Get Mystery Box with random crypto!

#پارت257 از این همه حرفی که یه زمانی حتی توی خوابمم نمیدیدم | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت257


از این همه حرفی که یه زمانی حتی توی خوابمم نمیدیدم و الان کیان داره نثار من میکنه ، اشک شوق توی چشمم
جمع میشه .چشمهامو دوباره و سه باره میبوسه ، پیشونی اشو به پیشونیم میچسبونه و میون نفس های عمیقی که میکشه میگه دیگه برو، سری به آرومی تکون میدم و ازش فاصله میگیرم ، نفسشو آه مانند بیرون میده و صاف میشینه . برای بار دوم میخوام پیاده بشم که باز صدام میزنه ، لبخند محوی میزنم و منتظر بهش نگاه میکنم ، اشاره ای به
پنجره ی اتاقم میکنه و میگه : امشب پشت این پنجره یه نفر هست که شب سختی رو میگذرونه .
با ناراحتی میگم :کیان من ...
میپره وسط حرفم و میگه : هیشش چیزی نگو ، دیگه برو ! مغموم سری تکون میدم و از ماشین پیاده میشم ؛ با قدم های آهسته ، کوچه رو دور میزنم و به سمت خونمون میرم.