2022-06-11 23:21:20
کبک یک پامیگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی کبکی را آوردند که لنگ بود.
فروشنده برای فروشش قیمت زیاد میخواست.
سلطان محمود حکمت قیمت زیاد کبک لنگ را جویا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میکنیم برای کبکها، این کبک را نزدیک دامها رها میکنم. آواز خوش سر میدهد و کبکهای دیگر به سراغش میآیند و در این وقت در دام گرفتار میشوند.
هر بار که کبک را برای شکار ببریم، حتما تعدادی زیاد کبک گرفتار دام میشوند.»
سلطان محمود امر به خریدن کرد و خواستار کبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و کبک به سلطان، سلطان تیغی بر گردن کبک لنگ زد و سرش را جدا کرد.
فروشنده که ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان کبک را میدید، گفت این کبک را چرا سر بریدید؟
سلطان محمود گفت: «هر کس ملت و قوم خود را بفروشد، باید سرش جدا شود!»
@divazndiha
490 viewsMilad, edited 20:21