#پارت306 -ازت یه جواب میخوام ! میتونی بعد از این با خیال را | دکتر انوشه(خیال تو)
#پارت306
-ازت یه جواب میخوام ! میتونی بعد از این با خیال راحت به زندگیت برسی ، به من نگاه کن ! میتونی زندگی کنی ؟ صبرش تموم میشه ، با صدای بلندی داد میزنه : -من دوستش داشتم مستانه ! مستانه با خیرگی و تاسف نگاهش میکنه ، کیان با اینکه صداش تحکم نداره اما ناله میکنه و میگه :من در حقش بد کردم مستانه ، خیلی بد کردم ، دیگه به حرفم گوش نمیده ، بهش میگم برگرد برنمیگرده ، بهش میگم بیا و به همه ثابت کن منو تنها نذاشتی اما نمیاد ، من به پات میوفتم بگو برگرده ، بگو فقط برگرده اصلا از من متنفر باشه! مستانه : تو اونو کشتی مطمئن باش ... با اومدن حاج صابر مستانه حرفشو قطع میکنه ، نگاه معناداری که بین حاج صابر و مستانه رد و بدل میشه رو هیچ کس نمیبینه . نگاهشو از مستانه میگیره و به کیان میدوزه ، با مشت ضربه ی آرومی به سینه ی کیان میزنه و میگه : -تو دخترمنو خار و ذلیل کردی ، نمیخوام هنوز جسدش توی قبر نرفته با تو بحث کنم اما حالا که دستش از دنیا کوتاست بی آبروش نکن ، برو پسر جون ، دق و دلیتو بعدا خالی میکنی ، اینکه تو اینجا باشی میشه نقل قول یک کلاغ چهل کلاغ عقل مردم به چشمشونه دخترمو بی آبرو نکن برو ! برو تا سر فرصت تکلیفمو باهات یه سره کنم .