Get Mystery Box with random crypto!

دخترها تسلیم نمی‌شوند

لوگوی کانال تلگرام doxtarha — دخترها تسلیم نمی‌شوند د
لوگوی کانال تلگرام doxtarha — دخترها تسلیم نمی‌شوند
آدرس کانال: @doxtarha
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 4.25K
توضیحات از کانال

قصه‌های زندگی زنانی که توانسته‌اند با وجود همه سختی‌ها به رویاهایشان دست پیدا کنند.
سفارش کتاب زنان پیشرو و ارتباط با ادمین‌ها:
@DoxtarhaModir
@DoxtarhaModir2
آدرس کانال: @doxtarha
صفحه ما در اینستاگرام: www.instagram.com/doxtarha

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-06-10 09:21:46 ⁠⁣ داستان زندگی #پری_صابری
متولد ۱ فروردین ۱۳۱۱ / کرمان

نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر

پری ۱۲ساله بود که برای تحصیل سینما و تئاتر به فرانسه رفت. وقتی به ایران برگشت، نگاه خوبی به تئاتر وجود نداشت. حتی در دانشگاه تهران که او رئیس فوق برنامه‌اش بود، هیچ فضایی برای فعالیت‌های تئاتری در کار نبود. او دراین‌باره با رییس دانشگاه صحبت کرد. آن‌ها تصمیم گرفتند مکانی ویژه را برای فعالیت‌های نمایشی در نظر بگیرند تا مزاحمتی برای دانشکده‌های دیگر به‌وجود نیاید. پری هم یک انباری را انتخاب کرد که آن را به سالن تئاتر تبدیل کردند. کمی بعد گروه تئاتر پازارگاد را با همراهی حمید سمندریان راه‌اندازی کرد. کم‌کم با تلاش‌های این گروه، نمایش‌های مشهور دنیا در تهران اجرا شدند و تئاتر در دل مردم جای خودش را باز کرد.

مدتی بعد به خاطر شرایط کشور کار تئاتر متوقف شد. پری که همیشه عشق زیادی به ادبیات ایران داشت، در این وقفه بیشتر وقت خود را به شرکت در شب شعر و مطالعه‌ی متون کهن ایرانی می‌گذراند. با بعضی از شاعران هم‌دوره‌اش هم دوستی داشت و شیفته‌ی‌ شخصیت آن‌ها بود، مثلاً فروغ فرخ‌زاد و سهراب سپهری. پری نمایش «من از کجا، عشق از کجا» را درباره‌ی زندگی فروغ نوشت که در لُس‌آنجلس اجرا شد. بعد از آن نمایش «من به باغ عرفان» را درباره‌ی زندگی سهراب سپهری نوشت که در سال ۱۳۶۷ در تهران اجرا شد.

با اجرای این دو نمایش پری تصمیم گرفت یک قدم فراتر بگذارد و درباره‌ی آثار کهن ایرانی نمایش بنویسد. خیلی‌ها او را از این کار ترساندند، اما پری فکر می‌کرد عرفان و آثار کهن در دل مردم ایران جای دارند. این شد که با الهام از زندگی عطار نیشابوری، نمایشی نوشت به اسم «هفت شهر عشق». برای اجرای این نمایش در فضای باز کاخ سعدآباد ایوان عطار را درست کردند. مردم این نمایش را خیلی دوست داشتند. حتی وقتی جای نشستن نبود، روی تنه‌‌ی درختان می‌نشستند تا آن را ببینند.

پری صابری از آن موقع تا به حال ده‌ها نمایش ساخته است. او آثار کهن ایرانی را با جنبه‌های دیگر هنر ایرانی مثل موسیقی، حرکات موزون یا تعزیه می‌آمیزد و نمایش‌هایی می‌سازد که به دل مردم در داخل و خارج ایران می‌نشیند. از جمله کارهای مهم او نمایش «شمس پرنده» درباره‌ی دیدار شمس تبریزی و مولاناست که چندین بار به صحنه رفته است. انباری که او سال‌ها پیش در دانشگاه تهران به سالن نمایش تبدیل کرد، امروز «تالار مولوی» نام دارد و هنوز از محبوب‌ترین مراکز فعالیت‌های نمایشی در تهران است. پری جوایز بسیاری در سطح ملی و بین‌المللی برنده شده، مثلاً نشان شوالیه فرانسه، ابن‌سینای یونسکو و چندین لوح افتخار از جشنواره فجر.

نویسنده: #شهرزاد_حدادان

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
4.4K viewsedited  06:21
باز کردن / نظر دهید
2021-06-03 08:59:38 ⁠ داستان زندگی #زهره_اعتضادالسلطنه
متولد ۱۳۴۱ / تهران

زهره وقتی به دنیا آمد با خیلی از بچه‌های دیگر یک تفاوت داشت؛ او دست نداشت، اما در عوض دو پای توانا داشت. وقتی چهارساله بود، مادرش مدادی را لای انگشتان پای او گذاشت و بهش گفت بنویس. زهره اولش فکر می‌کرد از پس این کار برنمی‌آید، اما تلاشش را کرد و موفق شد. بعد از آن مادرش به او کمک کرد یاد بگیرد کارهایش را به جای دست، با پاهایش انجام دهد. رفته‌رفته او آموخت با کمک پاهایش غذا بخورد، لباس بپوشد و حتی بنویسد.

وقتی زهره هفت‌ساله شد، به او اجازه ندادند به مدرسه‌ی عادی برود. مادرش تصمیم گرفت برایش معلم خصوصی بگیرد. بعد از یکی دو سال بالاخره خانواده‌ی زهره موفق شدند او را در یک مدرسه‌ی ویژه‌ی کودکان دارای معلولیت ثبت نام کنند. زهره تا کلاس پنجم در این مدرسه درس خواند. در امتحانات نهایی کلاس پنجم، درخواست کرد به او دقیقاً به اندازه‌ی بقیه‌ی بچه‌ها وقت بدهند. او موفق شد با نمرات ممتاز قبول شود. به این ترتیب از دوره‌ی راهنمایی توانست در مدرسه‌ی عادی درس بخواند.

زهره بعد از گرفتن دیپلمش، در همان دبستانِ خودش معلم ناشنوایان شد. او با لبخوانی و با کمک پاهایش با زبان اشاره به کودکان ناشنوا درس می‌داد. موفقیت در این شغل به زهره انگیزه‌ی زیادی داد. او تصمیم گرفت در کنار کارش هنرهای مورد علاقه‌اش را یاد بگیرد. در یک کلاس خوشنویسی ثبت نام کرد. در آن کلاس با دوستانی آشنا شد که شرایطی شبیه به او داشتند. یک بار که به دیدن نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر رفت، خانمی را دید که با دهانش نقاشی می‌کرد. آن خانم از او پرسید: «دوست داری مثل من نقاشی کنی؟» زهره هم گفت: «آرزومه!». زهره اصول طراحی را از او یاد گرفت و به‌مرور یک نقاش حرفه‌ای شد.

زهره آثار نقاشی‌اش را تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و ۱۰ نمایشگاه خارجی در کشورهای سوریه، لبنان، قطر، دبی، چین، تایلند و مکه برای نمایش و فروش گذاشته است. او علاوه بر نقاشی، گل‌سازی، فرش‌بافی و آشپزی نیز می‌کند. همچنین در ورزش پینگ‌پنگ مهارت دارد و در مسابقاتش موفق به کسب مقام شده است. زهره ۱۴ سال به کار معلمی ادامه داد و بعد برای پرستاری از پدر و مادرش بازنشسته شد. حالا در منزل به کودکانی که شبیه خودش هستند یاد می‌دهد که با پاهایشان مثل دو دست کار کنند. او می‌گوید: «باورم این است وقتی آهنی آبدیده شود، باارزش‌تر می‌شود. هر چقدر انسان هم دچار سختی شود، آبدیده و ارزشمندتر می‌شود. افرادی که با سختی به جایی رسیده‌اند تبدیل به الگو می‌شوند.»

نویسنده: #الهام_نظری⁣


داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
4.0K viewsedited  05:59
باز کردن / نظر دهید
2021-05-27 11:23:19 ⁠ ⁣داستان زندگی مهندس #حبیبه_مجدآبادی
متولد ۲۲ شهریور ۱۳۵۶ / تهران

معمار

حبیبه در کودکی مرتب کتاب می‌خواند یا نقاشی می‌کرد. به ریاضیات هم خیلی علاقه داشت. بنابراین تصمیم گرفت در دانشگاه معماری بخواند. در دوران دانشگاه، یک روز به دفتر مجله‌ی معمار رفت تا از آن‌ها بخواهد پایان‌نامه‌اش را منتشر کنند. دیوارهای دفتر پر بود از پوسترهای مسابقات و اخبار معماری که نظر حبیبه را جلب می‌کرد. خانم بسکی مدیر مجله پس از گفتگو با حبیبه به او پیشنهاد کرد مطالبی را برای این مجله بنویسد. حبیبه چند سال با مجله‌ی معمار همکاری کرد و مقالاتی نوشت که خوانندگان زیادی داشتند.

در طول همکاری با مجله، حبیبه تجربیات خوبی به دست آورد که باعث شد انگیزه‌اش بیشتر شود و دفتر معماری خودش را تأسیس کند. او مرتب مهارتش را در مسابقات مختلف محک می‌زد. اولین آن‌ها مسابقه‌ای بود که مجله معمار با همکاری میراث فرهنگی درباره‌ی بناهای تاریخی ایران برگزار کرد. او در این مسابقه رتبه اول را به‌دست آورد. در مسابقه طراحی برای شهر بم بعد از زلزله بم هم طرح او رتبه آورد. طراحی موزه‌ای در شهر شنژن چین اولین رقابت بین‌المللی‌ای بود که حبیبه در آن منتخب شد. برای داوران مسابقه خیلی جالب بود که او در طراحی‌اش از نمادهای فرهنگی چین استفاده کرده بود.

بعد از آن حبیبه مشغول طراحی معماری پروژه‌های بیشتری شد. یکی از آن‌ها یک ساختمان مسکونی آجری بود. او فکر می‌کرد معماری فقط برای آدم‌های مرفه جامعه نیست و طراحی خانه‌های معمولی در مناطق متوسط شهر هم بسیار مهم است. مالک این پروژه بودجه‌ی زیادی برای طراحی و ساخت نداشت. به همین دلیل حبیبه نمای ساختمان را طوری طراحی کرد که کارگران برای اجرای آن نیاز به مهارت زیادی نداشته باشند. او با الهام از فرش‌بافی ایرانی، نقشه‌ای برای چیدن آجرهای نما تهیه کرد که کارگران بتوانند آن را مثل نقشه‌ی فرش بخوانند و اجرا کنند. به همین دلیل نام این ساختمان را «خانه‌ی چهل‌گره» گذاشتند. این پروژه منتخب جایزه‌ی آقاخان شد که یکی از مهم‌ترین جوایز معماری بین‌المللی است.

استفاده‌ی حبیبه از عناصر محلی ایران در معماری، توجه افراد بسیاری را در جهان جلب کرد. این موضوع باعث شد که کارهایش در دنیا به نمایش درآیند و او را به کنفرانس‌ها و دانشگاه‌های مختلفی از سراسر جهان دعوت کنند تا درباره‌ی ایده‌هایش صحبت کند. از دیگر کارهای او طراحی و ساخت خانه «تقریب» در تهران است که در دنیای معماری و نشریات بین‌المللی به عنوان اثر یک معمار معاصر ایرانی مورد توجه قرار گرفته است. حبیبه می‌گوید «ایران به شعر، ادبیات، فرش و صنایع دستی‌اش شناخته می‌شود، پس بهتر است روی نقاط قوت فرهنگمان کار کنیم و از آثار خارجی تقلید نکنیم». او در کنار معماری مجسمه‌سازی و نقاشی هم می‌کند.

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
4.7K viewsedited  08:23
باز کردن / نظر دهید
2021-04-29 09:04:24 داستان زندگی پریرخ شاه‌یلانی مشهور به #پری_زنگنه

متولد ۱۳۱۸ / کاشان

خواننده

پری‌رخ از بچگی صدای خوبی داشت. گاهی با برادرش برای بچه‌های محله کنسرت برگزار می‌کرد. او برای فراگیری آواز به هنرستان عالی تهران رفت. به خاطر لحن صدایش که به قول یکی از استادانش ابریشُمی بود، روی سبک اپرا تمرکز کرد. بعد از ادامه دادن آن در ایتالیا، آلمان و ژاپن به ایران بازگشت.

یک شب بارانی وقتی پری داشت به سمت خانه رانندگی می‌کرد، ماشینش سر خورد و او بیهوش شد. وقتی در بیمارستان به هوش آمد، حس کرد چشمانش پر از خس و خاشاک شده است. چشمان او با باندی پوشانده شده بود و پری نمی‌توانست آن‌ها را باز کند. او فهمید که نابینا شده است. وقتی دکترها از مدرسه‌های نابینایان با شوهرش صحبت می‌کردند، با خودش فکر می‌کرد که چه‌طور حالا با دو بچه باید دوباره به مدرسه برود.

با گذر زمان پری فهمید نمی‌تواند روند زندگی را متوقف کند و باید در تاریکی به آن ادامه دهد. گاهی رفتار دلسوزی‌آمیز اطرافیان آزارش می‌داد، اما سعی می‌‌کرد با شوخی درباره‌ی شرایط جدیدش از نگرانی‌ها بکاهد. نابینایی پری باعث جدایی او از شوهرش شد و همه‌چیز دست به دست هم دادند تا او مصمم شود که کار آواز را به طور حرفه‌ای از سر بگیرد.

اولین باری‌که در تالار رودکی تهران اجرا داشت، مسئولین پیشنهاد کردند در میان برنامه‌ای که بر پایه‌ی‌ آوازهای آلمانی بود، چند آهنگ ایرانی هم گنجانده شود. پری هم چند آهنگ محلی ایرانی را اضافه کرد و اجرایش خیلی خوب از آب در آمد. بعد از آن کانون پرورش فکری کودکان به او پیشنهاد داد که چند آهنگ محلی و لالایی را انتخاب و به سبک خودش اجرا و ضبط کند. از این مجموعه خیلی استقبال شد و آهنگ‌سازان مشهور دیگری مثل استاد واروژان خواستند با پری همراهی کنند. حاصل این همکاری‌ها صفحه‌هایی شدند که در ابتدا برای بچه‌ها ضبط شده بودند، ولی بین بزرگترها هم مشهور شدند. ترانه‌های محلی ایرانی که هرکدام به لهجه و گویشی و فقط در بین محلات مشهور بودند، به طور حرفه‌ای اجرا و در سراسر ایران محبوب شدند. یکی از این ترانه‌ها که اولین بار پری زنگنه آن را ضبط کرد، آهنگ گنجشکک اشی‌مشی بود. بعدها افراد دیگری هم آن را اجرا کردند.

پری زنگنه علاوه بر جمع‌آوری و انتشار بیش از سیصد ترانه، برای بهبود وضعیت نا‌بینایان هم تلاش می‌کند. از او ده کتاب با موضوعاتی از قبیل آواز، نام‌های محلی ایرانی، یا زندگی نابینایان منتشر شده است.

نویسنده: #شهرزاد_حدادان

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha

https://www.instagram.com/p/COPR4WcJ_Fb/
4.2K views06:04
باز کردن / نظر دهید
2021-04-27 15:16:40 داستان زندگی #حمیده_عباسعلی
متولد ۲۳ اسفند ۶۸ / شهرری

وقتی حمیده هشت‌ساله بود، مادرش او و خواهرش را در یک باشگاه کاراته در نزدیکی خانه‌شان ثبت‌نام کرد. او اولش نمی‌دانست کاراته چیست، اما به مرور زمان هرچه بیشتر به آن علاقمند شد. خواهرش بعد از گرفتن کمربند مشکی کاراته را رها کرد، اما حمیده تصمیم گرفت ورزش را به صورت جدی دنبال کند.

حمیده اولین مدالش را زمانی که نه‌ساله بود در رقابت‌های قهرمانی کشور به‌دست آورد. در نوجوانی ورزش‌های دیگری از جمله بسکتبال را هم امتحان کرد، اما درنهایت به این نتیجه رسید که رشته‌های انفرادی را بیشتر دوست دارد. به همین دلیل کاراته را انتخاب کرد. در آن زمان به کاراته‌کاران زن اجازه داده نمی‌شد که با پوشش سر در مسابقات جهانی شرکت کنند، بنابراین اردوی تیم ملی کاراته‌ی ایران چندان مرتب برگزار نمی‌شد. حمیده اولین بار در بزرگسالی عضو ثابت تیم ملی کاراته شد. وقتی مسئله‌ی پوشش حل شد، او توانست در سال ۲۰۱۰ در مسابقات جوانان هنگ‌کنگ مدال برنز را کسب کند.

هنگامی که حمیده وارد تیم ملی کاراته‌ی بزرگسالان شد، از همه‌ی اعضای این تیم کوچکتر بود. او کمی خجالت می‌کشید و فکر می‌کرد نمی‌تواند موفق شود. اما خودش را باور کرد و با تلاش زیاد تصمیم گرفت هر طور شده در مسابقات آسیا مدال به دست بیاورد. همین اتفاق هم افتاد و او توانست در سال ۲۰۱۱ مدال نقره‌ی آسیایی را به دست بیاورد. سال بعد، نقره‌اش را به طلا تبدیل کرد. در بازی‌های آسیایی اینچئون ۲۰۱۴ برای اولین بار مسابقات زنان از تلویزیون ایران به صورت زنده پخش می‌شد. برای حمیده خیلی مهم بود که در این مسابقات مدال بیاورد تا توانایی زنان در ورزش را به تمام مردم ایران نشان بدهد. او موفق شد در این مسابقات مدال طلا را به‌دست بیاورد. پس از آن مدال‌های رنگارنگ یکی پس از دیگری بر گردن حمیده آویزان شدند. او اولین زن ایرانی است که کشورش را به مدال جهانی کاراته رسانده است.

حمیده همیشه آرزو داشت یک ورزشکار المپیکی شود، اما کاراته در المپیک نبود. بالاخره قرار شد از سال ۲۰۲۰ کاراته به ورزش‌های المپیک اضافه شود. حمیده توانست سهمیه‌ی حضور در المپیک را به دست بیاورد. حالا امیدوار است یکی از اولین زنان ایرانی شود که مدال المپیک را بر گردن می‌آویزند. حمیده می‌گوید «بعضی‌ها فکر می‌کنند ورزش رزمی مخصوص مردان است، اما من این حرف را قبول ندارم. باور دارم که ورزش رزمی به خانم‌ها اعتمادبه‌نفس بالایی می‌بخشد و من هم توانسته‌ام با کاراته این اعتمادبه‌نفس را به‌دست بیاورم.»

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha

https://www.instagram.com/p/CN9g1OfJ6Ok/
3.3K views12:16
باز کردن / نظر دهید
2021-04-01 11:49:14 ⁠ داستان زندگی دکتر #بدرالزمان_قریب
۱ شهریور ۱۳۰۸ – ۷ مرداد ۱۳۹۹ / تهران

زبان‌شناس

بدرالزمان در خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد. وقتی کوچک بود، پدرش برایش اشعار شاهنامه را می‌خواند. شاید همین شعرخوانی‌ها سبب شد که بدرالزمانِ کوچک شیفته‌ی فرهنگ باستانی ایران شود و بعدها عمرش را به پژوهش در این زمینه بگذراند.

بدرالزمان در دانشگاه تهران در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی درس خواند. بعد موفق شد بورس تحصیلی بگیرد و برای ادامه‌ی تحصیلاتش به آمریکا رفت. در مدت هفت سال زندگی‌اش در آمریکا، در دانشگاه‌های معتبر آن کشور درباره‌ی زبان‌های باستانی ایران تحصیل، تحقیق و کار کرد. او می‌خواست این زبان‌های باستانی را زنده کند. بعضی از این زبان‌ها از جمله زبان سُغدی برای ایرانیان ناشناخته بود. اهمیت زبان سغدی به این دلیل است که کلمات زبان فارسی بیشتر از هر زبان باستانی دیگری، از این زبان گرفته شده‌اند. بدرالزمان سُغدی و زبان‌های باستانی دیگر را یاد گرفت و درباره‌شان تحقیقات بسیاری کرد. کمی بعد خبردار شد که کتیبه‌هایی به زبان‌های باستانی از شاهزادگان ساسانی در چین پیدا شده است. او موفق شد این کتیبه‌ها را برای اولین بار بخواند و ترجمه کند. به این ترتیب بخشی فراموش‌شده از تاریخ ایران را زنده کرد.

بدرالزمان اولین ایرانی‌ای بود که زبان سغدی را به خوبی یاد گرفت. به همین دلیل به ایران برگشت تا آن‌چه را که یاد گرفته بود به دانشجویان ایرانی درس بدهد. پس از بازگشت، در دانشگاه شیراز شروع به تدریس کرد. در شیراز او دانشجویانش را به تخت جمشید می‌برد تا آن‌ها بتوانند کتیبه‌ها را از نزدیک ببینند و بخوانند. خودش هم در این زمینه تحقیقاتی انجام داد. بعد از چند سال تدریس، به دانشگاه تهران رفت و در آن‌جا به مقام استادی رسید. همزمان در دانشگاه‌های مطرح جهان از جمله هاروارد هم پژوهشگر و استاد مهمان بود.

بدرالزمان برای اولین بار یک فرهنگ لغت زبان سغدی به زبان‌های انگلیسی و فارسی نوشت. این کتاب یکی از مراجع اصلی برای یادگیری این زبان باستانی در ایران و جهان است. او پس از بازنشستگی از دانشگاه، تحقیقاتش را در فرهنگستان زبان و ادب فارسی ادامه داد. تا به امروز، او تنها زنی است که به عنوان عضو پیوسته‌ی این فرهنگستان انتخاب شده است. دکتر بدرالزمان قریب کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری نوشت. جوایز مختلفی را هم برای فعالیت‌هایش دریافت کرد. او در سال ۱۳۸۱ چهره‌ی ماندگار شد.

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
4.2K views08:49
باز کردن / نظر دهید
2021-03-26 10:57:31 ⁠⁣ داستان زندگی #سودابه_انسان_نژاد
متولد ۱۲ آبان ۱۳۵۴ / مراغه

راننده کامیون‌های باری و ترانزیت

سودابه از کودکی رانندگی را خیلی دوست داشت. گاهی سر کوچه می‌ایستاد و کامیون‌ها را تماشا می‌کرد. در دلش آرزو می‌کرد که ای کاش می‌توانست شاگرد راننده شود، اما هیچ دختری را در این شغل ندیده بود. آن موقع اصلاً تصور نمی‌کرد روزی خودش یکی از اولین زنان راننده‌ی ماشین‌های سنگین و ترانزیت در ایران شود.

وقتی دیپلمش را گرفت چند سالی به کار عکاسی از مراسم مشغول شد. در همان زمان‌ها گواهینامه‌ی ماشین‌های سنگین را هم گرفت. از یکی از آشنایانش خواهش کرد تا اجازه بدهد با ماشین او تمرین رانندگی کند. کمی بعد به عنوان راننده کامیون در شرکتی مشغول به کار شد. آن‌قدر کارش را خوب انجام داد که مدیرانش مرتب تشویقش می‌کردند. سودابه عاشق کارش بود، به همین دلیل تصمیم گرفت آن را جدی‌تر دنبال کند. بنابراین به اداره‌ی راهنمایی و رانندگی رفت تا مدارک ترانزیت بین‌المللی بگیرد. در آن‌جا بهش گفتند مگر می‌شود یک زن راننده‌ی ترانزیت شود؟ سودابه گفت من به این شغل علاقه دارم و می‌خواهم راننده‌ی بین‌المللی شوم. بارها به آن‌جا رفت تا این که بالاخره مسئولان قبول کردند به او مدرک ترانزیت بین‌المللی بدهند. به این ترتیب اولین زنی شد که این مجوز را در ایران دریافت کرده است.

سودابه عاشق جاده است. در این سال‌ها به خاطر شغلش به شهرهای مختلف سفر کرده است. او می‌گوید «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. من در طول فعالیت کاری‌ام به شمال و جنوب، به بندر و مناطق مرزی و شهرهای مرکزی سفر کرده و تجربه‌های بسیاری به دست آورده‌ام. با سفر به شهرهای مختلف با فرهنگ‌های بسیاری آشنا شدم و از نکات اخلاقی آن‌ها استفاده کرده‌ام.» مردم وقتی او را پشت فرمان تریلی می‌بینند بسیار خوشحال می‌شوند و برایش دست تکان می‌دهند.

حالا سال‌هاست که سودابه پشت فرمان کامیون و تریلی می‌نشیند. او راننده‌ی بسیار ماهری است و هرگز تصادف نکرده است. سودابه تابه‌حال پنج بار در استان و کشور به عنوان راننده‌ی نمونه انتخاب شده است. به زودی رانندگی بین ایران و اروپا را هم آغاز خواهد کرد. سودابه می‌گوید «بعضی‌ها وقتی توانایی من را می‌بینند به من می‌گویند خیلی مردی، اما من این حرف را دوست ندارم. من یک زنم، یک دختر، یک خواهر، یک مادر؛ زنی که رانندگی می‌کند و از کارش لذت می‌برد.»

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.8K views07:57
باز کردن / نظر دهید
2021-03-14 11:07:57
خبر خبر

برای خرید کتاب زنان پیشرو از امروز تا پایان عید نوروز یک کد تخفیف ۲۵ درصدی از نشر هوپا گرفتیم

در این کتاب که سال گذشته منتشر شد، ما داستان زندگی ۵۰ زن پیشروی ایرانی رو به زبانی ساده برای نوجوانان - و البته باقی گروه‌های سنی در صورتی که بخوان :) - نوشتیم.

لینک اطلاعات بیشتر درباره‌ی کتاب و خرید اینترنتی

پیشاپیش سال نوی خوبی رو برای همه آرزو می‌کنیم

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.7K views08:07
باز کردن / نظر دهید
2021-03-07 18:34:43 ⁠ داستان زندگی «دکتر #مینا_ایزدیار»
۹ مهر ۱۳۲۸ – ۳۱ خرداد ۱۳۹۲ / متولد کرمان

پزشک و بنیان‌گذار انجمن تالاسمی ایران

مینا در خانواده‌ای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد. سال‌های اول دبستان را در کرمان گذراند و بعد با خانواده‌اش به تهران آمد. در سال ۱۳۴۶ با رتبه‌ای عالی در رشته‌ی پزشکی دانشگاه تهران قبول شد و تحصیلاتش را شروع کرد. کمی بعد ازدواج کرد و به آمریکا رفت. سپس به ایران برگشت و مشغول به کار شد. پس از چندین سال کار در مقام پزشک و به‌خصوص پزشک کودکان، مینا به این فکر افتاد که انجمنی برای بیماران مبتلا به تالاسمی تأسیس کند. تالاسمی یک جور بیماری خونی است که بعضی از افراد از زمان تولد به آن مبتلا هستند. مینا می‌دانست که داروهایی برای درمان و آزمایش‌هایی برای پیشگیری از این بیماری وجود دارد. هدفش از تأسیس این انجمن حمایت از بیماران تالاسمی و آموزش افراد برای پیشگیری از آن بود.

تلاش‌های مینا بالاخره در سال ۱۳۶۸ به نتیجه رسید و انجمن بیماران تالاسمی ایران تأسیس شد. مینا ریاست این انجمن را به عهده گرفت. او و همکارانش در این انجمن تلاش‌های بسیاری برای درمان و پیشگیری از تالاسمی انجام دادند. خواهر مینا یعنی نینا ایزدیار، در آن زمان تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ای رادیویی درباره‌ی مسائل علمی به نام «جهان دانش» بود. نینا با کمک خواهرش تقریباً هر ماه یکبار تازه‌ترین خبرها را درباره تالاسمی در رادیو اعلام می‌کرد. خود مینا هم گاهی به تلویزیون می‌رفت و درباره‌ی این مسائل صحبت می‌کرد. انجمن از روش‌های مختلف به بالا بردن آگاهی افراد در این زمینه کمک می‌کرد.

امروز در ایران تعداد کودکانی که با بیماری تالاسمی به دنیا می‌آیند از ۱۵۰۰ نفر به کمتر از ۳۰۰ نفر در هر سال رسیده است. با تلاش‌های مینا و همکارانش، ایران اولین کشور در حال توسعه‌ای شد که تمام مبتلایان تالاسمی در آن شناسایی شدند و تحت پوشش انجمن تالاسمی ایران قرار گرفتند. این تلاش‌ها الگویی برای کشورهای دیگر شد تا آن‌ها هم در این زمینه فعالیت‌هایی را انجام دهند.

مینا فرشته‌ی نجات بیماران تالاسمی و سرطانی بود. او با سختکوشی و مهربانی آن‌ها را درمان می‌کرد. بسیاری از این بیماران با کمترین مشکل به زندگی ادامه می‌دهند. او در طول سال‌های کارش تحقیقات بسیاری در زمینه‌ی پزشکی انجام داد و مقاله‌های مهمی در این زمینه نوشت. به یاد او هر سال در روز تولدش نهم مهرماه، جشنواره علمی دکتر مینا ایزدیار برگزار می‌شود که در آن به محققان موفق این حوزه جایزه داده می‌شود.

نویسنده: #الهام_نظری

داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمی‌شوند» بخوانید.
@doxtarha
3.8K views15:34
باز کردن / نظر دهید