Get Mystery Box with random crypto!

#پارت249 بهت زده نگاهش میکنم و با خودم فکر میکنم کیان چقد | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت249


بهت زده نگاهش میکنم و با خودم فکر میکنم کیان چقدر ترسناک شده ! با اینکه ترسیدم اما مکث بیشتر از اینو جایز نمیدونم :چی ..بگم ؟
چشمهاشو میبنده انگار داره با تمام توانش مقابله میکنه تا نکوبه توی صورتم . بعد از یک مکث نسبتا طولانی با عصبانیت و شمرده شمرده میگه :
-تو پای تلفن به من چی گفتی ؟ یادت رفته ؟ یا خودتو زدی به خریت؟با اینکه در حد مرگ ترسیدم اما عزمم و جزم میکنم و میگم :حقیقتو گفتم ، سهیل طاقتش تموم شده گفته باید هر چه زودتر ترمه مال من ...با سیلی محکمی که با پشت دست به صورتم میزنه ، حرف توی دهنم میمونه .ناباور به کیان نگاه میکنم ، هیچ اثری از پشیمونی توی چشمهاش نیست ، تنها چیزیکه به وضوح پیداست یه خشم عمیق که تا مغز استخونش نفوذ کرده . اینبار منم عصبانی میشم ، عصبانیت باعث میشه جسارت به خرج بدم و از ماشین پیاده بشم . دستی به گونم میکشم ، اشکام جاری میشه .