Get Mystery Box with random crypto!

#پارت278 اونقدر بی حس و بی رمق هستم که دنبالش نرم اما با خود | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت278


اونقدر بی حس و بی رمق هستم که دنبالش نرم اما با خودم میگم کاش حداقل مهلت میداد تا میگفتم من ناراضی نیستم ، حتما نباید سر قولت بمونی . از صدای شرشر آب متوجه میشم رفته دوش بگیره . بلند میشم و مانتو مو بیرون میارم ، لباسم مناسب بود همون تونیک بنفش رنگه مهمونی .
مانتومو به کناری پرت میکنم و سرمو روی بالش میذارم .چشمهامو میبندم و سعی میکنم تمام لحظه های خوبه چند لحظه قبلو تو ذهنم مجسم کنم
*سختی ولی سنجیدنت را دوست دارم
فلسفه ای فهمیدنت را دوست دارم
آرامشی، مثلِ هوایِ بعدِ باران
حسِ خوشِ بوییدنت را دوست دارم
گاهی شبیه انتهایِ تلخِ سیگار
تلخی ولی بوسیدنت را دوست دارم*
انقدر منتظر میمونم که چشمهام کم کم روی هم میوفتن ، بیخیال اومدن کیان پتو رو ، روی خودم میکشم و
میخوام به آغوش خواب برم که سر و کله ی کیان هم پیدا میشه ، با دیدن من یک تای ابروشو بالا میندازه و میگه :بدون من میخواستی بخوابی .

دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام



@tabliq660