#پارت282 با همون بغضم آدرس خونه ی کیان به راننده تاکسی میدم | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت282
با همون بغضم آدرس خونه ی کیان به راننده تاکسی میدم و با همون بغضم به این فکر میکنم که حتی کیان هم نتونست منو تحمل کنه ، اما مگه من چیکارش کردم ؟ امروز آخرین امتحانمم داده بودم و امروز روزه موعود بود ، روزیکه باید همه چیز علنی میشد اما کو کیانی که لحظه شماری امروز و میکرد ؟ با همون بغضم با انگشتهای دستم بازی میکنم ، دلم گرفته ، خیلی هم زیاد ! طاقت اینکه ببینم باهام سرده رو نداشتم .از اون گذشته میترسیدم ، ترسو تو سلول به سلول بدنم احساس میکردم . اگه ازم خسته شده باشه ؟ اگه دیگه منو نخواد ؟ با همون بغضم ... با بغض که نه ، دیگه خبری از بغض نیست ، اون بغض ترکیده و خودشو با این اشک های پی در پی روی صورتم نشون میده . دست های یخ زدم و بالا میارم ، میلرزن ! مگه من چند سالمه که دستام بلرزن ؟ هجده سال !
دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام