#پارت305 اومدن مستانه رشته ی افکارشو پاره میکنه ، نگاهش که ک | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت305
اومدن مستانه رشته ی افکارشو پاره میکنه ، نگاهش که کیان میوفته ، خشم چشمهاشو پر میکنه ، با عصبانیت به سمتش میاد و وقتی بهش میرسه با تمام توان سیلی محکمی به کیان میزنه . صورت کیان به سمت راست متمایل میشه ، با خودش میگه اگه مستانه میدونست چه آتیشی به جونم افتاده مطمئنا سعی نمیکرد با سیلی اش عذابم بده ، اما سکوت میکنه ، مستحق که بشنوه .مستانه انگشت اشاره اشو تهدید وار جلوی کیان تکون میده و میگه : -اینو زدم فقط به خاطر اشکهایی که ترمه به خاطر تو ریخت ، چطور تونستی کیان ؟ چطور تونستی به بازیش بگیری ؟ چطور تونستی با بی رحمی دل ترمه رو بشکنی؟دستاش مشت میشن ، اونقدر که انگشتاش رو به سفیدی میزنن .خیره به چشمهای مستانه ، اشکاش برای بار هزارم تمدید میشن ، دل مستانه نمیسوزه با بی رحمی میگه : -کیان ترمه خیلی تنها بود ، تو که اومدی عوض شد ، عاشق شد نباید این کارو میکردی الان خوشحالی ؟ نیست دیگه ترمه نیست مرد ، ترمه مرد کیان ، امروز خاکش میکنن . میتونی یه عمر با این عذاب زندگی کنی ؟ کیان انگشت شصت و اشاره اشو روی چشمهاش میذاره ، لرزش شونه هاش نشون دهنده ی عذابی که میکشه ، مستانه ادامه میده :
دوستان رمان خیال تو خیلی طولانیه هرکی رمان کامل خیال تو میخاد پیام بده بگه رمان خیال تو میخام