#پارت302 با خودش میگه : منظور اینا ترمه ی منه ؟ ترمه ی کیان | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت302
با خودش میگه : منظور اینا ترمه ی منه ؟ ترمه ی کیان ؟ ترمه ی من بی رحم نیست که کیانشو تنها بذاره ، ترمه که مثل من نامرد نیست تا وسط راه ولم کنه .درگذشت ترمه فرزان ، اینا چی دارن میگن ؟ مگه نمیدونن ترمه عاشق منه ؟ آدم عاشق که اینطوری نمیره میره ؟ دستاش میلرزن ، دست های امیرکیان مهرزاد میلرزن ، میخواد سقوط کنه که کسی بازوشو میگیره ، دیوانه وار برمیگرده و با دیدن فرزاد تند تند میگه: -فرزاد اینها مسخره بازی راه انداختن ، میگن ترمه ی من درگذشت فرزاد من نمیتونم تو برو بگو ترمه کیانشو تنها نمیذاره ، فرزاد برو بهشون بگو ترمه ی من از پیشم نمیره ، برو بهشون بگو ترمه چشمهاشو از کیان دریغ نمیکنه ، با نبودنش مجازاتش نمیکنه . فرزاد با یک دنیا غم به برادرش که علنا میلرزه و چشمهاش به اشک نشسته نگاه میکنه ، برادرانه کیانو در آغوش میکشه و با ناراحتی میگه : کیان سرنوشتش این بوده ، گفتم نیا تا خودم یواش یواش بهت بگم اما اومدی و دیدی ، باید کنار بیای کیان ، ترمه از خونه ی شما که بیرون اومده ، ظاهرا به بدترین وضع ممکن تصادف کرده و همون لحظه هم از دنیا رفته ، تسلیت میگم داداشم . تکون شدیدی که کیان میخوره فرزادو میترسونه ، ازش فاصله میگیره ، کیان مثل دیوونه به یه نقطه خیره شده صورتش دیگه رو به کبودی میزنه ، فرزاد با نگرانی دست هاشو کنار صورت کیان میذاره و تکون خفیفی بهش میده در همون حال میگه : -کیان به خودت بیا ، سخته میدونم اما به نبودش عادت میکنی ، حتی ترمه هم راضی نیست اینطوری خودت عذاب بدی کیان .