Get Mystery Box with random crypto!

#عرفان_تطبیقی #شماره۱۶۲ عرفان تطبیقی، از سنجش نظری تا صیرورت | دوستان حكمت و معرفت

#عرفان_تطبیقی #شماره۱۶۲
عرفان تطبیقی، از سنجش نظری تا صیرورت عملی
(عرفان تطبیقی به مثابه تناسب آکسیوماتیک)
 گفت‌وگو با حامد ناجی اصفهانی
محمد حسن یعقوبیان
تنظیم و ویرایش: زینب توکلی
 
اشاره:
این گفت‌وگو با استاد محترم جناب آقای دکتر حامد ناجی اصفهانی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان انجام شده است که ضمن تخصّص در عرفان اسلامی، در باب عرفانهای ادیان دیگر نیز، پژوهشهای نظری و میدانی گسترده ای داشته اند. در این گفت و گو آمده است که  غرض اصلی از تطبیق، خودآزمائی یا تکامل است که با نفی انحصارگرایی و ادعای مالکیّت حقیقت، میسّر می شود و می تواند در دو سطح درون سنتّی و یا برون دینی انجام شود. روش تطبیق، با کشف آکسیومهای سنن عرفانی متعدّد، دارای مولّفه های غایت شناسایی، متعلَّق شناسایی و ابزار شناسایی است که به ویژه با طلب صیرورت و تحوّل و آغازیدن از معرفت نفس و ابزار حس تجربی تا رسیدن به معرفت الرّب و شهود، می تواند رهگشای عرفان تطبیقی با شمول و چتر گسترده تری برای اهل عرفان یا پژوهشگران عرفان تطبیقی باشد. و بیش از پیش فرضهای کلامی در عرفان تطبیقی، فلسفه عرفان است که می تواند شاخصهای تمایز عرفان و عرفان نما را مشخّص کند.

عرفان تطبیقی چه هست و چه رویکردهایی در عرفان پژوهی، عرفان تطبیقی نیست؟
همان‌طور که مستحضر هستید، عرفان تطبیقی واژه‌ای است که بسامد آن در این چند سال زیاد شده ‌است؛ اما درون آن چندان پر نیست. یعنی هر آنچه که در درون آن را نگاه می‌کنیم، مشکل اساسی دارد. اصل ماجرا به بحثی برمی‌گردد تحت عنوان فلسفه عرفان؛ یعنی ما اگر بتوانیم فلسفه عرفان را تعریف کنیم، به‌ تبع آن، بحث تطبیق را می‌توانیم دنبال کنیم. درواقع، فلسفه عرفان از فلسفه‌های مضاف می‌شود که اگر بتوان فلسفه عرفان را تبیین نمود، به‌دنبال آن می‌توان مصداق‌یابی کرد. و اگر مصداق‌یابی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که سه یا چهار سامانه عرفانی داریم، قادر خواهیم بود که از عرفان تطبیق صحبت کنیم؛ ولی همه مشکل از آنجاست که تا زمانی که فلسفة عرفان نداریم، نمی توانیم مشخّص کنیم که کدام یک از مظاهر عرفانی، عرفان راستین است؛ زمانی که مثلا از اِکِنکار صحبت می کنیم، پرسش اوّل این است که آیا اصلاً عرفان است، یا قبّالا آیا عرفان هست یا نیست؟ یعنی از نگاه یک مسلمان که صحبت می‌کنیم، اسم قبّالا که می‌آید اگر بگوییم کار شیطان است، باب گفتگو بسته می‌شود یا مثلاً فرض کنید امروزه تعالیم اشو را یک انحراف معرفی می‌کنند که در عرفان هندوئیسم به‌وجودآمده است، پس عرفان نیست و ما کار تطبیقی نمی‌توانیم انجام دهیم. این امر به همین نکته برمی‌گردد که ما فلسفه عرفان نداریم که بگوییم در این دستگاه، به چه چیز عرفان می‌گوییم و به چه چیز عرفان نمی‌گوییم. لذا اوّلین چیزی که نیاز داریم، یک فلسفه عرفان است که جای آن خالیست و مدّتهاست که دغدغه بنده است. یعنی روی این بحث کار می‌کنم که فلسفه عرفان چگونه به سرانجام می‌رسد. این بحث به نظرم، مهم‌ترین بحث کلیدی است که باید مورد گفتگو قرار بگیرد.
اگر این بحث را در سامانه سینوی ـ ارسطوئی مطرح کنیم، به سهولت فهم آن کمک خواهد کرد. زمانی که در فلسفه علم سنّتی خودمان بحث می‌کنیم، عرفان مانند یک علم است که دارای موضوع، مبادی و مسائل است. اگر توانستیم برای یک مجموعه گزاره های عرفانی، موضوع، مبادی و مسائل پیدا کنیم، پس می‌توانیم بدان عرفان بگوییم. از این زاویه، اگر تعالیم بایزید بسطامی را نگاه کنیم، عملاً تعالیم او عرفان نخواهد بود چرا که موضوع، مبادی و مسائل ندارد. حتّی اگر بخواهیم استخراج کنیم هم، کار بسیار سختی خواهد بود...

#کانال_دوستان_حکمت_و_معرفت

https://t.me/joinchat/AAAAAD_s2rR-1QsTt-yZsg