ی ایرانی نسبت به مساله‌ی «ناموس» و احساس تازه متولدشده‌ از مفهوم مدرن «ملت» برقرار کرد. بدین ترتیب که ترکیب «ناموس ملی» قوام پیدا کرد و ابعاد تازه‌ای به خود گرفت، تا بدانجا که ترکیبات جانبی مربوط به دو تعبیر «ناموس» و «ملیت» را هم به یکدیگر پیوند زد. برای مثال، از آن پس بود که کم‌کم وطن‌فروشی با ناموس‌فروشی (بی‌ناموسی) معادل شد. یعنی کسی که هیچ‌گونه سابقه‌ی رفتار غیرناموسی در کارنامه‌اش نداشت، احتمال داشت به دلیل شائبه‌ای در کنش‌های سیاسی‌اش که به «ضدملی» تعبیر می‌شد «بی‌ناموس» خوانده شود.

تا اینجای کار، شاید مشخص نباشد که چرا چنین پیوندی میان «ناموس» و «وطن» را باید با نگاهی فمنیستی یک دستاورد قلمداد کنیم. در یک خوانش سطحی و اولیه، «ناموس» و «وطن» هر دو کلیدواژه‌هایی در دستگاه تعصب‌آلود سنت پدرسالاری هستند که باید جراحی شده و به دور انداخته شوند. مورد بسیار جالب نمایشنامه‌ی «ندبه» از «بهرام بیضایی» اما به شفاف‌تر شدن فهم این موضوع کمک می‌کند.

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
3.5K views12:10
باز کردن / نظر دهید
2023-06-04 15:10:05
#A 420


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
2.5K views12:10
باز کردن / نظر دهید
2023-05-23 16:13:14 ردّ پای داستان «بلوار نیفسکی» گوگول در «بوف کور» هدایت

#A 419
مقدمه‌ی غیرضروری

آرمان امیری @armanparian - کنکاش در منابع مورد اقتباس صادق هدایت برای نگارش بوف کور، چالشی است به قدمت ۶۰ سال که گاه برخی آن را تا سرحد ادعای «سرقت ادبی» نیز پیش برده‌اند. دامنه‌ی این مشابهت‌یابی‌ها، از فضای سینمای اگزیستانسیال آلمان، تا نویسندگان سوررئال فرانسوی و شاعری چون ریلکه گسترش یافته است است. قضاوت و برداشت شخصی من در این موارد، نه تنها به مرزهای آنچه می‌تواند «سرقت ادبی» خوانده شود نزدیک هم نشده، بلکه کاملا برعکس، به شخصه از جستجوی این رد پاها همواره لذت برده‌ام و آن را همچون نشانه‌هایی از بینامتنیت اثر بسیار گرامی می‌دارم. در نتیجه، طرح این یادداشت هیچ ارتباط و نسبتی با سرقت‌های ادبی ندارد. آنچه باعث شد طرح این یادداشت را خالی از لطف ندانم، فقط آن بود که به شخصه در هیچ یک از این مجادلات، رد پای اشاره‌ای به ادبیات روسیه و به ویژه شخص «گوگول» به عنوان یکی از منابع الهام هدایت ندیدم.

* * *

داستان «بلوار نیفسکی» از معروف‌ترین آثار گوگول است. بخش عمده‌ای از مقدمه‌ی این داستان را گوگول به توصیف این بلوار پترزبورگ و آداب و شمایل رهگذران و عابران آن اختصاص داده است؛ اما با پایان یافتن این مقدمه‌ی نسبتا طولانی، داستان با دنبال کردن سرنوشت دو جوان ادامه پیدا می‌کند. دو مرد که با هم در بلوار قدم می‌زدند و با دیدن دو زن، به دنبال آن‌ها راه می‌افتند. ابتدا سرنوشت تراژیک پیسکاریوف را می‌خوانیم. جوان هنرمندی که به دنبال زنی سیاه‌موی می‌رود و در عشق او گرفتار می‌شود؛ اما از آنجا که در می‌یابد معشوق یک زن تن‌فروش عامی است، ابتدا بیمار و اسیر اعتیاد می‌شود و در نهایت خودش را می‌کشد.

در بخش بعدی، گوگول سرنوشت «ستوان پیرگوف» را از همان محل پی می‌گیرد. مردی عیاش و زن‌باره که دنبال زنی آلمانی روان می‌شود اما این بخش از داستان هم به مانند مقدمه‌ی مفصل آن چندان مورد توجه من نیست. موضوع این یادداشت، شباهت‌های شگرفی است که من میان داستان جوان هنرمند گوگول و «بوف کور» هدایت می‌بینم.

* الگوی عشق اثیری و زن لکاته

در نخستین گام، برای تشخیص شباهت مورد اشاره، می‌توان به الگوی کلانی که طرح این داستان را تشکیل می‌دهد اشاره کرد: الگوی تبدیل معشوق اثیری به زن لکاته. پیسکاریوف، هنرمندی است که به تعبیر گوگول، به کلی با جهانی که ما می‌شناسیم بیگانه است: «این مرد جوان، جزو طبقه‌ای بود که یکی از عجیب‌ترین پدیده‌های زندگی ما را تشکیل می‌دهند و همان‌قدر بخشی از سکنه‌ی پترزبورگ به حساب می‌آیند که اشخاص رؤیایی بخشی از جهان واقعی». (ص۵۹-۶۰)*

بر خلاف داستان گوگول که در آن راوی خودش را هنرمند نمی‌داند و به پیسکاریوف نگاهی از بیرون می‌اندازد، راویِ داستان بوف‌کور از ابتدا خودش را یک هنرمند (نقاش روی قلمدان) معرفی می‌کند؛ اما در این روایت که جهان هنرمندان با جهان مردمان عادی به کلی متفاوت و بیگانه است، راوی بوف‌کور هم با گوگول کاملا موافق است: «مراحل مختلف بچه‌گی و پیری برای من جز حرف‌های پوچ چیز دیگری نیست. فقط برای مردمان معمولی، برای رجّاله‌ها، رجّاله‌ی با تشدید، همین لغت را می‌جستم، برای رجّاله‌ها که زندگی آن‌ها موسم و حد معینی دارد ... صدق می‌کند».

از این شباهت نخستین که بگذریم، چهارچوب کلی داستان پیسکاریوف با همان الگوی زن اثیری آغاز می‌شود. عشقی در یک نگاه به زنی که گویی از جهان رؤیا وارد شده: «فقط می‌خواست نشانی و محل زندگی این موجود آسمانی را بیابد که به نظر می‌آمد مستقیما از بهشت به بلوار نیفسکی نازل شده است». ص۵۹

راوی هدایت نیز در توصیف زن اثیری خود به صورت مداوم به فرشته‌ای از بهشت که ربطی به این جهان ندارد ارجاع می‌دهد: «و یک دختر جوان، نه یک فرشته‌ی آسمانی جلوی او ایستاده بود».

حتی اگر بخواهیم در جزییات توصیف چهره‌ی دو داستان هم دقیق شویم، تاکید دو نویسنده بر لب‌های زن اثیری جالب توجه است. هدایت می‌نویسد: «گونه‌های برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریکِ به هم پیوسته، لب‌های گوشتالوی نیمه‌باز، لب‌هایی که مثل این بود تازه از یک بوسه‌ی گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده». و گوگول می‌نویسد: «انحنای لب‌هایش تخیلات شاعرانه‌ی افسون‌کننده‌ای را به ذهن القاء می‌کرد. چنان بود که گویی تمام خاطرات دوران کودکی و موضوعات رؤیاهای شیرین جوانی همه دست‌به‌دست هم داده‌بودند و در این لب‌های دوست‌داشتنی منعکس شده بودند». ص۶۲

برای خواندن ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
4.8K views13:13
باز کردن / نظر دهید
2023-05-23 16:13:01
#A 419

متن کامل این یادداشت را می‌توانید «از اینجا بخوانید» و یا در قالب یک فایل پی‌دی‌اف «از اینجا دریافت کنید».

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
3.4K viewsedited  13:13
باز کردن / نظر دهید
2023-05-23 16:12:49 ردّ پای داستان «بلوار نیفسکی» گوگول،
در «بوف کور» هدایت

#A 419

نویسنده: آرمان امیری


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
3.5K views13:12
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 15:59:50 یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

ایمان دستیار @jemong_bio_bio - گرچه بنده از یادداشت آرمان امیری با عنوان «قضیه، شکل اول، شکل دوم» استفاده کرده‌ام ولی تلاش داشتم که نقدها و مسئله‌های خود را از طریق گفتگو و یا فضای مجازی نیز پیرامون مطالب ایشان مطرح کنم.

در فضای مسدود سیاسی کنونی، راه حل انقلاب راهگشای آقای امیری جای تامل دارد و شاید اگر واقع‌بینانه به شرایط کنونی بنگریم، با چکش کاری می‌تواند مبنای عمل شخصیت‌های سیاسی و انقلابی معتقد به جنبش «زن زندگی آزادی» باشد. (البته بعد از مباحثه و گفتگو پیرامون آن)

۱- ظاهرا آقای امیری در انقلاب راهگشای خود همه‌ی امور را به فردای بعد از انقلاب موکول می‌کند، ولی به هیچ وجه ترس ناشی از عدم سازگاری گروه‌های دخیل در انقلاب را به جامعه یادآور نمی‌شود.

بنده متوجه نشدم که ایشان هیچ خط قرمز و یا سنگ زیر بنای خاصی برای گردهمایی گروه‌های مختلف در کنار هم برای پیشبرد انقلاب ترسیم کرده باشند، که شاید چنین مبانی‌‌ای در فردای تغییر ساختار، از برهم خوردن نظم دموکراتیک جلوگیری کند و شرایط را برای استقرار یک نظام مردم‌سالار فراهم آورد.

به نظرم برای حرکت در مسیر یک انقلاب راهگشا می‌توانیم از خیلی از تفاوت دیدگاه‌ها صرف نظر کنیم، اما باید حداقل‌هایی برای نشستن دور یک میز داشته باشیم و نفس زدودن ساختار کنونی، مبنای کافی نباشد.

شاید کنار گذاشتن اسلحه و از طرفی عدم استفاده و اعتقاد به آن در فردای آزادی، اعتقاد به مسیر دموکراتیک برای عبور از ساختار کنونی و رسیدن به ساختار دموکراتیک، حفظ تمامیت ارضی و سکولاریسم، از لازمات و حداقلیات هر ائتلافی حتی به منظور حرکت به سمت انقلاب راهگشا باشد؛ زیرا مگر می‌شود کسی به ایران اعتقاد نداشته باشد ولی ادعای مبارزه در راه آن را یدک بکشد؟ و یا به سکولاریسیم که یکی از محتواهای اصلی جنبش کنونی است اعتقاد نداشته باشد و یا با در دست داشتن اسلحه در برابر زندگی، مدعی مبارزه برای زندگی مردم ایران باشد؟

۲- ایشان آقای تاجزاده را به عنوان یکی از شخصیت‌های داخل کشور جهت حضور در ائتلاف معرفی می‌کنند در حالی که خود آقای تاجزاده نظری خلاف آن دارد. در آخرین صحبت های آقای تاجزاده در زندان، همچنان به بازنگری قانون اساسی تاکید دارند و نه عبور از آن؛ از طرفی در آخرین گفتگوهای خود پیش از دستگیری اخیر با نگاه واپس‌گرایانه، با اعتراضات خیابانی مخالفت کرده و این حق اولیه و حتی قانونی مردم ایران را زمینه‌ی آشوب و سوریه شدن معرفی کردند.

آقای امیری عزیز چرا نباید این اعتماد به نفس در نیرو های جوان که با پوست و گوشت به جنبش کنونی اعتقاد دارند و آن را می‌فهمند و به چارچوبش پایبند هستند، به وجود آید که دیگر تا این اندازه نیاز به رجوع به افرادی که اعتقادی به مسیر ما ندارند، نباشد؟ (البته بنده مسیر میرحسین موسوی را از مسیر آقای تاجزاده جدا و متفاوت می‌دانم؛ زیرا که محتواهای منتشر شده توسط ایشان مسیر متفاوتی را دنبال می‌کند)

گرچه اگر آقای تاجزاده روزی این شجاعت را پیدا کنند که به صراحت از صحبت‌های گذشته‌ی خود عبور کرده و پا در مسیر جدید و متفاوت با دوستان خود بگذارد، ما نیز از حضور ایشان در هر ائتلافی استقبال می‌کنیم.

۳- جناب آقای امیری ما در داخل کشور تمام تخم مرغ های خود را در سبد اپوزوسیون خارج از کشور قرار داده‌ایم و حالا از تکه انداختن مسیح علینژاد ناراحتیم؟ ما نه تنها قدمی در جهت معرفی جامعه‌ی مدنی داخل و شخصیت‌های تاثیر گذار آن برنداشتیم؛ بلکه متاسفانه عده‌ای از شخصیت‌های تاثیرگذار، خود نیز، خود را در اپوزیسیون خارج از کشور محو کرده‌اند.

انسداد سیاسی می‌تواند بخشی از انفعال ما را توجیه کند، ولی قطعا کنش ما می‌توانست هم وزن شخصیت‌های سیاسی داخلی و هم‌وزن نیروهای نزدیک به ذهنیت ما در اپوزیسیون خارج کشور را افزایش دهد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
392 views12:59
باز کردن / نظر دهید
2023-04-22 15:59:25
یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
397 views12:59
باز کردن / نظر دهید
2023-04-13 15:49:58 قضیه، شکل اول، شکل دوم

به بهانه‌ی منشور مهسا و ائتلاف جورج تاون

#A 418

آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.

به گمانم متن منشور، و مهم‌تر از آن، ذهنیتی که به نگارش این منشور و اساسا شکل‌گیری ائتلاف جورج تاون منجر شده است را به دو شیوه‌ی کاملا متفاوت می‌توان متصور شد که هر یک نقد متفاوتی را هم می‌طلبند. این تفکیک‌بندی شاید بتواند به فهم بهتر نقاط ضعف و قوت وضعیت فعلی کمک کند.

اینجا نمی‌خواهم با ورود به محتوای منشور همبستگی (مهسا) همان نقدهای پیشین را تکرار کنم، بلکه به همین میزان اکتفا می‌کنم که اگر قرار بر یک «انقلاب رهایی‌بخش» باشد، فارغ از محتوای منشور، اصل شکل‌گیری این ائتلاف تناقض‌آلود و در نتیجه محکوم به شکست است!

مساله فقط این نیست که مثلا خانم علی‌نژاد در پاسخ به پرسش‌های یک خبرنگار اتهامات پرخاش‌جویانه‌ای علیه میرحسین موسوی مطرح می‌کند، مساله این است که اساسا این رویکرد تلاش برای جذب تمامی نیروهای اثرگذار در این ائتلاف و حتی حامیان و ای بسا برخی منتقدان آن هم به چشم نمی‌خورد. تعابیری مثل «اتوبوس مجانی» جوابگوی چنین رویکردی نیست. عجیب هم نیست که با گذشت این همه مدت از صدور منشور، نه تنها شاهد جذب هیچ نیروی جدیدی به ائتلاف نبوده‌ایم، بلکه گویا جدال بر سر قدرت در داخل خود ائتلاف هم رو به افزایش است. چنین رفتارهایی ابدا نشان نمی‌دهد که اعضای این ائتلاف به واقع نگاهی «راهگشا» به روند این انقلاب داشته باشند.

از نگاه من، وضعیت ائتلاف حاضر بی‌شباهت به آن مثل قدیم «شترمرغ» نیست که وقتی گفتند بار ببر، گفت من مرغ هستم و وقتی گفتند پرواز کن، گفت من شترم. بیشترین نقدهای وارد بر منشور ائتلاف، از زاویه‌ی نگاه «انقلاب رهایی‌بخش» بدان وارد می‌شود؛ در این موارد تمامی اعضای ائتلاف با استناد به «الزام اتحاد» به این نقدها پاسخ می‌دهند؛ پاسخی که تنها در منطق «انقلاب راهگشا» معنادار است. اما در مواردی که از آن‌ها خواسته می‌شود با برخی نیروهای سیاسی داخل کشور تعامل برقرار کنند، به ناگاه به منطق «انقلاب رهایی‌بخش» باز می‌گردند و بسیاری از نیروهای سیاسی را به چوب شعارهای رادیکال خود حذف می‌کنند. این تناقض، عملا راه را بر هرگونه پیشرفت و نقش‌آفرینی موثر ائتلاف خواهد بست.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
2.3K views12:49
باز کردن / نظر دهید
2023-04-13 15:49:48
قضیه، شکل اول، شکل دوم

به بهانه‌ی منشور مهسا و ائتلاف جورج تاون

#A 418

برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کنید.



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.6K views12:49
باز کردن / نظر دهید
2023-04-04 05:26:22 برای قربانیان خاموش
#A 417

آرمان امیری @armanparian - خبرها می‌گویند مغازه‌ی پلمپ شده در مشهد دوباره بازگشایی شده. همان مغازه‌ی معروف که از دوربین مداربسته‌اش صحنه‌ی حمله با ظرف ماست ثبت شد. تصاویری هم نشان می‌دهند که گروهی از مردم برای حمایت از صاحب مغازه مراجعه کرده و کسب و کارش را حمایت می‌کنند. زیبایی این تصویر برای من چیزی بیش از نمایش اتحاد است: من به وضعیتی فکر می‌کنم که شاید دیگر شاهد تکرار «قربانیان خاموش» نباشیم.

جنایت‌های آشکار در رژیم‌های استبدادی، هرقدر موحش، هرقدر فجیع و هرقدر تکان‌دهنده که باشند، دست‌کم فرصت «سوگواری» را به قربانیانشان می‌دهند. من می‌گویم سوگواری مهم است. بسیار مهم. از داغدیده‌ها بپرسید. فرصت گریستن، موقعیت مظلوم بودن، و امکان کسب هم‌دلی‌هایی که کارکرد مرهم زخم دارند. برخی قربانیان حتی تا جایگاه قهرمانان ملی بالا می‌روند. حساب سود و زیان نیست. نمی‌خواهم بگویم در برابر درد و رنجی که تحمل کرده‌اند، در برابر عمری که در زندان به سر برده‌اند و ای بسا در برابر جان عزیزی که از کف داده‌اند جبران مافاتی در کار خواهد بود؛ اما تسکینی هست و تسلایی. این مهم است؛ دست‌کم وقتی بدانیم شمار بسیار زیادی از قربانیان، از همین امکان حداقلی هم محروم بوده‌اند.

وقتی قرار بر بازخوانی فهرست جنایت‌های رژیم باشد، همه به سراغ بزنگاه‌های قتل و کشتار و زندان می‌روند؛ سراغ ۹۸، ۹۶، ۸۸، ۶۷ و ... فهرست این قربانیان مستقیم دیر یا زود مشخص می‌شود و دست‌کم امیدی هست به دادخواهی‌شان؛ اما گروه دیگری هستند که نه تنها در پیشگاه تاریخ، که ای بسا در نزد نزدیک‌ترین عزیزان‌شان هم اصلا به عنوان یک قربانی ثبت نشده‌اند؛ آنقدر مهجور که گاه حتی خودشان هم فراموش می‌کنند (یا شرم دارند که با خود تکرار کنند) ده‌ها سال درد و رنجی که کشیده‌اند چیزی جز یک ظلم آشکار نبوده است.

نخستین بزنگاهی که من برای این قربانیان خاموش می‌شناسم، بزنگاه «انقلاب فرهنگی» است. جایی که بجز تعداد زیادی از اساتید دانشگاه (که احتمالا نام این‌ها را می‌شود بالاخره پیدا کرد) هزاران دانشجو را از دانشگاه اخراج و برای همیشه از تحصیل محروم کردند. سفلگان تازه‌به‌دوران رسیده‌ی انقلابی، خیلی خوب می‌دانستند که اگر قرار باشد ریشه‌ی یک انسان، یعنی تبارش را و امکان مقاومت و تداوم‌ش را بسوزانید، بهترین روش آن است که راه معیشت‌اش را سد کنید. هزاران قربانی انقلاب فرهنگی، برجسته‌ترین استعدادهای جوان دوران خود بودند که می‌توانستند پس از فارغ التحصیلی مدارج رشد اجتماعی و اقتصادی را طی کنند. اخراج از دانشگاه اما فقط یک تنبیه موقت نبود؛ برای بخش بزرگی از این گروه، نابودی تمامی آینده‌ی خودشان و حتی خانواده‌هایشان بود.

بعدها که همان رویکرد «تصفیه» به شکل نهادهای «گزینش» به تمامی ادارات و ارگان‌های کشور تسری یافت، این وضعیت ابعاد اصلی خودش را بیشتر نشان داد. چه تعداد انسان که پشت صافی این گزینش‌ها باقی ماندند و از کمترین امکان اشتغال و معاش باز ماندند تا به صورتی کاملا سیستماتیک و برنامه‌ریزی‌شده شاهد یکی از بزرگترین پروژه‌های «مهندسی اجتماعی» باشیم. پروژه‌ی «مستضعف‌سازی مخالفان»؛ درست به موازات پروژه‌ی تزریق رانت‌های معیشتی، کاری و البته تحصیلی، برای پروردن نسلی از نخبگان رانتی که به مرور کل ترکیب‌بندی جامعه را تغییر دادند.

گاهی می‌شنوم که فلان عکاس سابق خبرگزاری فارس، یا فلان همکار سابق با کیهان و صداوسیما و دیگر نهادهای معلوم‌الحال حکومتی، حالا تغییر موضع داده و افتخارآفرین شده و جوایز بین‌المللی دریافت می‌کند. البته که خبر خوبی است. هرکسی از هرجا حساب خودش را از این حکومت نفرینی جدا کند مایه‌ی خرسندی است، اما رفقا، حواس‌تان هست که خیلی‌ها اصلا نام‌شان شنیده نمی‌شود، چون همان زمان هم حاضر نبودند ولو گرسنگی و بیکاری را با خفت همکاری در این نهادهای کثیف عوض کنند؟

البته که وقتی گزینش‌ها حتی بدیهی‌ترین فرصت‌های شغلی را شامل می‌شد، قابل درک بود که «تقیّه» کردن، اندکی ریش و گاهی چادر و دو رکعت نماز نمایشی برای بقا را بخش بزرگی از جامعه بپذیرد. جای شماتت هم نیست؛ اما آیا نمی‌شناسیم در نزدیک‌ترین اطرافیان خود کسانی را که تن به همین مقدار هم ندادند و البته که جا ماندند و عقب افتادند، یا ناچار به آوارگی شدند (و نه مهاجرت که حتما از جنس دیگری است) و در هیچ یک از موارد هم به عنوان «قربانی» کسی با آن‌ها هم‌دلی نکرد که ای بسا سرکوفت شنیدند و شماتت شدند بابت کلّه‌شقی و بی‌عرضگی!

برای مطالعه‌ی ادامه‌ی یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
655 viewsedited  02:26
باز کردن / نظر دهید