Get Mystery Box with random crypto!

#پارت235 لرزش اندامشو میبینم ، حسادت چشم هاشو ، نفرت کلا | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت235


لرزش اندامشو میبینم ، حسادت چشم هاشو ، نفرت کلامشو میبینم و خودم و به خریت میزنم یه جورایی نیروی عشقو دسته کم میگیرم ، نمیفهمم آدم عاشق از قلبش فرمان میگیره ، مغزش از کار میوفته هم کور میشه و هم کر !
هیستیریک چندین بار سرشو تکون میده و میگه : تو فکر کن من رفتم ، من کیان و فراموش کردم فکر کردی باباتو نمیشناسم ؟ پیش پای تو داشتن راجع به عقدت با سهیل صحبت میکردن ، مراسم خواستگاري امشب که شرط میندم حتی روحتم ازش بی خبره ! میدونی چرا ؟ چون نظر تو احساساته تو اهمیتی نداره بالا بری ، پایین بیای تو رو به کیان نمیدن تو نشون شده ی سهیلی !
ترمه بی تجریه ای ! من نگاه جنس مخالفو خوب درک میکنم ! حس کیان به تو عشق نیست ، خسته میشه اگه به حرفم ایمان نداری امتحانش کن چمیدونم یه کاری کن تا بهت ثابت بشه اما به خاطر کسی که امروز هست فردا میره جلوی خانوادت واینستا ! من صبر میکنم ، منتظر میمونم کیان به زودی ترکت میکنه موندگار نیست ! لبخند محوی میزنم ، حرفهاش در نظرم مضحک ، اونقدر به کیان و مردونگیش ایمان دارم که حرفهای صد من یه غاز سها و امثال سها روم تاثیر نداره نمیخوام باهاش بحث کنم از یه طرفیم به خاطر سهیل و اینکه امشب میاد حالم بدجور گرفته شده !سری تکون میدم و مردد میگم: