Get Mystery Box with random crypto!

مجمع دیوانگان

لوگوی کانال تلگرام divanesara — مجمع دیوانگان م
لوگوی کانال تلگرام divanesara — مجمع دیوانگان
آدرس کانال: @divanesara
دسته بندی ها: وبلاگ ها
زبان: فارسی
مشترکین: 15.30K
توضیحات از کانال

وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.
ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.
اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 6

2023-02-06 15:39:39
هشداری نسبت به سیاست‌زدایی از امر سیاسی

#A 411


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.4K views12:39
باز کردن / نظر دهید
2023-02-06 01:01:08 توحش و ملالت‌های آن *
#V 123

ایمان آقایاری - در یادداشت‌های «ریشه‌های وضع موجود» و «انقلاب علیه انقلاب» تلاش شد تا فضای ذهنیِ پدید‌ آورنده‌ی ایدئولوژیِ انقلاب ۵۷، به اختصار بازنمایی شود. رویاپردازی و کلی‌بافی، وجه مشترک این انقلاب با سایر انقلاب‌های کلاسیک است؛ اما آنچه این انقلاب را با مثلا انقلاب فرانسه یا روسیه متمایز می‌کند ارتجاعِ رژیمِ برآمده از آن است.

بر هم زدن نظم موجود در کشور و تلاش برای برهم زدن نظام جهانی، طرحِ یک جامعه‌ی ایده‌آل و ادعای تاسیسِ همه‌چیز از نو به تاریخِ صفرِ انقلاب، در سایر انقلاب‌ها فارغ از ارزیابی ما نسبت به کمّ و کیفشان، حکومت‌هایی نوگرا و در تقابل با سنت‌های پیشین را پایه‌گذاری کرد. اگر هم الزاماتِ دنیای واقعی چرخش‌هایی در این روند ایجاد کرد، این تغییرات اولا با گذشت زمان حادث شدند و ثانیا چندان واپسگرایانه نبودند؛ اما جمهوری اسلامی از همان بدو تأسیس، حاکمیتِ موازین شرعی را اعلام نمود و چهره‌ی جامعه را به لااقل چند دهه پیش برگرداند. بیراه نیست اگر ادعا کنیم بخش وسیعی از جامعه یا با این عقبگرد تاریخی همسو بود و یا تقابلی جدی با آن نداشت. حرف‌های پوچی چون «آزادی در انتخاب پوشش، اولویت نیست» از بقایای همان دوران نکبت‌بار است.

می‌توان از جهات گوناگون این موضوع را تحلیل کرد؛ اما این نوشته بیشتر در ادامه‌ی خطی که محور یادداشت‌های قبلی بود سیر می‌کند. مساله‌ی آزادی‌های فردی و حقوقِ پاسدارنده‌ی آن‌ها، امری است برآمده از تمدن مدرن. «بنژامن کنستان» این آزادی‌ها را «آزادی مدرن‌ها» می‌خوانَد و تا آنجا پیش می‌رود که اظهار می‌کند، بر حسبِ وجود این آزادی‌ها، زندگی در سایه‌ی حکومتی استبدادی از زندگی در جوامع آزاد باستانی که فاقد چنین آزادی‌هایی بودند، آزادانه‌تر است.

حقوق و آزادی‌های فردی محملی قانونی و تضمین‌هایی دولتی می‌طلبند. به زعم کثیری از نظریه پردازانِ موافق، این حقوق تقدمی منطقی و مفهومی دارند. به این معنی که اگر به بدو پیدایش بشر هم رجوع کنیم، کسی مجاز به سلبِ آزادی از یک فرد نیست. البته این بحثی تئوریک است. اما در عالمِ واقع، تحققِ این آزادی‌ها در وهله‌ی اول منوط به تحققِ فردیت است. تحقق فردیت، محصولِ تحولی ذهنی و عینی در زندگیِ فرد و اجتماعی است که در آن می‌زیَد. در ایجاد این تحول، حکومت حتما نقشی پررنگ ایفا می‌کند، اما نه نقش غالب.

در ایرانِ پیش از انقلاب ۵۷، حکومتی دموکراتیک بر سرِ کار نبود، لزوما همه‌ی جوانب حکومت مدرن نشده بود؛ اما در دستگاهِ حکومت، اراده‌ای برای مدرنیزاسیون ایران وجود داشت. نقد و ارزیابی این اراده و روش‌های به کار رفته مطلقا موضوعِ بحث نیست. هر چه بود، حکومت نه تنها مداخله‌ای در امورِ خصوصیِ زندگیِ افراد نداشت، بلکه ظاهرا به توسعه‌ی تمدن مدرن روی خوش نشان می‌داد.

جامعه‌ی ایران در آن زمان اما، واجد ساختاری غالبا روستایی بود، سنت‌های بومی قالبِ رفتارِ آدمیان را تعیین می‌کرد و مراجع اقتدار سنتی، مادامیکه در بافتِ مطبوعشان بازی می‌کردند مقبول بودند. در چنین وضعی نقد و حتی بعضاً نفیِ مبانی تمدن مدرن، در دستور کار بخش عظیمی از روشنفکران بود. یعنی اقلیتی از جامعه که میزانی از کیفیاتِ زیستِ مدرن بهره برده و می‌توانست عامل و حاملِ ارزش‌های آن باشد، علیه بسیاری از جنبه‌های آن عصیان نموده بود. در نتیجه‌ی چنین اوضاعی محصول انقلاب ۵۷ رژیمی شد که به صراحت می‌توان آن را «توحشِ محض» دانست.

برای مثال این ادعای جمهوری اسلامی که حجاب اسلامی یا تفکیک‌های جنسیتی برای جلوگیری از تعرض و تجاوز وضع شده را در نظر بگیریم. چنین اظهارات مشمئز کننده‌ای علاوه بر توهین آمیز بودن، سرشت‌نمایِ ذهنیتی یکسره بدوی است. سیر تمدن به یک معنا سیر کنترل بر خویشتن بوده و این خود کنترلی در تمدن مدرن به حد اعلا ارتقا یافته است. انسان در جهان مدرن هم می‌آموزد که چگونه خویشتن را بپاید، هم بر حسب وقوف بر حقوق فردیِ خویش و انعکاس آن بر دیگری، محدوده‌ی اعمالش را تعیین می‌کند.

طی بیش از چهار دهه، در سایه‌ی این «توحشِ مجسم»، رانه‌های دیگر، کار خود را کردند و قالب‌های ذهنی و رفتاریِ غالبِ ایرانیان را دگرگون ساختند. این که این تغییرات تا چه حد تعمیق یافته، اینکه آیا شکلی از حکومت در آینده‌ی ایران می‌تواند بنای فرهنگیِ مدرنِ تجلی یافته در شعار «زن، زندگی، آزادی» را متزلزل سازد یا نه و پرسش‌هایی از این دست، می‌تواند مبنای نوشته‌های بی شماری باشد. قدر مسلّم این است که جامعه با این شکلِ پوسیده از بدویت وداع کرده؛ اما این پرسش که آیا روزی در چنبر بدویتی دیگر، با رنگ و لعابی دیگر گرفتار خواهد شد یا نه، پرسشی است گشوده به روی ما.

*کاربرد کنایه آمیزی است از عنوان کتاب «تمدن و ملالت‌های آن» اثر زیگموند فروید

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.0K views22:01
باز کردن / نظر دهید
2023-02-06 01:00:48
توحش و ملالت‌های آن *
#V 123

نویسنده: ایمان آقایاری

*کاربرد کنایه آمیزی است از عنوان کتاب «تمدن و ملالت‌های آن» اثر زیگموند فروید


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
999 views22:00
باز کردن / نظر دهید
2023-02-02 17:27:52 فدرالیسم و مساله‌ی عدالت و توسعه

#A 410
یادداشت هفتم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم

آرمان امیری @armanparian - بخش اصلی این یادداشت، جداولی است که در پیوست آمده است. لطفا حتی اگر خود یادداشت را هم مطالعه نکردید، حتما از این لینک نگاهی به جداول پیوست بیندازید.

رفع تبعیض و احقاق حقوق اقوام، از اصلی‌ترین دست‌مایه‌های مدافعان فدرالیسم است که به نظر می‌رسد سویه‌هایی عدالت‌خواهانه داشته باشد. در وجه اقتصادی خود، این عدالت‌خواهی مدعی تبعیض در توزیع منابع بودجه علیه مناطق حاشیه‌ای است که با تعابیری چون «توسعه‌ی نامتوازن» و «مرکزگرایی» از آن یاد می‌شود و تمامی مبانی اقتصادی و غیراقتصادی چنین داعیه‌ی، مدعی یک پیش‌فرض بزرگ است: حکومت فعلی، واجد تبعیض‌های ساختاری و حقوقی علیه اقوام و حاشیه‌نشینان کشور است.

یادداشت حاضر، به هیچ وجه نمی‌خواهد منکر بافت نامتوازن توسعه در سطح کشور شود؛ همچنین قرار نیست ما چشمان خود را بر مناطق محروم کشور، شیوع گسترده فقر و همچنین دست‌رسی نامتوازن به امکانات رفاهی ببندیم؛ کاملا برعکس، ما دقیقا برای تداوم سیاست‌های محرومیت‌زدایی و توزیع منابع بودجه به سمت استان‌های محروم از ضرورت یک نظام برنامه‌ریزی متمرکز و یک ساختار اداری پیوسته دفاع می‌کنیم؛ اما پیش‌نیاز چنین استدلالی، پرهیز از افسانه‌سازی‌های غیرواقعی، و فهم دقیق صورت مساله است.

در گام نخست قصد داشتم که این یادداشت را با استناد به توزیع بودجه‌های استانی بنویسم چرا که انبوهی از اخبار اشتباه در وب‌سایت‌ها و نشریات کشور منتشر می‌شود که نمودارهای فریبنده‌ای در باب توزیع نامتوازن بودجه منتشر می‌کنند. با چندین سال کار در حوزه‌ی مطبوعات و رسانه‌ها، به تجربه متوجه شدم اکثر این اشتباهات آشکار نتیجه‌ی دروغ‌پردازی یا سوءنیت نیستند؛ اصلی‌ترین دلیل این گزارش‌های کاملا وارونه، در درجه‌ی نخست سواد بسیار پایین دوستان خبرنگار در مواجهه با جداول بودجه است. در گام بعدی، گرایش معمول و قابل درک به گزارش در باب تبعیض و ایجاد جنجال‌های خبری باعث می‌شود این دوستان نخستین اعدادی که به چشم‌شان می‌خورد را بدون دسته‌بندی‌های دقیق و هم‌سنگ‌سازی آمار رسانه‌ای کنند.

به هر حال، از قصد ابتدایی برای بازخوانی بندهای بودجه منصرف شدم، چرا که پیچیدگی‌های آن به قدری زیاد است که امکان تدوین یک گزارش ساده از دل موضوع تقریبا غیرممکن است. شاید به همین میزان بتوان اکتفا کرد که بر خلاف تبلیغات قوم‌گرایان، در فهرست بودجه‌های استانی، ثروتمندترین استان‌های کشور (نظیر تهران) هیچ سهمی از منابع اعتبارات ملی دریافت نمی‌کنند و در مقابل، بیشترین سهم از این منابع، با هدف ایجاد حداقلی از توازن به محروم‌ترین استان‌ها اختصاص داده می‌شود.

ناگفته پیداست که اگر کسی بخواهد مدعی شود سیستم تخصیص بودجه‌ی فعلی بهترین و کارآمدترین سیستم ممکن است ادعایی به غایت گزاف و قطعا بی‌پایه مطرح کرده. اما کلید فهم مساله آن است که در ابتدا به خوبی درک کنیم که تبعیض‌های حقوقی و ساختاری حاکومت فعلی، به هیچ وجه رنگ و بوی قومی یا استانی ندارد، بلکه بر پایه‌ی شکاف‌های جنسیتی و مذهبی بنا شده است. هرچند در کنار این سیستم تبعیض‌آمیز، ناکارآمدی شناخته شده‌ی حکومتی، در سیستم بودجه بندی یک دولت بسیار بزرگ، فشل، آغشته به رانت و ناتوان از بهینه‌سازی نیز در فرجام کار بسیار موثر بوده است.

با تمام این اوصاف، آنچه در پی می‌آید، نشان‌گر حداقلی از نتایج همین تلاش‌ها با هدف تمرکززدایی از بودجه و امکانات کشور، و ایجاد توازن و عدالت در منابع دولتی در سطح استان‌هاست. تصاویر و جداولی که در پی می‌آیند به خودی خود کاملا گویا و بی‌نیاز از توضیح بیشتر هستند. اینجا برای تکمیل این یادداشت کوتاه به همین میزان اکتفا می‌کنم که:

در جوامعی که با چالش‌های فراوان توسعه نیافتگی و عدم توازن مواجه هستند، به ویژه هنگامی که امکان دست‌رسی به یک سرمایه‌ی ملی بزرگ همچون نفت وجود دارد، سیاست‌های توسعه‌ی ملی، و تدوین طرح‌های محرومیت‌زدایی، نیازمند یک اراده و برنامه‌ریزی واحد و مرکزی است تا بتواند توزیع امکانات کشور را بر اساس نیازمندی استان‌ها کنترل کرده و به صورت متقابل، بهترین سرمایه‌گذاری‌های ممکن را در استان‌های دارای مزیت نسبی انجام دهد.

تفکیک‌بندی کشور بر پایه‌ی ایالت‌های فدرال، بیشترین ضربه را به امکان ایجاد چنین توازنی در بودجه‌های استانی خواهد زد؛ و معلوم نیست در آن وضعیت، تکلیف اکثر استان‌های کشور که نه خود توان مدیریت مالی خودشان را دارند و نه به منابع ثروت‌های نفتی دست‌رسی دارند چه خواهد بود؟


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.3K views14:27
باز کردن / نظر دهید
2023-02-02 17:27:12
فدرالیسم و مساله‌ی عدالت و توسعه

#A 411
یادداشت هشتم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.3K views14:27
باز کردن / نظر دهید
2023-02-01 12:48:30 فدرالیسم علیه «زن»

#A 410
یادداشت هفتم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم

آرمان امیری @armanparian - محوری‌ترین شعار انقلاب اخیر ابتدا در زبان کردی زاده شد: «ژن، ژیان، ئازادی». شعاری که به دلیل رویکرد مترقی خودش با اقبال سریع و فراگیری هم مواجه بود؛ اما همین ریشه و خاستگاه شعار، یک سوءتفاهم (یا فرصت سوءاستفاده؟!) ناخواسته را هم به دنبال آورد: توهم سازگاری واپس‌گرایی قوم‌گرایانه با رویکرد مترقی علیه سنت‌های پدرسالار!

تصویر پیوست این یادداشت، (اینجا ببینید) نقشه‌‌ای است از پراکندگی آمار کودک‌همسری در سطح کشور. گزارش دیگری به نقل از روزنامه‌ی شرق و متکی به پژوهش‌های دانشگاهی نشان می‌دهد که سالانه بین ۳۷۵ تا ۴۵۰ قتل ناموسی در کشور رخ می‌دهد که در این میان استان‌های خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان بلوچستان در صدر فهرست قتل‌های ناموسی قرار دارند. (از این لینک ببینید)

گمان می‌کنم کمترین و حداقلی‌ترین توقع از یک انقلاب با شعار «زن» این است که به نبرد با چنین عارضه‌های بدخیمی برود. تردیدی نیست اگر سطح تحصیلات زنان کشور و جدول پراکندگی دختران بازمانده از تحصیل را هم ترسیم کنیم، در استان‌هایی مشابه فهرست بالا، یعنی هرکجا هویت‌های قومی و قبیله‌ای پررنگ‌تر می‌شود، وضعیت توسعه‌ی انسانی و حقوق زنان رو به وخامت می‌گذارد.

فعالین با تجربه‌ی حقوق زنان بهتر از هرکسی می‌دانند که هرچه از بافت‌های مدنی جامعه در شهرهای بزرگ و مرکزی به سمت مناطق حاشیه‌ای با بافت‌های قوم‌گرایانه و عشیره‌ای حرکت کنیم، وضعیت زنان به صورتی تصاعدی رو به وخامت می‌گذارد. پرسش این است که با چنین وضعیتی، برونداد تصمیمات مجالس ایالتی که با مرزبندی‌های قومیتی تشکیل شده‌اند به کجا خواهد کشید؟

واقعیت این است که در کشور ما، رویکردهای ضدزن حکومتی تنها یک وجه از دشواری‌های فراوان پیش روی وضعیت زنان است. یک انقلاب زنانه علیه ساختار سیاسی ضدزن، در گام نخست تنها می‌تواند همین وجه حقوقی در قدرت سیاسی را متحول کند؛ از آن پس تازه مواجهه با بخش‌های بسیار بزرگی از جامعه‌ی سنتی، به ویژه فرهنگ‌های قومی و عشیره‌ای آغاز می‌شود که باید با حمایت‌های حقوقی و قانونی به نبرد آن‌ها رفت و با سیاست‌های متمرکز توسعه‌ی فرهنگی و اجتماعی برای ریشه‌کنی‌شان برنامه‌ریزی کرد. اما تشکیل ایالت‌های قومیتی دقیقا حرکتی در تضاد با این رویکرد اصلاحات اجتماعی است.

این‌ها صرفا پرسش‌هایی در باب حقوق زنان بودند. اگر مساله‌ی اقلیت‌های جنسیتی و دگرباش‌های جنسی را مطرح کنیم اوضاع ده‌ها مرتبه وخیم‌تر می‌شود. شاید برخی مدعی شوند که رعایت تمامی حقوق ابتدایی شهروندان را می‌توان به صورت مرکزی برای تمامی ایالت‌ها الزامی کرد تا مجالس ایالتی حق نقض آن را نداشته باشند. این مغالطه برای شانه خالی کردن از زیر بار واقعیت عینی بسیار متناقض‌نما است؛ چرا که فدرالیست‌ها برای توجیه مدل مورد نظر خود، پیشاپیش امکان حفظ حقوق شهروندی و رعایت حقوق اقلیت‌ها از جانب قوانین مرکزی را انکار کرده‌اند. بر فرض هم نکرده باشند، اگر کشور به حالت فدرال در بیاید، مگر دولت مرکزی تا چه میزان حق وضع قوانین سراسری را دارد و تا کجا می‌خواهد وارد جزییات شود؟ این سطح از نیاز مداوم به دخالت دولت مرکزی، آیا اصلا معنا و مفهومی برای فدرالیسم باقی می‌گذارد؟

تضاد فدرالیسم با حقوق اقشار آسیب‌پذیر جنسی ابدا مساله‌ای منحصر به جامعه‌ی ایرانی نیست. حتی در پیشرفته‌ترین کشورهای فدرال جهان، نظیر آمریکا، به محض اینکه قوانین مربوط به زنان یا اقلیت‌ها، از حالت اراده‌ی دولت مرکزی خارج شده و به دست ایالت‌ها سپرده می‌شود با فاجعه مواجه می‌شویم. برای مثال، به همین فقره‌ی اخیر قانون سقط جنین در آمریکا دقت کنید که به محض آنکه به اختیار ایالت‌ها واگذار شد چه بحرانی ایجاد کرد. البته که ایالت‌های پیشرو آسیبی نمی‌بینند؛ اما چالش حقوق زنان و مسائل اقلیت، همواره در عقب‌مانده‌ترین و سنتی‌ترین ایالت‌های کشور است که بحرانی می‌شود.

هرگونه تلاش برای احقاق حقوق زنان و حمایت از سیاست‌های توسعه‌ی فرهنگی و اجتماعی، یعنی تلاش برای نهادینه کردن دستاوردهای نوک پیکان نخبگان اجتماعی کشور و تعمیم و گسترش پیشرفت‌های آن به سراسر جامعه. یعنی تدوین و اجرای سیاست‌های «محرومیت‌زدایی»، چه در معنای اقتصادی و چه در معنای فرهنگی و اجتماعی خودش. به ویژه در خاورمیانه‌ی اسلامی و به ویژه در کشوری با تنوع قومی بالا مثل ایران، دفاع از حقوق زنان نیازمند وجود یک اراده‌ی توسعه‌گرای مرکزی و رهانیدن جامعه‌ی زنان از دست سنت‌های قومی و عشریه‌ای است و نه روندی معکوس برای مشروعیت بخشی بر رویکردهای واپس‌گرایانه.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
951 views09:48
باز کردن / نظر دهید
2023-02-01 12:45:54
فدرالیسم علیه «زن»
#A 410
یادداشت هفتم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
830 views09:45
باز کردن / نظر دهید
2023-01-31 18:21:36 قومیت‌گرایی علیه حقوق بشر
#A 409
یادداشت ششم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم

فرض کنیم برای تبدیل ایران به یک کشور فدرال، دو خط عمودی و افقی وسط نقشه‌ی کشور بکشیم و ایران را به چهار ایالت تقسیم کنیم. آیا حامیان فدرالیسم به چنین تقسیم‌بندی‌هایی راضی می‌شوند؟ ابدا! فدرالیست‌های ایران بر ضرورت تقسیمات فدرالی بر پایه‌ی تفکیک‌بندی‌های قومی تاکید ویژه دارند. به همین دلیل، در این نوشته، با حذف تعارفات انحرافی، از عنوان دقیق‌تر و شفاف‌تر قوم‌گرایان به جای فدرالیست‌ها استفاده می‌شود.

منطق ابتدایی قوم‌گرایان این است که در چهارچوب یک ساختار فراگیر غیرفدرال، هیچ فرمولی توانایی حفظ حقوق اقوام ایرانی را ندارد. آن‌ها تضمین‌های یک حکومت مرکزی بر پایه‌ی لیبرال دموکراسی و حقوق شهروندی را ناکافی می‌دانند و اصرار دارند که حقوق اقوام ایرانی، تنها در دل یک ساختار فدرال تضمین خواهد شد. حال پرسش من این است: «هر یک از ایالت‌های فدرال این کشور، قرار است از کدام نسخه‌ی جادویی استفاده کند که قابل اجرا در کل کشور نیست؟»

در حالت اول، بدترین سناریویی که من باور دارم قومیت‌گراها به دنبال آن هستند را نادیده می‌گیریم و با فرض خوش‌بینانه می‌پذیریم که قومیت‌گراهای ایرانی به دنبال پاکسازی‌های انتقام‌جویانه‌ی قومی، و سیاست‌های شبهه‌فاشیستی برای یکسان‌سازی نژادی در دل ایالت‌های خود نیستند. بدین ترتیب، هر یک از ایالت‌های فدرالی ایران، دارای یک اکثریت قومی (مثلا کردها یا ترک‌ها) است که همچنان در دل آن اقلیت‌های پراکنده‌ای از اقوام دیگر هم وجود دارند. (کدام شهر یا استان ایران به کلی فاقد تنوع قومی است؟)

حال پرسش ما این است: با فرض خوش‌بینانه‌ای که قومیت‌گراهای ایرانی، قرار است به حقوق اقلیت‌های قومی و زبانی و مذهبی احترام بگذارند، از کدام فرمول و ساختار و قوانین شگفت‌آور استفاده خواهند کرد که حقوق شهروندانی را که در ایالت‌شان قرار دارند اما در اقلیت هستند تضمین کنند؟ اگر چنین تضمین‌هایی را کشف کرده‌اند، چرا آن را پیشنهاد نمی‌دهند که در دولت مرکزی استفاده کنیم تا همه‌ی اقوام و شهروندان کشور از آن بهره‌مند شوند و با رفع هرگونه تبعیض و تضمین حقوق تمام اقلیت‌ها، عملا از فدرالیسم بی‌نیاز شویم؟

کافی است این نکته‌ی حیاتی را به یاد بیاوریم که اقوام ایرانی، ابدا آنگونه که جلوه داده می‌شوند یکدست نیستند. کردهای ایران یک قوم نیستند. چندین قوم، با چندین زبان مختلف، با چندین مذهب به شدت متمایز هستند. یعنی حتی در ایالت احتمالی کردستان هم ما با تنوع قومی و مذهبی و زبانی به شدت گسترده‌ای مواجه هستیم و اگر فرمول‌های دموکراتیکی برای حفظ حقوق تمامی شهروندان پیدا نکنیم، نه تنها غیرکردهای ساکن ایالت کردستان، بلکه ای بسا بخش بزرگی از خود کردها هم زیر فشار یک رژیم‌های قومیت‌گرای فاشیستی نابود خواهند شد.

من البته مدعی هستم که چنین فرمول شگفت‌انگیزی وجود دارد و آن بنای یک نظام لیبرال دموکرات بر پایه‌ی حقوق شهروندی است. اما اگر فدرالیست‌ها چنین نظامی را برای حفظ حقوق و برابری اقلیت‌های قومی ناکافی می‌دانند، پس به طریق اولی تایید کرده‌اند که در داخل ایالت خودشان هم تصمیمی برای رعایت حقوق دیگر اقوام ندارند. پس یا باید همچنان ژست دغدغه‌های حقوق اقلیت را حفظ کنند و بپذیرند هر ایالتی دوباره خودش یابد فدرال شود و این تقسیمات فدرالی تا بی‌نهایت تکرار شود؛ آن قدر که ای بسا کوچک‌ترین شهرستان‌های ایران را هم باید مرزبندی کنیم؛ و یا باید واقعیت این خوش‌باوری ساده‌لوحانه را کنار بگذاریم و هدف اصلی قوم‌گرایان ایرانی را از پشت ادعاهایی چون تضمین حقوق اقلیت‌ها بشناسیم:

هیچ توجیهی، بجز ستیز با لیبرال دموکراسی، یعنی ستیز با حقوق بنیادین شهروندان، منطق قومیت‌گرایی در این کشور را توضیح نمی‌دهد. تنها هدف قابل توجیه برای چنین گرایش‌هایی، صرفا ایجاد چند دیکتاتوری سرکوب‌گر قومی است که گاه با عنوان «دموکراسی ملی» از آن یاد می‌کنند و دقیقا هیچ نیست بجز نظامی که آشکارا بر پایه‌ی فاشیسم قومیتی بنا شده و قصد دارد تا در داخل مرزهای خود اقوام دیگر را پاک‌سازی کند، یا آنان را مجبور به کوچ اجباری کند و یا وادارشان کند هویت خود را انکارکرده، حقوق شهروندی‌شان را نادیده بگیرند و به تمامی ملزومات قومی ایالت گردن بنهند.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
2.7K viewsedited  15:21
باز کردن / نظر دهید
2023-01-31 18:21:07
قومیت‌گرایی علیه حقوق بشر
#A 409
یادداشت ششم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : لیبرالیسم علیه فدرالیسم

تصویر پست مربوط است به صحنه‌ای از کوچ اجباری ارامنه‌ی دولت عثمانی پس از تشکیل دولت ترکیه؛ تلاشی برای تشکیل یک حکومت قومی که به یکی از نسل‌کشی‌های معروف معاصر بدل شد.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
1.7K views15:21
باز کردن / نظر دهید
2023-01-30 21:06:02 آیا تجزیه‌طلبی بد است؟
#A 408
یادداشت پنجم از مجموعه‌ی
#یادداشت‌های_لیبرال‌دموکرات
فصل دوم : #لیبرالیسم_علیه_فدرالیسم

در کشور اسکاتلند یک رفراندوم برگزار می‌شود که آیا مایل به استقلال کامل از بریتانیا هستیم یا خیر؟ بحث‌های فراوانی میان موافقان و مخالفان در می‌گیرد و در نهایت با اختلافی ناچیز اکثریت جامعه به استقلال کامل رای منفی می‌دهند. تصویر بسیار زیبا و دلنشینی از «احتمال تجزیه‌طلبی» است. اما اگر کسی پرسید «چرا رای مردم در نهایت منفی شد؟» شاید بتوان پاسخ را به همین شکل خلاصه کرد: «چون تصویرش زیادی زیبا بود!»
* * *
کشور یوگوسلاوی در سال ۱۹۹۲ متلاشی شد. به نسبت کشورهای اروپایی، نسبتا بزرگ و به نسبت کشورهای غیراروپایی نسبتا هم توسعه‌یافته بود. به هر حال به مدد حضور در قلب اروپا، از بسیاری عوارض جهان سوم مصون بود اما چه کسی است که میراث جنگ‌های وحشتناک پس از فروپاشی را از یاد برده باشد؟ نسل‌کشی‌های پیاپی میان اقوام صرب، کروات و بوسنیایی. جنایاتی که با هیچ توحشی بجز نسل‌کشی‌های نازی قابل مقایسه نبود و به شهادت بسیاری از ناظران گاه حتی از آن هم پیشی گرفته بود. البته در نهایت، جنگ‌ها به مدد دخالت ناتو متوقف شد اما با آن سطح از خشونت راه‌حلی بجز تجزیه‌ی کامل کشور باقی نمانده بود. کمترین هزینه، صدها هزار کشته بود، اما باقی کشورها همینقدر هم شانس نداشتند که در ناف اروپا باشند تا دیگران برای توقف جنگ پا وسط بگذارند.

شوروی کمونیستی دو سال قبل از یوگوسلاوی متلاشی شده بود، اما جنگ‌های پیاپی پس از تجزیه هنوز هم پایان نیافته است. حتی اگر جنگ‌های گرجستان و اوستیا را دنبال نکرده باشید، حتما در جریان جنگ‌های مداوم آذربایجان و ارمنستان و البته لشکرکشی‌های پیاپی روسیه به اوکراین هستید. قدمت مجادلات پاکستان و هندوستان حتی نیم قرن از تجزیه‌ی شوروی هم بیشتر است اما هنوز تکلیف کشمیر روشن نشده است. طرفین فعلا به مدد بمب‌های اتم جلوی درگیری‌های بیشتر را گرفته‌اند اما از وضعیت جنگی خارج نشده‌اند. اگر باز هم در تاریخ عقب‌تر برویم، آنگاه در خواهیم یافت تمامی مجادلات بر سر فلسطین و اسرائیل و جنگ‌های منطقه‌ای و نسل‌کشی‌هایی از آن جنس که ارامنه‌ متحمل شدند ریشه در تجزیه‌ی دولت عثمانی دارد.

نگرش‌های ناسیونالیستی، در مخالفت با ایده‌های تجزیه‌طلبانه منطق خاص خودشان را دارند. از نظرگاه ناسیونالیست، خود «کشور»ها یک اصالتی دارند که مقدس است و حتی بر «انسان‌ها» اولویت دارد. پس اگر لازم باشد، برای حفظ کشورها باید انسان‌ها را هم سرکوب کرد. لیبرالیسم با این نگرش موافق نیست. در لیبرالیسم، تنها مبنایی که قداست دارد انسان‌ها هستند. پس نمی‌توان برای حفظ کشورها، انسان‌ها را قربانی کرد؛ اما این به معنای موافقت لیبرالیسم با تجزیه‌طلبی نیست.

فهرست تجزیه‌های تاریخی را می‌توانید تا هرقدر که خواستید ادامه بدهید و مرور کنید. خوش‌بینانه‌ترین مواردش آن‌هایی بوده که با چند سال کشتار و نسل‌کشی به ثبات نسبی رسیده‌اند و این دقیقا فاجعه‌ای است که با نگاهی لیبرالی باید از آن پرهیز کرد. لیبرالیسم با نفس «مرزکشی بیشتر میان انسان‌ها» هم مخالف است. لیبرالیسم از همگرایی شهروندان جهانی در مقابل واگرایی و مرزکشی‌های هویت‌طلبانه و قومیت‌گرا حمایت می‌کند. یعنی هرچند رویای آرمان‌گرایانه برای برداشتن تمامی مرزهای جهان به دلایل مسائل کاملا اجرایی دور از دسترس است لیبرالیسم، با حفظ احترام برای تمامی فرهنگ‌ها، و حقوق قطعی و غیرقابل تخطی شهروندان، تنها می‌تواند کل‌گرایی هویت‌های ملی را به جای جزءگرایی قومیت‌گرا به رسمیت بشناسد.

نفس تجزیه‌طلبی، یعنی دمیدن در آتش اختلافات کاذب و تاکید بر تمایزهای قومی و نژادی. یعنی ایجاد کینه و نفرت. یعنی تلاش به سمت تخاصم و جنگ. نمونه‌های به ظاهر زیبا و مدرنی همچون رفراندوم اسکاتلند، دقیقا از این جهت به شکست می‌خورند که انسان‌ها چنین احساسات تندی علیه یکدیگر ندارند. اگر زمینه‌هایی وجود داشت که شهروندان اینقدر از هم بیزار می‌شدند، احتمالا کار به همین سادگی هم پیش نمی‌رفت. فهم اینکه در کشور ما و منطقه‌ی ما، فرجام کار تجزیه‌طلبی بیشتر از جنس سرنوشت کشورهای همسایه‌مان باشد و نه الگوهایی نظیر اسکاتلند چندان کار سختی نیست. البته نسخه‌ی لیبرالیسم، حتی برای جدایی اسکاتلند از بریتانیا، یا برای جدایی خود بریتانیا از اتحادیه‌ی اروپا همواره رای «منفی» است، اما برای مخالفت با تجزیه‌طلبی در دیگر مناطق جهان، این رای منفی به مراتب پررنگ‌تر و هشدارآمیزتر خواهد بود.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
2.1K viewsedited  18:06
باز کردن / نظر دهید