Get Mystery Box with random crypto!

دخترها تسلیم نمی‌شوند

لوگوی کانال تلگرام doxtarha — دخترها تسلیم نمی‌شوند د
لوگوی کانال تلگرام doxtarha — دخترها تسلیم نمی‌شوند
آدرس کانال: @doxtarha
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4.25K
توضیحات از کانال

قصه‌های زندگی زنانی که توانسته‌اند با وجود همه سختی‌ها به رویاهایشان دست پیدا کنند.
سفارش کتاب زنان پیشرو و ارتباط با ادمین‌ها:
@DoxtarhaModir
@DoxtarhaModir2
آدرس کانال: @doxtarha
صفحه ما در اینستاگرام: www.instagram.com/doxtarha

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-03-08 17:27:45 ۸ مارس، روز جهانی زن مبارک!

این روز رو به تمام زنانِ توانمند، قدرتمند، دانا و موفق سرزمینمون تبریک می‌گیم.
زنانی که خارج از چارچوب‌های سنتی‌ای که برای جایگاه زن تعریف شده، برای موفقیت و آرامش هرچه بیشتر خودشون تلاش می‌کنن و در مسیر رسیدن به اهدافشون متکی به هیچکس نیستن.

در تاریخ کشورمون هم همواره زنانی بودن که کارهای بزرگی کردن و زندگی رو برامون زیباتر ساختن ولی شاید کمتر اسمی ازشون شنیده باشیم...

«زنان پیشرو»، داستان‌هایی جذاب و شنیدنی برای دخترانِ جسور و شجاع ایرانی داره.
در این کتاب با پنجاه زنِ فوق‌العاده‌ی ایرانی آشنا می‌شیم که حرف‌های زیادی برای گفتن دارن...

با ما همراه باشید تا به دنیای زنان پیشرو قدم بگذاریم، قصه‌ی زندگی‌شون رو بخونیم و ببینیم که هرچه‌قدر هم که روزگار سخت بگیره،
هستن کسانی که بخوان، تصمیم بگیرن و با تلاش پیش برن و در نهایت، بتونن...

نویسنده: الهام نظری، گلچهره سهراب و جمعی از نویسندگان
تعداد صفحات: ۱۱۶ صفحه
گروه سنی: ۱۱ سال به بالا
قیمت: ۵۲۰۰۰ تومان

#هوپا #نشر_هوپا #روز_جهانی_زن
#زنان_پیشرو

برای خرید این کتاب علاوه بر کتابفروشی‌های محله‌تون می‌تونید به سایت هوپا مارکت مراجعه کنید:
www.hoopamarket.com

و یا با واحد فروش کتاب‌های هوپا تماس بگیرید:
۸۸۹۶۴۶۱۵


اینستاگرام:
@hoopa_publication
تلگرام:
@hoopabooks
هوپا ناشر کتاب‌های خوردنی
3.1K views14:27
باز کردن / نظر دهید
2022-03-08 17:27:38
2.5K views14:27
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:20:22 داستان زندگی #نشاط_جهانداری
متولد ۱۳۶۸ / تهران

خلبان

نشاط از ۴-۵ سالگی در سفرهای هوایی که با خانواده‌اش می‌رفت، به هواپیما علاقه پیدا کرد. او یک هواپیمای اسباب‌بازی داشت که از سقف آویزان می‌شد، چراغ‌هایش روشن و خاموش می‌شدند و در هوا می‌چرخید. از همان موقع‌ها تصمیم گرفت خلبان شود. در خانواده‌ی نشاط کسی خلبان نبود، برای همین او باید همه‌ی راه و چاه را خودش پیدا می‌کرد. در ۱۷سالگی آموزش‌های اولیه‌ی خلبانی را یاد گرفت و چندین گواهینامه از جمله گواهینامه‌ی خلبانی بازرگانی و پرواز بدون دید در شب را هم دریافت کرد. سپس در رشته‌ی مهندسی فناوری هوانوردی خلبانی لیسانس گرفت.

اوایل برای نشاط فرصت خلبان شدن فراهم نبود و چون زبان انگلیسی را به‌خوبی می‌دانست، به او پیشنهاد شد که معلم هوانوردی شود. اما او خود پرواز را دوست داشت و می‌خواست مشغول به کاری شود که با هواپیما سروکار داشته باشد. بنابراین این پیشنهاد شغلی را رد کرد و بعداً در شرکت هواپیمایی زاگرس در حوزه‌ی ایمنی پرواز و بازخوانی داده‌های اطلاعاتی پرواز شروع به کار کرد. بعد از سه سال فرصتی فراهم شد که خانم‌ها هم به همراه آقایان در آزمون خلبانی شرکت کنند. نشاط هم در این آزمون شرکت کرد و با رتبه‌ی ممتاز قبول شد.

وقتی نشاط کلاس‌های خلبانی را شروع کرد، خیلی‌ها او را بر حذر داشتند و گفتند این کار پسرانه است و ساعت‌های کاری منظمی ندارد. او از این حرف‌ها ناامید نشد و به تلاشش ادامه داد. بعد از طی کردن این دوره‌ها ۵ سال به عنوان خلبان دوم پرواز کرد. می‌دانست که خلبان اول یا کاپیتان پرواز شدن تجربه‌ی زیادی می‌خواهد و تا آن موقع فقط یک زن بود که خلبان اول شده بود. نشاط در سن ۲۸ سالگی توانست به درجه کاپیتانی برسد و به عنوان خلبان اول، پروازها را مستقلاً هدایت کند. او دومین زنی بود که در ایران به این درجه رسید.

نشاط جهانداری تا به امروز جوان‌ترین کاپیتان پرواز در ایران است. او به همراه فروز فیروزی اولین پرواز مسافرتی را با دو خلبان اول و دوم، هر دو زن، از تهران به مشهد هدایت کردند. مسافرها از این پرواز خیلی لذت بردند و با پیام‌های مثبتشان به آن‌ها انرژی دادند. نشاط بچه‌ها را خیلی دوست دارد و از بهترین خاطره‌هایش وقت‌هایی است که دختربچه‌ای او را می‌بیند و از خوشحالی فریاد می‌زند که خلبان یک خانم است و به همراهانش می‌گوید که او هم می‌خواهد خلبان شود.

نویسنده: #شهرزاد_حدادان

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.3K viewsedited  07:20
باز کردن / نظر دهید
2022-02-17 09:28:59 داستان زندگی مونا جراحی
متولد دی ماه ۱۳۵۷ / تهران

دانشمند و استاد مهندسی برق

در یک روز زمستانی در تهران دختری به دنیا آمد که اسمش را مونا گذاشتند. دوران نوجوانی مونا همزمان بود با پیشرفت‌های بزرگ در فناوری رایانه‌ها و ارتباطات. او از تماشای پیشرفته‌تر شدن و در عین حال کوچکتر شدن روزبه‌روز رایانه‌ها و گوشی‌ها و تأثیرشان بر زندگی آدم‌ها شگفت‌زده می‌شد. دلش می‌خواست خودش هم نقشی در این پیشرفت‌‎ها داشته باشد. مثلاً درباره‌ی ساخت دستگاه‌های هوشمند خیال‌پردازی می‌کرد. وقتی ده ساله بود، آرزو داشت بتواند یک قلب مصنوعی بسازد. البته کمی بعد فهمید که دانشمندان دیگری پیش از او موفق به این کار شده‌اند!

همه‌ی این‌‎ها باعث شد تا مونا در دانشگاه رشته‌ی مهندسی برق را انتخاب کند. او در دانشگاه صنعتی شریف درس خواند. بعد، از دانشگاه استنفورد که یکی از بهترین دانشگاه‌های جهان است، پذیرش گرفت تا تحصیلاتش را آن‌جا ادامه دهد. پس از تمام کردن دوره‌ی پسادکتری، مونا استاد دانشگاه میشیگان شد و گروه تحقیقاتی خودش را در این دانشگاه راه‌اندازی کرد.

مونا در دانشگاه به فناوری تراهرتز علاقمند شد. انتقال اطلاعات بین دستگاه‌های هوشمند از طریق امواج الکترومغناطیسی انجام می‌شود. ما این امواج را نمی‌بینیم، اما با هر تماس تلفنی یا وصل شدن به اینترنت آن‌ها را دریافت و ارسال می‌کنیم. این امواج دارای طیف هستند و هر یک از آن‌ها یک ویژگی به نام «فرکانس» دارند. تراهرتز هم طیفی از فرکانس‌های امواج الکترومغناطیسی است که در صنایع پزشکی، دارویی و غیره کاربرد دارد. مونا فهمید که در صنایع و علوم به اندازه‌ی کافی از امکانات این امواج استفاده نشده است. برای همین تصمیم گرفت در این زمینه تحقیق کند.

مونا در تحقیقاتش به پیشرفت‌های زیادی در زمینه‌ی امواج تراهرتز دست پیدا کرد. نتایج تحقیقات او تأثیر زیادی بر زندگی انسان‌ها دارد. برای مثال، به کمک این امواج می‌شود از درون بدن انسان عکس‌برداری کرد، بدون این که مثل اشعه‌ی ایکس به اعضای بدن آسیب وارد شود. او برای تحقیقاتش برنده‌ی جایزه‌های فراوانی شده است، از جمله بالاترین نشان تحقیقاتی دانشمندان و مهندسین جوان در کشور آمریکا.

مونا به دختران جوانی که به رشته‌های تحقیقاتی یا مهندسی علاقه دارند می‌گوید: «بلندپرواز باشید و برای خودتان اهداف بزرگی در نظر بگیرید. خودتان را باور کنید و به خاطر موانعی که بر سر راهتان پیدا می‌شود، ناامید نشوید.»

نویسنده: الهام نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.1K viewsedited  06:28
باز کردن / نظر دهید
2021-12-05 16:16:23 داستان زندگی یاسمن فرزان
متولد ۱۵ دی ۱۳۵۵ / تبریز

پژوهشگر فیزیک ذرات بنیادی

یاسمن دختری کنجکاو بود و دوست داشت از خیلی چیزها سردربیاورد. در دوران کودکی، سریال‌هایی را که درباره‌ی زندگی دانشمندان پخش می‌شد، نگاه می‌کرد. دلش می‌خواست مخترع شود. با تماشای پرواز قاصدک‌ها، با خودش فکر می‌کرد وقتی بزرگ شد وسیله‌ای برای پرواز درست کند که بچه‌ها بتوانند سوارش شوند. او دختر بازیگوشی بود. اوایل زیاد درس‌خوان نبود، تا این که از کلاس چهارم به بعد، معلم مهربانی باعث شد به درس خواندن علاقه‌ی زیادی پیدا کند.

در دوره دبیرستان، یاسمن به پیشنهاد معلمش در المپیاد فیزیک شرکت کرد. المپیاد یک رقابت علمی کشوری است که نوجوانان در آن با هم رقابت می‌کنند و یک تیم برگزیده از آن‌ها به مسابقات جهانی می‌روند. او به مرحله‌‌ی دوم این مسابقات راه پیدا کرد. سپس با تلاش زیاد، اولین دختری شد که توانست به تیم المپیاد فیزیک ایران راه پیدا کند. به این ترتیب راه را برای دختران بسیاری که پس از او در المپیاد شرکت کردند، باز کرد. در مسابقات جهانی در بخش نظری، او مدال نقره‌ی جهانی را به دست آورد.

در دوره‌ی المپیاد، یاسمن به علم فیزیک و شناخت پدیده های طبیعی بسیار علاقمند شد. بنابراین در دانشگاه رشته‌ی فیزیک را انتخاب کرد. در دوران دانشگاه ازدواج کرد و چند سال بعد، برای ادامه تحصیل با همسرش به ایتالیا رفت. در آن‌جا فرصتی برایش پیش آمد که مدتی به دانشگاه استنفورد برود و با بعضی از بهترین استادان و پژوهشگران فیزیک در جهان کار کند.

یاسمن تحقیقات زیادی درباره‌ی ذرات بنیادی به نام نوترینوها انجام داده و مقالات بسیاری در این زمینه نوشته است. بعد از گرفتن مدرک دکترا، او به ایران برگشت و به عنوان پژوهشگر مشغول به کار شد. او به خاطر تحقیقاتش جوایز و افتخارات زیادی به دست آورده، از جمله جایزه‌ی دانشمند جوان از اتحادیه‌ی جهانی فیزیک محض و کاربردی و جایزه‌ی مرکز فیزیک نظری عبدالسلام. در سال ۲۰۱۹ نیز، یکی از داوران برجسته‌ی مجلات انجمن فیزیک آمریکا شد.

یاسمن همیشه به نوجوان‌های علاقمند به علم می‌گوید: «به کنجکاوی خودتان پر و بال بدهید و هیچ‌وقت آن را سرکوب نکنید.» او به دخترانی که دوست دارند پیشرفت کنند می‌گوید: «بسیاری از محیط‌های کاری و علمی در حال حاضر در انحصار مردان است، گرچه این شرایط دارد تغییر می‌کند. اما در این وضعیت ممکن است صدای زنان شنیده نشود و جدی گرفته نشوند. برای این که موفق شوید، شمرده و با صدای رسا حرفتان را بزنید. از زنانی که سخنوران خوبی هستند، این مهارت را یاد بگیرید تا صدایتان بهتر شنیده شود.»

نویسنده: الهام نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال دخترها تسلیم نمی‌شوند بخوانید.
@doxtarha
4.3K views13:16
باز کردن / نظر دهید
2021-11-05 11:11:09 داستان زندگی اشرف قندهاری (بهادرزاده)
۱۳۰۴ - ۱۳۹۵ / متولد مشهد

نیکوکار

یک شب سرد و برفی در زمستان بود. اشرف با دخترش کیانوش در خانه نشسته بود و برف را تماشا می‌‎کرد. ناگهان زنگ در به صدا درآمد. اشرف پشت در رفت و دید مردی ناله‌کنان در می‌زند. اولش کمی ترسید. اما دل را به دریا زد و در را باز کرد. به همراه کیانوش، مرد را به حسینیه خانوادگی‌شان برد و برایش چای ریخت. مرد گریه‌کنان از او خواست جایی را برای مادر همسرش که پیر و بیمار بود، به او معرفی کند. اشرف به او قول داد که کمکش کند و مرد رفت.

فردای آن روز، اشرف با بیمارستان‌های زیادی تماس گرفت تا در نهایت آسایشگاه سالمندان و معلولان کهریزک را پیدا کرد. آدرس آن‌جا را به مرد داد. چند روز بعد مرد تماس گرفت و از او تشکر کرد، اما از اشرف خواست که حتماً از آن‌جا دیدن کند. اشرف هم به او قول داد که حتماً به آن‌جا برود. وقتی به کهریزک رسید، چیزهایی را که به چشم می‌دید باور نمی‌کرد. آسایشگاه بسیار آلوده بود و امکانات بهداشتی و غذایی بسیار کمی داشت. سالمندان و معلولان به حال خود رها شده بودند و تنها یک راهبه‌ی مسیحی از آن‌ها پرستاری می‌کرد. اشرف از دیدن آن وضعیت بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت برای بهبود آن کاری کند.

از فردای همان روز دست به کار شد و با کمک ارتباطاتی که با خیرین داشت، برای کهریزک تجهیزات بهداشتی خرید. خودش هم به همراه زنانی که می‌شناخت به آن‌جا می‌رفت و از بیماران پرستاری می‌کرد. با گذشت زمان، او اعتماد مسئولان کهریزک را جلب کرد و کم‌کم به سر و سامان دادن آن‌جا مشغول شد. برای بیماران حمام و آشپزخانه ساخت و به مرور آن‌جا را بزرگتر کرد. او بخش مهمی از دارایی‌های خانوادگی‌اش را پای این کار گذاشت و باقی را هم از خیرین گرفت.

آسایشگاه کهریزک که پیش از ورود اشرف تنها چند اتاق کوچک و نیمه‌مخروبه داشت، امروز یکی از بزرگترین و مجهزترین آسایشگاه‌های خاورمیانه است. ده‌ها سالمند و معلول در این مجموعه زندگی و کار می‌کنند و به امکانات بهداشتی و تفریحی خوبی دسترسی دارند. او «گروه بانوان نیکوکار» را تأسیس کرد که حالا بیش از ۴۰۰۰ زن نیکوکار در طول ماه با آن همکاری می‌کنند. گروه بانوان نیکوکار در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر نیز به نام «بنیاد کهریزک» به ثبت رسید و در سازمان ملل متحد به‌عنوان سازمان غیردولتی شناخته شد.

ساکنان آسایشگاه کهریزک اشرف را «مادرجون» صدا می‌کردند. او می‌گفت: «کاری کردیم که سالمندان و معلولان آنجا را خانه‌ی خود بدانند. که با همه‌ی وجود بگویند: "خانه‌ی من. خانه‌ی خودم. خانه‌ی بی‌منت من".»

نویسنده: الهام نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
4.1K views08:11
باز کردن / نظر دهید
2021-10-09 13:06:04
داستان زندگی زهره قایینی متولد دی ماه ۱۳۳۲ / تهران پژوهشگر، نویسنده و کارشناس ادبیات کودکان و از بنیان‌گذاران مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان زهره قائینی در خانواده‌ای فرهنگی زاده شد. از کودکی مادر و پدرش برای او الگوی همدلی با مردم بودند. در نوجوانی…
4.1K views10:06
باز کردن / نظر دهید
2021-10-09 12:13:44 داستان زندگی زهره قایینی
متولد دی ماه ۱۳۳۲ / تهران

پژوهشگر، نویسنده و کارشناس ادبیات کودکان و از بنیان‌گذاران مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان

زهره قائینی در خانواده‌ای فرهنگی زاده شد. از کودکی مادر و پدرش برای او الگوی همدلی با مردم بودند. در نوجوانی از صمد بهرنگی که داستان‌هایش درباره‌ی کودکان محروم روستاها و حاشیه‌ی شهرها بود تأثیر گرفت. در جوانی به دانشگاه شیراز رفت، اما این اندیشه که باید برای بی‌عدالتی‌ها کاری کرد، او را رها نمی‌کرد. به ماهی سیاه کوچولو در داستان صمد بهرنگی فکر می‌کرد که می‌گفت: «زندگی این نیست که توی یک‌ جویبار هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، باید شجاع بود و تا آخر جوی رفت.» این بود که دانشگاه را در نیمه رها کرد و به عنوان آموزگار در یک دبستان در روستایی مشغول به کار شد.

باآن‌‌که عاشق آموزش به کودکان روستایی بود، می‌اندیشید که باید فراتر از یک آموزگار به مردم خدمت کند و در آرزوی رسیدن به یک آرمانشهر هزینه‌های سنگینی هم پرداخت. اما پس از سال‌ها تجربه به این نتیجه رسید که آرمانشهرها در دنیای فرهنگ شکل می‌گیرند. از آن پس همه زندگی‌اش را در کار فرهنگی برای کودکان، به‌ویژه کودکان محروم گذاشت. او به این باور رسید که کلید تغییر در آموزش و ترویج کتابخوانی است.

زهره به شورای کتاب کودک پیوست و همزمان در کارشناسی ارشد کتاب‌داری دانش‌آموخته شد. پس از پژوهش‌های کوتاه‌مدت با نهادهای بین‌المللی، به این نتیجه رسید که باید تاریخ ادبیات کودکان ایران را پژوهید و به ثبت رساند. در همکاری با محمدهادی محمدی، نویسنده و پژوهشگر، «مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان» را بنیاد نهادند و تاریخ ادبیات کودکان ایران را در ده جلد نوشته و منتشر کردند. سه جلد آخر این مجموعه برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال شد.

علاوه‌براین زهره و همکارانش برنامه‌ «با من بخوان» را با هدف تقویت سواد پایه از راه ادبیات و ترویج کتابخوانی طراحی کرده و در بسیاری از مناطق محروم ایران به اجرا گذاشته‌اند. در این برنامه کتاب‌های باکیفیت در دسترس کودکان مناطق محروم قرار می‌گیرد و مربیان و آموزگاران و کتابداران آن‌ها برای سهیم شدن ادبیات با کودکان آموزش می بینند. تاکنون صدها هزار کودک از این برنامه بهره‌مند شده‌اند. این برنامه در سال ۲۰۱۶ بزرگترین جایزه جهانی ترویج کتابخوانی به نام «ایبی آساهی (IBBY-Asahi)» را از آن خود کرد.

زهره قایینی ده‌ها کتاب و مقاله در حوزه‌ی ادبیات کودکان تألیف و ترجمه کرده و جوایز و تقدیرنامه‌های زیادی گرفته است. او بارها داور جایزه‌های بین المللی ادبیات کودکان بوده و تنها ایرانی و آسیایی است که دو دوره در مقام ریاست هیئت داوران جایزه هانس کریستین اندرسن قرار گرفته است. همچنین در سال های اخیر نیز به مدت چهار سال عضو هیئت مدیره دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان بوده است تا صدای ادبیات کودکان ایران در عرصه‌ی بین‌المللی باشد.

نویسنده: شهرزاد حدادان

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.9K viewsedited  09:13
باز کردن / نظر دهید
2021-07-16 08:42:51 ⁠⁣ داستان زندگی منیر نوشین معروف به #معصومه_سیحون
۱۳۱۲–۱۳۸۹ / رشت - تهران

گالری‌دار و هنرمند

معصومه از همان کودکی به نقاشی علاقه‌ی زیادی داشت، به‌خصوص در دوران دبستان. بچه‌ی خیلی درس‎خوانی نبود، اما خوب نقاشی می‌کرد. معلم‌هایش هم با دیدن نقاشی‌هایش او را تشویق می‌کردند. تا دوره‌ی دبیرستان دیگر برای خودش نقاش ماهری شده بود.

بعد از تمام شدن مدرسه، معصومه به پیشنهاد یکی دو تا از دوستانش به کلاس‌های آزاد دانشکده‌ی هنرهای زیبا رفت. کمی بعد در کنکور این دانشکده شرکت کرد و قبول شد. در دوران دانشگاه با یکی از استادانش به نام هوشنگ سیحون که معمار معروفی بود ازدواج کرد. پس از تمام شدن درسش، مدتی در دانشگاه کار کرد، اما بعد کارش را کنار گذاشت تا بتواند نقاشی کند. او نقاشی‌هایش را در چند نمایشگاه به نمایش گذاشت. یک بار در یکی از این گالری‌ها که مدیرش زنی فرانسوی بود، معصومه دید که اثری از مجسمه‌ساز معروف ایرانی پرویز تناولی را گذاشتند جلوی در. او از این اتفاق خیلی ناراحت شد. به نظرش آثار هنرمندان ایرانی شایسته احترام زیادی بودند و ارزش آن‌ها به‌درستی درک نمی‌شد. برای همین تصمیم گرفت خودش یک گالری برپا کند تا بتواند این هنرمندان را به مردم معرفی کند.

معصومه کارش را از فردای همان روز شروع کرد. اولین نمایشگاهش را با کمک همسرش در یک طبقه از خانه‌شان برگزار کرد. قرار شد در این نمایشگاه، آثاری از هنرمندانی همچون سهراب سپهری و پرویز تناولی نمایش داده شود. همه‌چیز روبه‌راه بود، تا این که در روز برگزاری نمایشگاه برف شدیدی شروع به باریدن کرد. معصومه نگران بود که کسی به نمایشگاه نیاید، اما فروغ فرخزاد، دوست معصومه، به او گفت نگران نباش و به سراغ آدم‌های معروفی رفت که می‌شناخت. او آن‌ها را به گالری آورد و نمایشگاه پر شد از آدم‌های علاقمند به هنر. برنامه‌ی گالری تا یک سال آینده پر شد. به این ترتیب گالری «سیحون» جای خودش را در دنیای هنر ایران باز کرد.

بعد از آن معصومه به گرداندن گالری سیحون ادامه داد. او نمایشگاه‌های مختلفی از آثار نقاشی، مجسمه‌سازی و خطاطی هنرمندان ایرانی در این گالری برگزار کرد. معصومه با برگزاری این نمایشگاه‌ها، به شناساندن هنرمندان بزرگی از جمله مکرمه قنبری، حسین زنده‌رودی و سهراب سپهری به مردم کمک زیادی کرد. در سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۸۸ سازمان میراث فرهنگی و انجمن نقاشان ایران از او به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر کردند. حالا گالری سیحون قدیمی‌ترین گالری فعال در ایران به حساب می‌آید که نادر سیحون، پسر معصومه آن را به یاد مادرش می‌گرداند.

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
7.0K views05:42
باز کردن / نظر دهید
2021-06-18 09:31:40 ⁠ داستان زندگی #گلی_ترقی
‌⁣متولد ۱۷ مهر ۱۳۱۸ / تهران

نویسنده

گلی اولین داستانش را در دوازده‌سالگی نوشت؛ داستانی درباره‌ی گم شدن لنگه کفشش در اتوبوس شمیران. پدرش هم نویسنده بود. گلی گاهی کنار پدر می‌ایستاد و تماشا می‌کرد که چه‌طور کلمات جادویی از قلم او روی کاغذ می‌ریزند و قصه‌ای را می‌سازند. کلمات از همان دوران کودکی او را شیفته‌ی خود کردند. او می‌گوید: «من می‌خواستم نویسنده شوم. برو برگشت نداشت. عاشق کلام بودم. دوست داشتم قصه ببافم. حرف بزنم. حرف‌های هیجان‌انگیزِ رنگین».

وقتی گلی کلاس دوم دبیرستان را تمام کرد، به اصرار خانواده‌اش به خارج از کشور رفت تا درس بخواند، اما به گفته‌ی خودش «بی‌پول و تنها» تا روی پای خودش بایستد. در آن‌جا برای درآوردن مخارجش کارهای مختلفی انجام می‌داد. او در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرد و شش سال بعد به ایران برگشت. سپس در دانشگاه تهران اسم نوشت تا دکترای فلسفه بگیرد، اما بعد از سه سال درس را رها کرد و شروع کرد به نوشتن مقاله برای مجلات. در دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران هم در رشته‌ی شناخت اساطیر تدریس می‌کرد.

گلی رویای کودکی‌اش یعنی داستان‌نویسی را فراموش نکرده بود. مرتب در ذهنش قصه می‌بافت و به نوشتن آن‌ها فکر می‌کرد. یک روز که با دوستش فروغ فرخزاد در کافه‌ای قرار داشت، پیش از رفتن به کافه به دیدن مادربزرگش رفت. با دیدن مادربزرگ قصه‌ای در ذهنش شکل گرفت. گلی این قصه را برای فروغ که در آن زمان شاعر معروفی بود، تعریف کرد. فروغ او را تشویق کرد تا حتماً آن را بنویسد. این شد که در سال ۱۳۴۴، اولین داستانش به نام «میعاد» را در مجله‌ی «اندیشه و هنر» منتشر کرد. بعد از آن گلی داستان‌های بیشتری نوشت که در مجلات چاپ شدند. از مجموع این داستان‌ها، اولین کتاب او به نام «من هم چه‌گوارا هستم» منتشر شد. به این ترتیب گلی کم‌کم به نویسنده‌ای حرفه‌ای تبدیل شد و کتاب‌هایش یکی پس از دیگری روانه‌ی کتاب‌فروشی‌ها شدند.

گلی حالا در فرانسه زندگی می‌‎کند، ولی تقریباً هر سال در فصل تابستان به ایران می‌آید. او علاوه بر داستان‌نویسی فیلم‌نامه‌ی دو فیلم «بیتا» و «درخت گلابی» را هم نوشته است که از رویشان فیلم‌های پربیننده‌ای ساخته شد. کتاب‌های گلی خوانندگان بسیاری دارند و اکثر آن‌ها بارها تجدید چاپ شده‌اند. بعضی از داستان‌های او به زبان‌های دیگر هم ترجمه شده‌اند، از جمله داستان «بزرگ‌بانوی روح من» که در سال ۱۹۸۲ در فرانسه برنده‌ی جایزه شد. در کتاب «نویسندگان پیشروی ایران» از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ ایران یاد شده است.

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
5.1K views06:31
باز کردن / نظر دهید