Get Mystery Box with random crypto!

#پارت277 هیچ جوابی برای حرفم نداره برای همین سرشو جلو میاره | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت277


هیچ جوابی برای حرفم نداره برای همین سرشو جلو میاره و ترجیح میده با لبهاش مهر سکوتو به لبهام بزنه .چشمهامو میبندم ، حتی حرکات وحشیانه اشم بوی وداع میده .دستمو لا به لای موهاش میبرم و سعی میکنم تمام افکار منفیمو دور کنم ، بسه هرچقدر ازش قول گرفتم بمونه ، بسه هرچقدر بهش گفتم نباشی میمیرم .حداقل امشب ، حداقل این لحظه از این فاصله ی کم و این نزدیکی با شوهرم لذت ببرم چی میشه مگه ؟ با دستش به لا به لای موهام چنگ میزنه ، اونقدر از خود بی خود شده که نمیفهمه موهامو با فشار کمی داره میکشه، خندم میگیره و همین خنده باعث میشه صورتشو ازم فاصله بده ، به لبهاش نگاه میکنم ، حتی یک لبخند مصنوعی هم روی لبش نیست .
پیشونی اشو به پیشونی ام میچسبونه و میون نفس های عمیقی که میکشه میگه :
-خیلی دوستت دارم ، اینو هیچ وقت فراموش نکن !لبخندی میزنم ، دستامو پشت گردنش میذارم و سرمو میبرم بالاتر و اینبار من برای بودن با کیان پیش قدم میشم ، نه اون ، من نفسشو قطع میکنم نه اون ، من با وحشی گریام دیوونه اش میکنم نه اون .اصلا نمیفهمم از این خلسه ی شیرین چقدر میگذره ، یک دقیقه ، ده دقیقه ، یک ساعت اما همینو میدونم که کیان با کلافگی و چشمهایی قرمز شده ازم فاصله میگیره و با نهایت سرعت از اتاق بیرون میره .