2023-04-09 00:16:02
چو سال كهنه رفت و نو برآيد،
به سال نو، نوين انديشه بايد
خلايق! عمر خورشيد پسين است
پس از امروز، پيري در كمين است
@dozabaneh
دمي كودك، سپس بُرنايي و پير
بميري و نبيني اين جهان سير!
دم رفتن كه با پاهاي خود رفت؟
تو گويي عمر آتش بودي و نفت!
خوري افسوس از تاراج عمرت،
دگر رفت آن توانايي و قدرت!
گرانمايه ترين گنجت زمان است
زمانه چون سگ تازي دوان است
ندانم از چه باشد زر گرامي
وليكن عمر، مفتِ دَمّ آبي!
@dozabaneh
اگر ما عمر خود بر باد داديم،
چرا اين را به بچه ياد داديم؟
چرا بايد كه عمر نازنينش،
تبه گردد؛ چو بَد شد هم نشينش؟
من و تو هم نشين اين گلانيم
هم الگو، هم وليِّ كودكانيم
نديدي كودكان پر جنب و جوشند؟
به هر دم در تكاپوي و خروشند؟
بطالت را "بزرگتر" ياد دادي!
كه كودك كاهل از مادر نزادي!
ز عهد كودكيّت ياد داري؟
كه هر لحظه بُدي مشغول كاري؟
به بوييدن، چشيدن، لمس و ديدن
شنيدن، روي بالشها پريدن
@dozabaneh
چو دانشمند علم تجربيات
بُدي مشعول دركِ ماديّات
پدر، مادر، عمو، دايي و عمه ت
نشسته دور هم دائم به غيبت
<<بچه! بنشين! ندو! نپّر از آن ور!
صداي جيغ تو كرده مرا كر!>>
بدين افسون به افسارت كشاندند
تو را آرام پيش خود نشاندند
نشستي پيش ايشان پاي غيبت،
شدي همچون بزرگان بي مروّت!
به جاي جنب و جوش و كشف آفاق،
شدي آدم بزرگِ رند و قالتاق!
@dozabaneh
بُدي غوره بدان ترشي و تيزي
كه شيرين ناشده، گشتي مويزي!
برفت آن كودكي و حس شاداب
كنون مادر، پدر گشتي تو! درياب!
@dozabaneh
729 views21:16