Get Mystery Box with random crypto!

«مردمک چشم» حشو نیست! برخی گمان کرده‌اند که «مردمک چشم» حشو د | درست‌نویسان

«مردمک چشم» حشو نیست!

برخی گمان کرده‌اند که «مردمک چشم» حشو دارد، چون مردمک فقط برای چشم است و دیگر نیازی به آوردنِ «چشم» نیست. اما همواره می‌بینیم که برخلاف این گمانِ خام، بیشترِ فارسی‌زبانان، چه در گفتار و چه در نوشتار، «مردمک چشم» را به‌کار می‌برند. چرا چنین است؟ آیا ویرگولاستاران درست می‌گویند یا اهل زبان؟

پاسخ:
۱) اعضای بدن،‌ به یک اعتبار، دو بخش‌اند: اعضایی که بیشتر به‌کار می‌روند (پربسامدند)، مانند «سر» و «دست» و «پا» و اعضایی که کمتر به‌کار می‌روند، مانند «مردمک» و «ران» و «پاشنه». برای همین، هنگامی که بخواهیم کم‌بسامدها را نام ببریم، به یک عضوِ پربسامد (= گوش‌آشناتر) اضافه‌‌شان می‌کنیم تا کاملاً شفا‌ف‌سازی یا تصریح کرده‌ باشیم. پس می‌گوییم و احیاناً می‌نویسیم «مردمک چشم»، «پاشنۀ پا»، و ... .

۲) در زبان نیز اگر بخواهیم اسمِ نکره‌ای را معرفه کنیم،‌ آن را به اسم معرفه‌ای اضافه می‌کنیم. مثلاً «کتاب» را به «گلستان» اضافه می‌کنیم: کتاب گلستان. (توجه داشته باشیم که میزان و درجۀ نکرگی و معرفگیِ اسم‌ها متفاوت است.) اما همین گلستان را به «سعدی» نیز اضافه می‌کنیم. بی‌شک همه می‌دانند که گلستان کتابِ سعدی است، ولی معمولاً می‌گویند و می‌نویسند «گلستان سعدی» تا تأکید و تصریح کرده باشند که منظورشان دقیقاً چیست. آیا می‌توان گفت «گلستان سعدی» حشو دارد؟ خیر. «مردمک چشم» نیز چنین است. این سخنِ استوار و علمیِ استاد محمدتقی بهار را همیشه به‌خاطر داشته باشید:
«هیچ حرفی یا ابزاری در زبان نیست که محض زینت یا به‌ زیادتی استعمال شود [...] و در حقیقت، تا حرفی یا کلمه‌ای ضرورت معنوی نداشته باشد، بر زبان نگذرد.» (سبک‌شناسی، ج ۱، ص ۳۳۳)

۳) از این گذشته، از قدیم‌ترین زمان‌ها، فارسی‌زبانان، به‌ویژه بزرگ‌ترین سخنوران و ادیبان، «مردمک چشم» و «مردمک دیده» را به‌کار برده‌اند. از میان صدها شاهد، تنها به چند مورد بسنده می‌شود:
قرن ۶: «آسمان در آن ماتم جامه فوطه کرده و مردمک چشم در آب غوطه خورده.» (مقامات حمیدی)
قرن ۷: «ناگاه گوسفند پُشک [= «پشکل»] بینداخت و بر چشم یکی آمد و مردمک چشم از حدقه بیرون افتاد.» (جوامع‌الحکایات)

در چمن روی تو غلتان‌غلتان رود
مردمک چشم من بر گل و بر یاسمن
(سنایی)
مردمک چشم جور آبله دارد
تا که بر ابروی احتیاط تو چین است
(انوری)
اگر به گوش من از مردمی دمی برسد
به مژده مردمک چشم بخشمش عمدا
(خاقانی)
سیه شود شب و از وی شهاب تیغ کند
مثال مردمک چشم صورت شیطان
(مسعود سعد سلمان)
می‌خورَد خون دلم مردمک چشم و سزاست
که چرا دل به جگرگوشۀ مردم دادم
(حافظ، تصحیح خانلری)
نظر همت ما وسعت دیگر دارد
آسمان مردمک چشم جهان‌دیدۀ ماست
(صائب)
۱۴‌۰۰‌‌/‌‌۰‌‌۳‌/‌۰‌۱‌
سید محمد بصام