#پارت246 مستانه : بابا اومدم بپرسم این پنج روز کجا بودی ؟ | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت246
مستانه : بابا اومدم بپرسم این پنج روز کجا بودی ؟ خوب بیا بالا ! مستانه : نمیشه صدامونو میشنون با ماشین اومدم بیا کوچه پشتی پارک کردم میشینیم توی ماشین! بیحوصله باشه ای میگم و تلفنو قطع میکنم ! از اونجایی که شلوار پام مشکی بود ، سرسری مانتویه دخترونه ی مشکی رنگی هم روی تیشترتم میپوشم و بعد از این که شالم و روی سرم انداختم از اتاق میرم بیرون ! مامانم طبق معمول جلوی پنجره روی صندلیه متحرکش نشسته . صدای پامو میشنوه و مسیر نگاهش و به سمت من خاتمه میده . لبخندی میزنم و میگم : مستانه با ماشین اومده جلوی خونه ، یه سر میرم بیرون ببینم چیکارم داره ! لبخندی میزنه و سری تکون میده . با لبخند از خونه خارج میشم .نگاهی به کوچه میندازم کسی نیست ، یادم میاد که مستانه گفت کوچه پشتی ماشین و پارک کرده .
دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام