Get Mystery Box with random crypto!

#پارت233 هیچی نمیگه ، طاقت نمیارم و میپرسم : -چی شده سه | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت233


هیچی نمیگه ، طاقت نمیارم و میپرسم :
-چی شده سها ؟
دستی به گونه هاش میکشه و در حالیکه علنا سعی میکنه جلوی بغضشو بگیره میگه : امروز دیدمتون !منتظر و خجالت زده بهش نگاه میکنم ، در حالیکه اشک هاش دوباره جاری شده میگه : عاشقش شدم ! به خدا قسم عاشق شدم ، با نگاه اول ... چنان عاشقش شدم که روز و شبمو ازم گرفته ! ترمه تو که میدونی من کل عمرم و با این و اون رفیق بودم ، تا حالا دیدی برای یک کدومشون اشک بریزم ؟ اما کیان انقدر مردونگی داشت ، انقدر با پسر های رنگ و وارنگه دورم فرق داشت که خیلی راحت دلم و بهش باختم، اما اون تو رو میخواد ، پسش بزن ترمه ! من اگه الآن به بابا مامانت میگفتم باز چیزی تغییر نمیکرد ، میخوام خودت به خاطر دوستیمون پاتو از زندگیه کیان بکشی بیرون ! طاقت ندارم ببینم ! به خدا قسم سختمه ببینم کیانی که روز و شب تو خیالم میپرستمش تو رو میخواد با اخم نگاهش میکنم ، دلم میخواد با پررویی بهش بگم : همینم مونده به خاطر توی ایکبیری شوهرم و طلاق بدم ، اما نمیخوام اوضاع از اینی که هست بدتر بشه ، فعلا سها آتو بدی از من و کیان دستش داره .در کمال تعجب به اینکه گفت عاشق کیان حسودیم نشد ،غیرتی ام نشدم اتفاقا ته دلم ذوق کردم که کیان فقط و فقط منو دوست داره و از همه مهم تر مال منه !