Get Mystery Box with random crypto!

#پارت245 پوزخندی میزنم و میرم جلوی آیینه روی صندلی میشین | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت245


پوزخندی میزنم و میرم جلوی آیینه
روی صندلی میشینم و توی آیینه به چشمهای کم نورم نگاه میکنم .دستم و روی گونه ام میذارم و از اونجا تا روی لبم امتداد میدم ، این فاصله مسیر رفت و آمد لبهای داغه کیان بود !
چشمهام و میبندم و سعی میکنم توی خیالم حس کنم کنارمه ، درست مثل همین پنج روزی که باهم بودیم . درست مثل همین پنج روزی که وقتی من از حموم میومدم از پشت بغلم میکرد و گردنم و عمیق بو میکرد و با صدای
خش داری می گفت : بوی زندگی میدی اما داری وسوسه ام میکنی ، داری با این عطر تنت دیوونه ام میکنی ترمه . آهی میکشم که همون لحظه در باز میشه و زهره وارد میشه .منتظر بهش نگاه میکنم، تلفنه بی سیم رو به سمتم میگیره و با صدای آهسته ای میگه :مستانه خانم ! تلفنو ازش میگیرم و با اشاره ی سر ازش میخوام بره بیرون .چشمی میگه و از اتاق بیرون میره ، گوشی و کنار گوشم میذارم و با گفتن کلمه ی بله ازش میخوام حرفشو بزنم .
طولی نمیکشه که صداش به گوشم میرسه : ترمه جلوی در خونتونم میای بیرون ؟ متعجب میگم : جلوی در خونه ی ما چیکار میکنی ؟