Get Mystery Box with random crypto!

#پارت281 *پُر از اِبهام و تردیدی همچون نامه ای سر بسته گاه | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت281


*پُر از اِبهام و تردیدی
همچون نامه ای سر بسته
گاه
نمیشود فَهمید
چه می گذرد در تو
یا "دوستَت دارم" های عاشقانه
با بوی نرگسی
و یا خبر مسافرتِ طولانی
در یک عَصر جُمعه ای
تو یک ناگهانی
و مَن هربار
مُشتاقانه می خوانَمت
حتّی اگر حادثه باشی !*
***
با قدم های بلند از مدرسه خارج میشم ، مستانه تند تند پشت سرم میاد و در آخر بازومو میکشه ، برمیگردم سمتش و با صدای نسبتا بلندی میگم :
-چیه مستانه ؟ بذار به حال خودم باشم ، انقدر پاپیج من نشو .
مستانه: خوب حداقل بذار منم باهات بیام با این عصبانیت بری تا اونجا نمیرسی .بغض میکنم ،مثل تموم این یک ماه که هر لحظه بغض کردم و کیان ندید ، به سختی میگم :دلم براش تنگ شده مستانه ، درست یک هفته است که جواب اس ام اسمم نمیده بارها بهش گفتم کی همه چیزوعلنی میکنی اما هر بار به یک طریقی منو از سر خودش باز کرده .به خدا دارم از دوریش میمیرم ، میخوام از دلتنگی قلبمو از سینه در بیارم بذار حداقل برم و باهاش حرف بزنم ، رو
در رو ازش بپرسم چرا این کارو با من میکنه .مستانه که از صدای بلندم ترسیده نگاهی به اطراف میندازه و میگه :باشه ، باشه برو اما مواظب خودت باش هر خبری گرفتی بهم بگو باشه ؟
با ناراحتی سری تکون میدم و ازش فاصله میگیرم .بعد از اون شب دیدار هام با کیان کم و کمتر و در نهایت قطع شد ، رنگ نگاهش عوض شده بود هر بار میدیدم وخودخوری میکردم اما چیزی نمیگفتم این اواخر هم که منو حتی لایق یک اس ام اسم نمیدونست .با همون بغضی که از سر دلتنگی بیخ گلومو گرفته دستمو برای تاکسی بالا میبرم و وقتی جلوی پام نگه داشت سوار میشم .