Get Mystery Box with random crypto!

#پارت240 -من سالهاست که خفه شدم ، سالهاست تقاص حماقت و ب | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت240


-من سالهاست که خفه شدم ، سالهاست تقاص حماقت و بچگیم و میدم ، زندگی زهرا رو دیدم که نابود شد ، شهریارو دیدم .... مکث میکنه ، اشکش در میاد ، با حالت زار و درمونده ای میگه :محمد و دیدم و خفه شدم ، دیگه نه صابر به ولای علی ترمه رو بدی به سهیل چیزایی رو علنی میکنم که حتی به ذهنتم خطور نمیکنه. جا خوردن آقا جونو میبینم ولی ضربان کوبنده ی قلبم اونقدر زیاده که قدرت فکر کردن و تجزیه تحلیل همه چیزو ازم گرفته ! چشمام روشون در نوسانه ، مادرم با صورت اشک بار نفس نفس میزنه و پدرم با خشمی که درونش شعله میکشه به مادرم نگاه میکنه !
هممون منتظر بودیم تا آقاجون بگه باشه و نفس حبس شده ی هممونو برگردونه اما کی تا حالا دیده حاج صابر زیر
قولش بزنه و حرفشو دو تا کنه ؟ با تحکم که خیلی خوب میفهمیم حرف آخره میگه :امشب میان همه باید آماده باشن ، همتون ... مخالفت و نافرمانی نبینم و نشنوم ...انگشت اشارشو به سمت من میگیره و با تهدید ادامه میده :مخصوصا تو ! زیرزیرکی با سهیل مخالفت کنی و چیزی بهش بگی چنان توی اتاق حبست میکنم که رنگ خورشیدو هم نبینی ! بحث همین جا تموم شد ، برید برای شب آماده بشین !